18.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📢 ویژه بیانات رهبر انقلاب درباره انتخابات
🎥 نماهنگ | دشمن را شاد نکنید
☝ توصیه حضرت آیتالله خامنهای به نامزدهای انتخابات که ایران و جمهوری اسلامی را دوست دارند
#عید_غدیر
#امام_زمان
#انتخابات
8.78M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥پاسخی به امثال آقای پزشکیان که گفته:
دولت رییسی هم کاری برای مشکلات اقتصادی نکرده چون ما اثری از آن را در سفره مردم نمی ببینیم!
🔸️محمدرضا نصیری
🍎آنتی بیوتروریسم
15.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک سخنرانی عالی دروصف امام علی علیه السلام ❤️
6.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️سخنان کامل حاج منصور ارضی در حمایت از دکتر جلیلی که با تشویق حاضرین همراه شد
🔹بعد از بررسی ها شخص نزدیک به حضرت آیت الله رئیسی رحمة الله علیه آقای جلیلی هست برای ما.
🔹البته به آن دو بزرگوار که آقای زاکانی و آقای قاضی زاده هستند بنده خیلی احترام میگذارم و ارادت دارم.
🔹این مرد (جلیلی) واقعا میگویم مرد اخلاق و ادب است.
🔹تحقیق کردیم ایشان از اول انقلاب جانبازی است که خیلی بی ریا کار کرده.
4.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ قالیباف: ستاد پزشکیان همان ستاد روحانی است
محمدباقر قالیباف در زمان نهایی جمعبندی مناظره:
🔹ستادی که امروز آقای پزشکیان با او کار می کند همان ستاد آقای روحانی است. برای همه ما مشخص است.
🔹این یعنی برگردیم به یک دهه قبل. دو مرتبه برگردیم به رشد زیر ۱ درصد؛ نقدینگی ۲۶ برابر؛ تنشهای بین قوا؛ اختلافات بین مردم؛ تنشهای بین رهبری و بعضی موضوعات دیگر. یعنی شکاف بیشتر بین مردم و دولت. یعنی دومرتبه اخلال صورت بگیرد در حکمرانی کشور.
🔹آیا واقعا سزاوار است در این مسیر حرکت کنیم؟
🔹اتفاقات دو سه روز اخیر گواهی بر حرفهای ماست.
☀️بسم الله الرحمن الرحیم☀️
✨امروز چهارشنبه
6 تیر 1403 هجرے شمسى🗓
19 ذی الحجه 1445 هجری قمرے🗓
26 ژوئن 2024 ميلادى🗓
ذکر روز چهارشنبه
#یاحی_یاقیوم🌷
✨دعای برکت روز:
🍀امام صادق(ع):وقتى صبح دمید بگو:
(الحَمدُللهِ فالِقِ الإِصباحِ، سُبحانَ رَبِّ المَساءِ وَالصَّباحِ، اللّهُمَّ صَبِّح آلَ مُحَمَّدٍ بِبَرَکَةٍ و عافِیَةٍ، و سُرورٍ و قُرَّةِ عَینٍ.اللّهُمَّ إنَّکَ تُنَزِّلُ بِاللَّیلِ وَالنَّهارِ ما تَشاءُ، فَأَنزِل عَلَیِّ و عَلى أهلِ بَیتی مِن بَرَکَةِ السَّماواتِ وَالأَرضِ رِزقا حَلالاً طَیِّبا واسِعا تُغنینی بِهِ عَن جَمیعِ خَلقِک)َ.
📘بحار الأنوارج87/ص356
🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪَ ألْـفَـرَج🌤
#سلام_امام_زمانم♥
سلام بر تو ای صاحب
علم علی علیه السلام
و ای آیینه دار
صبر حسن علیه السلام
و ای وارث شجاعت
حسین علیه السلام
و ای میراث دار غربت
فرزندان حسین علیهم السلام
🌤أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌤
5.31M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 رهبر انقلاب: آنکه تصور کند بدون لطف آمریکا نمیتوان قدم از قدم برداشت او خوب مدیریت نخواهد کرد
🛑#جهاد_تبیین
@TABEIN_14
✍مادری که روی مزار عبدالمحمدش روقبری پهن نمی کند؟!
