eitaa logo
الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
907 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
705 ویدیو
66 فایل
❤رزمندگان تخریب لشگر ۱۰ سید الشهداء (ع)❤ منتظر نظرات شما هستیم👈👈 @Alvaresin1394
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹☘️ 16 دیماه 65 ✍️✍️✍️✍️ مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند. اولین گردان، بود . سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد. یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها کرده بودند و تمامی نیروها را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد. بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند. نوشته شده بود و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند. این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود . گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند . قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم اینجوری سخن آغاز کردم برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید. حالا که از برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. این روزها، است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم... هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند. این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..، می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد. و همه یکصدا فریاد میزدند. ☘️🌹 🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 این روزهای جا داره یاد کنیم از همه ی حماسه سازان این عملیات به خصوص 🔴 شهید حاج شعبان خودش رو به عملیات رسوند و به عنوان جانشین گردان امام سجاد(ع) وارد عملیات شد. گردان امام سجاد علیه السلام با فرماندهی حاج عباس رنجی و شهید نصیری از پهلو به زدند و وارد پنج ضلعی شدند و نگرانی فرماندهان جنگ که نگران کربلای 4 دیگر بودند برطرف کردند. اینجا بود که نصرت خدا نازل شد و هیمنه دشمن در شلمچه شکست. یاد شهید مدافع حرم شهید شعبان نصیری و شهید حاج قاسم سلیمانی را گرامی میداریم @alvaresinchannel
✅اولین جلسه کارگروه تدوین نبرد پنج با حضور سردارحاج علی فضلی و فرماندهان واحدها و گردان های لشگر10 شرکت کننده در این عملیات در روز سه شنبه 23 شهریور در ساختمان شهید موحد دانش تیپ حضرت زهراء سلام الله علیها برگزار گردید. در این جلسه بعد از خیر مقدم توسط فرمانده تیپ حضرت زهراء سلام الله علیها ، سردار حاج علی فضلی در خصوص دستور جلسه توضیحاتی دادند و سپس پژوهشگر و نویسنده نبرد کربلای 5 به تشریح طرح نامه تدوین نبرد کربلای 5 پرداخت و در ادامه فرماندهان گردان ها و واحدها نظرات خود را در باره جمع آوری و تدوین این نبرد کربلای 5 ارائه دادند. 🔸سردار محسن سوهانی به عنوان مدیر و ناظر تدوین نبرد کربلای 5 لشگر10 و برادر یدالله ایزدی راوی نبرد کربلای 5 به عنوان پژوهشگر و نویسنده این نبرد انجام وظیفه مینمایند 🔶لازم به ذکر است که لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام با شکستن در 19 دیماه 1365 وارد نبرد شد و با تصرف 5 ضلعی شلمچه ، سنگرهای هلالی را فتح کرد و در این نبرد از یگان های اصلی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در مقابله با دشمن بود. @alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹☘️ 16 دیماه 65 ✍️✍️✍️✍️ مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند. اولین گردان، بود . سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد. یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها کرده بودند و تمامی نیروها را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد. بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند. نوشته شده بود و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند. این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود . گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند . قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم اینجوری سخن آغاز کردم برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید. حالا که از برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. این روزها، است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم... هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند. این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..