#رمان_حورا
#قسمت_شصت
بعد از خوردن ناهار مارال رفت که بخوابد و حورا هم به اتاقش برگشت و حاضر شد تا به کافی نت برود.
لباس گرم پوشید و از خانه خارج شد. تا سر کوچه با لبخند داشت به حرف ها و کنجکاوی های مارال فکر می کرد. چقدر خوب بود که او این چنین مشناق دین و ایمان شده.
وچقدر قشنگ دختری۱۰-۱۱ساله آنقدر قشنگ درباره نماز و ائمه فکر می کند.
به کافی نت که رسید با هدی روبرو شد که داشت با کسی حرف میزد.
خوب که دقت کرد امیر رضا را دید و جلو رفت.
_سلام.
_سلام دوستم خوبی؟
امیر رضا هم مودبانه پاسخ داد:سلام حورا خانم خوب هستین؟
_ ممنونم. شما اینجا چی کار می کنین؟
_راستش اومدم یه سری به مهرزاد بزنم اما گوشیشو جواب نداد منم برگشتم که تو مسیر خانم خالقی رو دیدم و گفتم دور از ادبه عرض ادب نکنم.
حورا حسابی از ادب و تربیت این دو برادر خوشش آمده بود. با لبخند کوچکی گفت:آقا مهرزاد خونه هستن اما از جواب ندادنشون اطلاعی ندارم.
_بله حق با شماست. بسیار خب مزاحمتون نمیشم امری ندارین؟
هدی گفت: نه خیلی خوشحال شدم آقای فخرایی.
_ منم همینطور بااجازتون.
_سلام برسونین.
نمی دانست چرا این را گفته بود؟! حورا فوری جلوی دهانش را گرفت و با شرمندگی داخل کافی نت شد.
اما امیر رضا لبخند معنا داری زد و از آنجا دور شد. سوار پراید کوچکش شد و به سمت مغازه حرکت کرد.
او و برادرش مغازه کوچک انگشتر و عطر فروشی کنار حرم امام رضا داشتند. به مغازه که رسید پیاده شد و با صدای بلند گفت:سید؟ سید جان کجایی بابا؟ بیا که حروم شدی رفت پسرم.
امیر مهدی گفت:چه خبرته برادر من چرا انقدر سرو صدا می کنی؟ زشته.
_زشت تویی که از دل مردم بی خبری.
_مردم؟ کدوم مردم؟
_اوف خنگی چقدر تو داداش. یه اتفاق جالب افتاد بگو چی؟
امیر مهدی کنار برادرش نشست و گفت:خب چی؟
_ شده تا حالا یه اتفاق در روز دوبار برات بیفته؟
_وای رضا جون بکن بگو دیگه.
_هیچی بابا طرفم خاطرتو میخواد.
_ طرف کیه؟ رضا مثل آدم حرف میزنی یا نه؟
_ای بابا یکم عقلتو به کار بنداز دختر عمه مهرزادو میگم. حورا خانم.. اونم تو رو میخواد.
سپس چشمک زد و خندید.
_بسه بسه بی نمک. حرف در نیار واسه مردم.
_چه حرفی برادر من؟ من مگه عصر که می خواستم برم دیدن مهرزاد یهو بی هوا نگفتی سلام برسون؟
_خب.. من منظورم..با مهرزاد بود.
_عزیزم برادر خوشگل من.. رو دیشونیم چیزی نوشته؟ برادرتو احمق فرض کردی؟
امیر مهدی سکوت کرد و چیزی نگفت.
_خانم مشاورم همینطوری به همون صورتی که شما سلام رسوندی بهتون سلام بسیار رسوندن..ما دیگه بریم یا علی..
"دوست دارم چادرت را دختر زیبای شهر
با همین چادر که سر کردی معما میشوی
آنقدر وصفِ تو را گفتند با چادر که من،
دست و پا گم میکنم از بس ک زیبا میشوی!!"
