eitaa logo
🇵🇸 . آماج .
25.8هزار دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
977 ویدیو
331 فایل
. ﷽ - ‌ ______ * 🤍 رسانہ‌ي‌‌‌‌‌‌‌‌ فرهنگۍاجتماعۍِآماج‌‌ ؛ ‌‌. • وابسته به موسسهٔ رسانه‌‌ای ِ آدینه ، [ فارس ] - ‌‌ ‌‌• این‌‌جا را بِکاوید. _ ‌_ @AmajReply . . • حتماً رسانه‌‌ها رو نشر بدید، اما با حفظِ لوگو. ‌‌ آماج : نشانہ .
مشاهده در ایتا
دانلود
؛ یکی از خطر‌اتـ‌بزرگ در مھدویت کارهای عامیانه و جاهلانہ غیرمستند و متکی‌بر تخیلـات و توهمات است کھ زمینهـ ساز مدعیان‌‌دروغین و دوری مردم از حقیقتـ واقعی انتظار خواهد شد. ــ ــــــــــــــ همھ این موارد غلط و انحرافی است زیرا برخی از مطالبـ‌ها دربارھ‌ی علائم ظهور غیر قابل استناد و دارای ضعف است و مطالبِ معتبـر را هم نمي‌توان براحتی تطبیق داد اینگونھ مطالب‌ها باعث می‌شود حقیقتـ اصلی مهدویت و انتظار دور بماند، پس باید به‌ شدت از کارها‌ و شایعات عوامانه پرهیز کرد.
.
شما نبضِ زمان و قلب جھانید ــــــ ــ جناب‌ یاس 🌼
.
.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در موضوع اُنس با آن حضرت و توسل بھ ایشان نیز آنچہ صحیح و مورد نظر اسـت. توجہ به توسل از دور است کھ حضرت‌مھدی . عج . ان‌شـاءاللھ آن‌ را می‌پذیرند اما برخے از اِ‌دعا‌ها و مطالب‌ عامیانہ در خصوص انس با حضرت، از طریق دیـدارهاۍ حضورۍ، غالباً دروغ یا تخیلات ذهني است.
^^
• و کفي بالحلم ناصرا را نوشت ؛ و خدا کفایت می‌کند برای صابران !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ــــ ـ می‌روم تا به تأسی از مولایم اباعبدالله‌ باخدایم عشق‌بازی کنم تا غرق در خدا شوم اما یک نکتہ این است که اگر در حال حاضر در جبهه‌ی سخت، تعدادی از برادران درحال جهاد هستند؛ دل‌خوش هستند که‌در جبهه‌‌‌ی فرهنگـۍ مجازی که عقبہ هستند . عقبهـ‌اي که‌ تداوم جبهه سخت را شامل می‌شوند و عامل‌اصلی جهادگران جبهہ سخت می‌باشد. ؛ خطوطی‌ از‌ کتابِ‌ یادت‌ باشد !
ـــــــ نشر‌شدھ‌ی سال ۱۳۹۷ ؛ مکتوب شده از زبانِ همسر شھیدحمیدسیاهکالی‌مرادی . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ـ 🌿 ؛ روی مادر خیلی حساس بود. رضایت و لبخند مادربرایش یك دنیا ارزش داشت عادت داشت که هربار برای دیدن‌مادرش می‌رفت، حمید خم می‌شد و پیشانی او را می‌بوسید. امکان‌نداشت این‌‌را انجام ندهد. ــــــــــ ـــــ چندروزی دکتر برای حمید استراحت تجویز کرده بود، هربار مادرش تماس می‌گرفت و سلام می‌داد حالت حمید عوض می‌شد و مودبانہ و محترمانه رفتارمیکرد.درازکش‌بود، می‌نشسـت. نشسته بود، می‌ایستاد. برای من، این چیزها عجیب بود. به حمید گفتم که: حمید ! مادرت کھ نمی‌بینه، تـو دراز کشیدی و نشستی؛ درازکش که داری استراحت می‌کنی، بامادرت صحبت کن. درسته مادرم نیست و نمی‌بینه ولی خدا که هست؛ خدا کھ می‌بینه.