، می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد. و همه یکصدا فریاد میزدند. ☘️🌹 🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹☘️ 16 دیماه 65 ✍️✍️✍️✍️ مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند. اولین گردان، بود . سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد. یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها کرده بودند و تمامی نیروها را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد. بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند. نوشته شده بود و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند. این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود . گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند . قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم اینجوری سخن آغاز کردم برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید. حالا که از برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. این روزها، است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم... هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند. این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..، می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد. و همه یکصدا فریاد میزدند. ☘️🌹 🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹☘️ ✅ 16 دیماه 65 ✍️✍️✍️✍️ مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند. اولین گردان، بود . سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد. یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها کرده بودند و تمامی نیروها را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد. بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند. نوشته شده بود و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند. این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود . گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند . قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم اینجوری سخن آغاز کردم برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید. حالا که از برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. این روزها، است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم... هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند. این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..، می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد. و همه یکصدا فریاد میزدند. ☘️🌹 🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel
🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻 🔹🔻 نقل قولی از قبل از به ما رسیده ایشون فرمودند: به بگویید که... من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. @alvaresinchannel
🌹🌷🌹🌹🌷🌹🌷🌹 🌹 شبهای قدر یاد شب ها و روزهایی که شهدا اینجا زندگی کردند یاد نمازجماعتها توی این بخیر. غیر از چند نفری که وسط بودند بقیه مجبور بودند سرهاشون رو دولا کنند. یاد نماز شب ها که به جماعت خونده میشد. برای اینکه همه بلا استثنا نیم ساعت به اذون رو به قبله داشتند نماز میخوندند. یاد شهیدصبرعلی کلانتر بخیر. روزهای آخر نماز شب میخوند. اونقدر لطیف شده بود که میشد فهمید داره میره روی سکوی پرواز. یاد اذان های شهید مهدی اسماعیلی پور بخیر. با اذونهایی که میگفت اشک همه رو در میاورد. و... یاد همه نوجوون های آماده رفتن... یاد معرکه هایی که شهیدحاج رسول توی این هفتی هشتی ها میگرفت. داد میزد........هرکی میخواد بیاد جلو.. یاد لباس غواصی پوشیدن شب آخر توی این هشتی ها. لباس غواصی رو خشک خشک پوشیدن چقدر زحمت داشت و وقت لباس پوشیدن چه ولوله ای به پا شده بود... ✅ یاد همه ی شهدای تخریبچی لشگر10 بخیر 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🍃 🌷🍃🍃 @alvaresinchannel
🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 ✍️✍️ راوی : ساعت حدود 5 بعدازظهر 18 دیماه 65 بود که دیدم یک تویوتا بالای ایستاد. مثل اینکه داره دنبال آدرس میگرده.اومد زیر پل دیدم است بعد از روبوسی یک نگاهی به من کرد و گفت:جعفر امشب خبریه؟؟ گفتم آره. زود بجنب تا دیر نشده.گفت :چیکار کنم . گفتم آقا داره دم منبع آب وضو میگیره . بدو موقعیت خوبیه. رفت و من هم از دور نگاش می کردم . معلوم بود زیر باز نمیره ، چون خودش بود. نمیدونم به چی گفت که راضی شد. دیدم لبخند روی لبشه داره میاد .تا رسید گفت :جعفر یک دست برام جور کن و رفت سمت ماشین تویوتا و چند لحظه ای با رانندش حرف زد. راننده ماشین رو سروته کرد و رفت. سید هم رفت وضو بگیره برای نماز مغرب و عشا. شب عملیات با دسته رفتند برای زدن در مقابل و مظلومانه داخل آب به شهادت رسید و صبح عملیات با پیکر مطهرش رو از داخل قایق به همراه سایر غواص های تخریب که هم جزوشون تخلیه و به عقب فرستادیم. 🌹 🌿🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹 نیمه شب 19 دیماه 1365 آب گرفتگی شلمچه لشگر 10 سیدالشهداء علیه السلام ✅یاد و خاطره شهدای غواص تخریبچی گرامی باد خاطرات حماسه را در کانال بخوانید @alvaresinchannel
🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨🌹✨ 🌹 🔻 را گرامی میداریم ✔️🔹 سردار شهید شهادت 4 اسفند 1364 ✔️🔸 سردار شهید شهادت14 اسفند 1365 @alvaresinchannel
شما به میروید و من آنجا با شما نماز خواهم خواند انشاءالله (امام خمینی) نقل قولی از قبل از به ما رسیده ایشون فرمودند: به بگویید که... من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. ✅ شب قبل ازکربلای ۵ فرمانده تخریب شهید زینال حسینی برای که قرار بود رو بشکنند و بچه های مامور به گردان ها سخنرانی کرد. ابتدا کلیتی از عملیات و سختی هاش گفت و گفت : با توجه به عملیات قبل (کربلای4) که با مشکل مواجه شد احتمال زیاد داره که دشمن هوشیار باشه و مجبور باشیم زیر نور منورها و آتیش های سنگین با دشمن روبرو شویم سید حسابی دل ها رو خالی کرد و این هم به این خاطر بود که اگر کسی آمادگی نداشته باشه بیرون بیاد. اون شب آخرین جمله ای که امیدها رو به جمع برگرداند این بود. گفت برادرها!!! نقل قولی از امام عزیز به ما رسیده ایشون فرمودند به بچه های رزمنده بگویید که… رزمنده ها شما به کربلا میروید من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این جمله ای که سید فرمود همه رو به وجد آورد و اونجا با همه وجود شعار دادند خدایا خدایا تا انقلاب مهدی حتی کنار مهدی خمینی رو نگهدار. راوی : جعفر طهماسبی @alvaresinchannel
🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻🔹🔻 🔹🔻 نقل قولی از قبل از به ما رسیده ایشون فرمودند: به بگویید که... من هم می آیم و آنجا با هم نماز میخوانیم این پیام روی پارچه مقابل صبحگاه لشگر10 نصب شده بود. @alvaresinchannel
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🌹🌹 🌹 این روزهای جا داره یاد کنیم از همه ی حماسه سازان این عملیات به خصوص 🔴 شهید حاج شعبان خودش رو به عملیات رسوند و به عنوان جانشین گردان امام سجاد(ع) وارد عملیات شد. گردان امام سجاد علیه السلام با فرماندهی حاج عباس رنجی و شهید نصیری از پهلو به زدند و وارد پنج ضلعی شدند و نگرانی فرماندهان جنگ که نگران کربلای 4 دیگر بودند برطرف کردند. اینجا بود که نصرت خدا نازل شد و هیمنه دشمن در شلمچه شکست. یاد شهید مدافع حرم شهید شعبان نصیری و شهید حاج قاسم سلیمانی را گرامی میداریم @alvaresinchannel
🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 🍃🌹 روزهای آخر سال 65 به روایت سال 65 در حالی تموم میشد که عملیات سنگینی مثل و چند روز به پایان سال عملیات رو پشت سر گذاشته بودیم و بچه ها از دیماه مرخصی نرفته بودند... موقعیت استقرار در جاده اهواز خرمشهر و در سه راهی صاحب الزمان (ع) بود. جشن علیه السلام که مصادف شده بود با روزهای پایانی اسفند 65 انرژی مضاعفی به بچه ها داده بود. دو سه تیم از بچه های تخریب به اطلاعات عملیات مامور بودند و مشغول شناسایی در غرب در شلمچه بودند و هنوز ٱماده باش صددرصد بود... سال 66 حدود ساعت هفت و نیم صبح نو شد روز شنبه بود و بچه ها از نماز صبح تا موقع توی حسینیه بودند و مشغول خواندن قرآن... شهید رسول فیروزبخت و بچه های تدارکات هم مشغول درست کردن شربت بودند. وقت تحویل سال غوغایی بود هرکسی چیزی از خدا میخواست و خیلی ها دعاشون بود که به شهدا برسند . من هم با بغضی که در گلو داشتم دعای تحویل سال رو میخوندم و همه زمزمه میکردند. چون روز بود و فضای حسینیه روشن بود میشد سیلاب اشک که روی صورت بچه ها جاری شده رو دید ... کنارم بود و از شدت گریه داشت غش میکرد. ، ، ، ، ، ، و خیلی های دیگه سال آخرشون بود. 🍃🌹 🍃🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 @alvaresinchannel
تدبیرها از سوی صورت گرفت.. اما اینگونه شد... هر دو نامزد مورد تایید نظام بودند و در رقابت انتخابات ریاست جمهوری قرار گرفتند. اقبال ، یار دکتر پزشکیان بود و به ریاست رسید. یادمون باشه..که خداوند عالم هم است و هم .... 🔷 یادمون نرفته و شیرینی پیروزی و گشایش در سال های دفاع مقدس. 🔶 برادر دکتر پزشکیان رئیس جمهور منتخب ایران اسلامی است و برای او آرزوی توفیق داریم و از خدای علی اعلی مسئلت میکنیم کسانی که به ما رحم نمیکنند بر ما مسلط مفرما (الهی آمین) @alvaresinchannel
🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ 🌹☘️ 16 دیماه 65 ✍️✍️✍️✍️ مه غلیظی در اردوگاه حاکم بود که فاصله‌ی چند متری آن‌طرف‌تر خود را بیشتر نمی‌توانستیم ببینیم. هر چه‌قدر هوا روشن‌تر می‌شد، از حجم مه هم کم می‌شد و دید بهتر می‌گشت. به محوطهصبحگاه اومدیم. دقایقی بعد صدای شعار رزمندگان به‌گوش می‌رسید ولی هیچ‌کس را نمی‌دیدیم. هر گردانی صداش از یک گوشه‌ی اردوگاه می‌آمد. ولی معلوم نبود که کدوم گردان است. این روز با مابقی روزها فرق می‌کرد. حال و شعار نیروهای رزمنده با همه‌ی روزها فرق می‌کرد. کم‌کم دیدیم که عزیزان رزمنده به میدان صبحگاه وارد می‌شوند. اولین گردان، بود . سرو وضع نیروهای گردان یه جور خاصی بود وبا همه‌ی روزهای تاریخ جنگ فرق می‌کرد. یک پلاکارد بزرگ جلوی‌شان گرفته بودند که معلوم و قابل رؤیت بود که به‌غیر از نیروهای گردان، دیگر رزمندگان حاضر در محل اردوگاه آن ‌را امضاء کرده بودند. تعدادی از این نیروها کرده بودند و تمامی نیروها را درآورده، بند آن‌را به هم گره زده بودند و به دور گردن آویزان کرده بودند.جلوتر که اومدند متن پلاکارد وضوحش بیشتر شد. بعدا این متن را به حضرت امام تقدیم کردند. نوشته شده بود و جملات و کلمات زیبایی تا آخر این نوشته بود. این متن رو در حدود 10 هزار نفر امضاء کرده بودند. این نوشته و امضاءها نشانگر بیعت مجدد با امامشان بود . گردان‌های دیگر هم مثل این گردان کاملاً سر حال و آماده وارد صبحگاه شدند و این قوت قلبی بود برای فرماندهان که نشان میداد نیروها آماده نبرد با دشمن هستند . قرار شد من چند دقیقه ای برای رزمندگان لشگر صحبت کنم اینجوری سخن آغاز کردم برادرهای رزمنده : شما چند ماهی است در حال آماده‌باش، آموزش، تمرین، مانور، میدان تیر، راه‌پیمایی و خشم‌شب هستید و مفصل و مرتب مشغول آماده‌سازی خودتان بودید. از نزدیک به 20 روز به برای بالا بردن ضریب حفاظتی ما شما را قرنطینه کرده و ارتباط‌ با خانواده‌ها از طریق تلفن و نامه را قطع نموده ایم و مدت زیادی است که هیچ‌کدام از شما به مرخصی نرفته‌اید. حالا که از برگشتیم، امام عزیزاز ما خواسته‌اند که بمانیم و عملیات دیگری را انجام دهیم. این روزها، است. من دقایقی صورتم را برمیگردانم... هر کس مشکلاتی دارد و می‌خواهد برود، هیچ مانعی ندارد و خودش را از صف رزمندگان جدا کند. این را گفتم و...... دقایقی بعد که برگشتم به سمت رزمندگان..، می‌توانم قسم به‌خدا یاد کنم که حتی یک‌نفر هم از صف این میدان صبحگاه جدا نشد. و همه یکصدا فریاد میزدند. ☘️🌹 🌹☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️☘️ @alvaresinchannel