eitaa logo
آمال|amal
341 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.8هزار ویدیو
31 فایل
زهرا صادق پور هستم🌱💚 اینجا منم و نقاشیام و بوکمارکام اینجا رو یه دختر دهه هشتادی کوچولو داره اداره میکنه تهران
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۷ تا مومن بیان تو کانال ۳۰۰ تا بشیم🙂🌱😁
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🌱 #قسمت_پنجاه_نهم برادران پاسدار احتمال میدادندکه زینب قبل از شهادت ،توسط منافقی
🌲🌱 نامه ها و دست نوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود. شعرها و جملات قشنگی در نوشته هایش دیده می شد.در بین نوشته هایش چند نامه که به دوستش زهرا نوشته است،دیده می شود.زهرا،مسجد سلیمانی بود.او بعد از مدتی که شاهین شهر بودندو در مدرسه ی زینب درس می خواندند،به مسجد سلیمان برگشته بود. زینب به او احساس نزدیکی می کردو نامه هایی برایش نوشته بود. اول نامه هایش اینطور نوشته بود:"به نام او که از اویم.به نام او که به سوی اویم.به نام او که به خاطر اویم.به نام او که زندگی در جهت اوست.رفتنم به اوست،بودنم به اوست،جانم اوست.احساسش میکنم .با ذره ذره ی وجود احساسش میکنم،اما بیانش نتوان کرد." چند نفر روحانی که در بنیادشهید اصفهان بودند،وقتی این نوشته هارا خواندند،برایشان باور کردنی نبودکه یک دختر نوجوان دانش آموز به لحاظ روحی تا این حد بالا رفته باشد دفترهای زینب بوی بهشت و آسمان می داد خیلی سخت است وقتی جگر گوشه ی آدم کنارش نباشد،مادر داغدارش بفهمدکه توی دل و فکر بچه اش چی می گذشته. با خواندن هر کاغذ،معصومیت و بی گناهی زینب روشن تر می شد.زینب خانه اش را ساخته و آماده کرده بودتا به جایی برودکه به آنجا تعلق داشت. دخترهای هم سن وسال زینب هم دفتر خاطرات دارنداما زینب وه اصلا شبیه دخترهای هم سن وسال خودش نبود،یک دفتر به اسم دفتر پند ونصیحت داشت.اول دفتر ،اسم هجده نفر از دوستانش را نوشته بودو برای هرکدام از آنها یک صفحه گذاشته بودکه در آن صفحه هر انتقادی از زینب دارند بنویسند. زینب با این کار می خواست پی به عیبهایش ببردو خودش را اصلاح کند.من تا قبل از شهادت زینب ،از این دفتر هیچ نمی دانستم. ... 🌀ما را به دوستانتون معرفی کنید🌀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨﷽✨ 🍃 پدر میگفت: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺑﺎ ﺁﺑﺮﻭﯼ ﮐﺴﯽ ﺑﺎﺯﯼ ﮐﻨﯽ!!! ﻣﺒﺎﺩﺍ ﺩﺧﺘﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﺸﻪ ﭼﮏ ﻧﻮﯾﺲ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ!!! ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺩﺭ ﺟﻮﺍﺏ ﻧﺼﯿﺤﺖ ﻫﺎﺵ، ﻧﯿﺸﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﯼ ﺑﺎﺑﺎ؛ ﺩﻭﺭﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻓﺎ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺩﺧﺘﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻭﺭﻩ ﺯﻣﻮﻧﻪ ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﭼﺮﺍﻍ ﺳﺒﺰ ﻣﯿﺪﻥ... ﺧﻮﺩﺷﻮﻥ ﺍﺯ ﺧﺪﺍﺷﻮﻧﻪ ... 