#نویسنده_زهرا_بانو
#زن_عفت_افتخار
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
یاران امام زمان (عج)
#رمان_حورا #قسمت_شصت بعد از خوردن ناهار مارال رفت که بخوابد و حورا هم به اتاقش برگشت و حاضر شد تا
سلام دوستان شبتون بخیر اینم چندتا پارت خـدمت شماها
✨🌕☁️
⛈
🛖🍂
🌩شب است
شبی آرام و
⛈باران خورده و تاریک
کنار شهر بی غم،
🛖خفته غمگین کلبه ای مهجور؛
🦮فغانهای سگی ولگرد می آید
به گوش از دور
به کرداری که گویی
می شود نزدیک؛
🛖درون کومه ای کز سقف پیرش
🌩می تراود گاه و بیگه،
قطره هایی زرد؛
✨زنی با کودکش خوابیده
☁️در آرامشی دلخواه؛
دَوَد بر چهره ی او گاه لبخندی؛
که گوید داستان
🍇از باغ رؤیای خوش آیندی؛
🪔نشسته شوهرش بیدار ،
می گوید به خود
در ساکت پر درد:
⏰گذشت امروز ؛
فردا را چه باید کرد ...؟
#مهدی_اخوان_ثالث
🌩 ⛈
🪵🛖🍂
https://eitaa.com/amamzaman3138
تاریخ گواهی خواهد داد
که سید خراسانی، اندکی قبل از ظهور فرمودند؛
ای سربازان مهدی (عج) محکم باشید که آخرین موجهای فتنه نیز درحال گذر است،
الان هنگام نشستن نیست، برخیزید و بندهای پوتینتان را محکم ببندید، که خبرهایی در راه است
#انشاءالله
. ┄┄┅═✧❁🌸🌹🌸❁✧═┅┄┄
1_7686377316.mp3
2.71M
دعـــــــــای فـــــــــــرج 🥀
00:00
🕊﷽🕊
اِلهی عَظُمَ الْبَلآءُ وَبَرِحَ الْخَفآءُ وَانْکَشَفَ الْغِطآءُ وَانْقَطَعَ الرَّجآءُ وَضاقَتِ الاْرْضُ وَمُنِعَتِ السَّمآءُ واَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَاِلَیْکَ الْمُشْتَکی وَعَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّهِ وَالرَّخاَّءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ الِ مُحَمَّدٍ اُولِی الاْمْرِ الَّذینَ فَرَضْتَ عَلَیْنا طاعَتَهُمْ وَعَرَّفْتَنا بِذلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَریباً کلمح الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ یا مُحَمَّدُ یا عَلِیُّ یا عَلِیُّ یا مُحَمَّدُ اِکْفِیانی فَاِنَّکُما کافِیانِ وَانْصُرانی فَاِنَّکُما ناصِرانِ یا مَوْلانا یا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی اَدْرِکْنی السّاعَهَ السّاعَهَ السّاعَهَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمین بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطّاهِرینَ.
🕊﷽🕊
"اللَّهُمَّکُنْ لِوَلِیِّکَالحُجَّةِبنِالحَسَن، صَلَواتُکَعلَیهِو عَلیآبائِهِ، فِیهَذِهِالسَّاعَةِوَفِی
کُلِّسَاعةٍ، وَلِیّاًوَحَافِظاًوَقَائِداًوَ
نَاصِراًوَدَلِیلًاوَعَیْناً، حَتَّیتُسْکِنَهُ
اَرْضَکَطَوْعاًوَ تُمَتِّعَهُفِیهَاطَویلا🤲
اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری
─┅═✧❁°🤍(یازهرا(س°❁✧═┅─
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
از یبوست رنج میبرید ؟!🤔
▫️توت سفید بخورید؛ توت سفید موجب نرمی و رفع حالت سفتی مدفوع میشود و میتواند یبوست را کاهش دهد
سایر خواص:
▫️پیشگیری از سرطان
▫️افزایش طول عمر «رزوراترول»
▫️تصفیه خون
▫️دوست کلیهها
▫️درمان یبوست
▫️رفع کم خونی
▫️تقویت طحال
▫️تقویت معده
▫️هضم سریع
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
هـرگـز نمازت را ترک نکن
میلیونہا
نفر زیر خاک تمام آرزویشان این
است
یک لحظہ بہ دنیا بازگردند
برای یک سجده...🪔
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
💫أَمَّنْ یُجِیبُ
✨الْمُضْطَرَّ إِذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوءَ
💫خدایا به حق این آیه
✨مبارکه
💫هر عزیزی تو دلش هر
✨حاجتی دارد روا بفرما
💫شب زیباتون متبرک به
✨گرمی نگاه خدا
💫الــهی
✨دلخوشیهاتون افزون
💫جمع خانوادهتون پراز دلگرمی
✨شبتون بخیر
💫وپراز آرامش الهی
🍃🌷🍃
🌷
#یازدهم_دی_ماه_سالروز_شهادت
#سید_مجتبی_علمدار
🕊وقتی شما از این و آن
طعنه میخورید
و لاجرم به گوشه اتاق
پناه میبرید
و با عکس های ما
سخن میگویید
و اشک میریزید..
به خدا قسم این جا
کربلا میشود
و برای هر یک از
غم های دلتان
این جا تمام شهیدان
زار میزنند!
#زائر_کوچه_های_مدینه
#شهید_علمدار
🌷
🍃🌷🍃
https://eitaa.com/amamzaman3138