دومین سالگرد عبدالمحمد شنبول نزدیک بود. برای تزئین جعبه آیینه ی مزارش مقداری وسیله خریدم، اما عصر پنجشنبه وقتی رسیدم کنار مزار، تازه یادم افتاد که وسیله ها را جا گذاشته ام. ناراحت شدم. به هر کس گفتم که برود و از خانه وسایل را بیاورد، قبول نکرد. دلم شکست و کنار مزارش خیلی گریه کردم و فریاد زدم. جوری ناله کردم که روز تشییع و تدفینش هم چنین نکرده بودم. آنقدر که گلویم زخم شد و صدایم گرفت! آخر دوست داشتم برای سالگردش جعبه آیینه را به بهترین شکل تزئین کنم، اما همه چیز دست به دست هم داد که این اتفاق نیفتد.
دو شب بعد خواب عبدالمحمد را دیدم. در یک باغ بزرگ روی یک تخت دراز کشیده بود و ملحفه ی سفیدی هم رویش کشیده بود. با ذوق و شوق رفتم سراغش. گمانم این بود که از جبهه برگشته است. تا مرا دید از تخت پایین آمد و بلافاصله او را در آغوش گرفتم. تمام بدنش می لرزید. بد جوری هم می لرزید. گفتم:«محمد ! مادر! پس چِت شده؟» گفت:« تو باعث شدی حال و روز من اینطوری بشه! از اون روز که سر مزارم گریه کردی و داد زدی ، من بدنم داره می لرزه! دوست ندارم گریه کنی! دوست ندارم خودتو اذیت کنی مادر! مگه من طوریم شده که تو بی تابی می کنی؟! »
قفل آغوشم را باز کرد و دستم را گرفت و با خودش برد تا گلزار بهشت علی. رسیدیم کنار مزارش. دست کرد توی جیبش و کلید انداخت و درب جعبه آیینه را باز کرد. ناگهان دیدم آن جعبه آیینه ی کوچک به اندازه ی یک اتاق بسیار بزرگ وسعت پیدا کرد. در و دیوارش به بهترین زینت ها تزئین شده بود و نسیم خنک و معطری می وزید و تمام تزئینات رنگارنگ آنجا را آرام تکان می داد.
عبدالمحمد رو کرد به من و گفت:«حالا این تزئینات قشنگ تره یا اونایی که تو خریده بودی؟!» گفتم:« نه مادر! اینا خیلی قشنگ تره! » گفت: « مادر! نیت تو مهمه! تو همون که نیت کردی، بچه ها میان و اون کاری رو که تو می خوای برا من انجام می دن! ببین چقدر قشنگ اینجا رو تزئین کردن!»
سرم را از شرمندگی انداختم پایین! چشمم افتاد به سنگ مزار که اسم محمد رویش نوشته شده بود. سنگ مزار و نوشته هایش را می دیدم و محمد هم کنارم ایستاده بود. هیچ حرفی برای گفتن نداشتم. یک لحظه دیدم که روقبری سبزی که برای مزارش دوخته بودم، روی مزار پهن است. عبدالمحمد خم شد و گوشه ی روقبری را کنار زد و گفت: «اینو دیدی مادر! تو حتی اینو که رو مزار پهن می کنی من اذیت می شم! من انتظار می کشم تا پنجشنبه بشه و تو بیای و من ببینمت! اما اینو که پهن می کنی رو مزار من دیگه صورتتو نمی بینم! مادر! اینو رو مزارم نذار که خوب ببینمت!»
از خواب بیدار شدم! حرف های عبدالمحمد به وجودم آرامشی عجیب داده بود. محمد می خواست به من پیغام بدهد که این زینت ها و پارچه ها و … ارزش آنچنانی ندارد. مهم یاد شهداست که باید باشد و سراغ شهدا را گرفتن. همین! اما من از آن روز به بعد روی مزارش روقبری پهن نکردم و رازش را هم به کسی نگفتم. خیلی ها به من ایراد می گیرند که چرا روقبری روی مزار محمد نمی گذارم، اما این راز را در سینه ام نهفتم! سالگردش که می شود و بچه ها روقبری پهن می کنند، آرام گوشه ی آن را کنار می زنم. آخر خود عبدالمحمد به من گفت که می خواهد صورتم را ببیند.
عبدالمحمد همیشه برای من زنده است. زنده تر از همیشه! از شهادتش راضی ام! آنقدر راضی ام که حد و حسابی ندارد.