📿ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮ ﭼﺸﻤﺎﻡ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: ﭘﺴﺮ ﺟﺎﻥ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩﻩ ، ﺗﻮ " ﯾـﻮﺳـﻒ "ﺑﺎﺵ ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺟﻤﻠﻪ ﺭﻭ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﻣﻮ ﺑﻪ ﺗﻨﻢ ﺳﯿﺦ ﺷﺪ ﺯﺑﻮﻧﻢ ﺑﻨﺪ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﯾﮕﻪ ﻫﯿﭻ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ ﮐﻪ ﺑﺪﻡ ﻭﺍﻗﻌﺎ ﻫﻢ ﺣﻖ ﻣﯿﮕﻔﺖ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺯﻟـﯿـﺨـﺎ ﺯﯾﺎﺩ ﺑﻮﺩﻩ ﻭ ﻫﺴﺖ؛ ﺍﻭﻥ ﻣﻨﻢ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ " ﯾـﻮﺳـﻒ " ﺑﺎﺷﻢ. 📢 تو زندگیت مرد باش... نامرد زیاده ....💠•| ارثیه مـــــادَرَم زَهرا https://eitaa.com/joinchat/1439432807Cba2016211f
آمال|amal
#رمان_راز_درخت_کاج 🌲🌱 #قسمت_شصتم نامه ها و دست نوشته های زینب شبیه به نامه های یک رزمنده در جبهه بود
🌲🌱 در خانه هر وقت به او چیزی می گفتم کافی بودیک بار بگویم.به همه ی حرف ها توجه داشت و آن قدر افتاده بودکه همیشه در همه چیز کوتاه می آمد.در همه نوشته هایش علاقه به شهادت و شهید دیده می شد.در یکی از نامه هایش در باره ی قطعه شهدا این طور نوشته است:"تکّه ی شهدا پر شده است. من به دعای کمیل قطعه ی شهدا رفتم ؛سر ثبر دوست برادرم،حمید یوسفیان. خیلی گریه کردم. قبرهایی در اطراف او کنده بودندتا دوباره شهید بیاورند.از خدا خواستم که من آنجا خاک شوم . اما هنوز لیاقتش را ندارم.تکّه ی شهدا بوی خون،بوی عطر،بوی عشق می دهد." زینب در دیدارهایش اشاره ای هم به دیدار با مجروحین در بیمارستان دارد.اونوشته که کتابهایی را که می خریده،به مجروحانی هدیه می کرده که از همه نورانی تر بوده اند.زینب با انها صحبت می کرده تا توقعات و خاسته های آنهارا به دخترهای دبیرستانی بگوید. زینب خودش را مدیون مجروحین می دید. زینب در دفتر خودسازی خود جدولی کشیده بودکه بیست مورد داشت؛از نماز به موقع و یاد مرگ و همیشه وضو داشتن و خواندن نماز شب و نماز غفیله و نماز امام زمان (عج) ،تا ورزش صبحگاهی و قرآن خواندن بعد از نماز صبح و دعا کردن و کمتر گناه کردن و کم خوردن صبحانه و نهار و شام. جلوی این موارد ستونهایی کشیده بودو تاریخ هر روز را یادداشت کرده بود و هرشب بعد از محاسبه ی کارهایش جدول را علامت می زد.من وقتی جدول را دیدم ،به یاد سادگی زینب در پوشیدن و خوردن افتادم؛به یاد آن اندام لاغر و نحیفش که چند تکّه استخوان بود.به یاد آن روزه های مداوم و افطاری های ساده.به یاد نماز شبهای طولانی و بی صدایش،به یاد گریه های او در سجده هایش و دعاهایی که در حق امام داشت.زینب در عمل،تک تک آن جدول خودسازی و خیلی چیزهای دیگری که در آن جدول نیامده بود را رعایت می کرد. ... 🌀مارا به دوستانتون معرفی کنید🌀
📲👆 براندازها خوب به این عکس ها نگاه کنید! ۳۹ سال پیش مردم اصفهان تو یک روز ۳۷۰ تا شهید تشییع می کنند! شما اگه تونستید تو یه روز ۳۷۰ تا شهید بدید و تشییع کنید بعدش بیاید حرف از براندازی و رژیم چنج بزنید! ما گر زِ سر بریده میترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم! ✍ مُحَمّد نُصوحی 🇮🇷 عشاق الحسین
|| می‌گفتند : دنبال شهادت نرو که بهش نمیرسی؛ یه کاری کن ‎شهادت دنبال تو باشد(:💚 مذهبـۍخاصــا!"(: ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱ @Childrenofhajqasim1399 ⊰᯽⊱┈──╌❊╌──┈⊰᯽⊱
چرا لف؟😢