یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۰۴ آب وخوردم بعدجیگرکباب شده روبه زورتاآخرکردتوحلقم دلم برای مهر
ادامه رمان آیدا ومرد مغرور تقدیم حضورتون ⬇️
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۰۴ آب وخوردم بعدجیگرکباب شده روبه زورتاآخرکردتوحلقم دلم برای مهر
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۰۵
بروببینم چه میکنی میمونم تاامتحانتوبدی
نه بروآخه طول میکشه
اشکال نداره باخیال راحت جواب بده میخوام بعدازاین امتحان بریم ی جشن دونفره به مناسبت اتمام درست بگیریم
جیغ کوتاهی زدم:وای جشن دوست دارم بایدبریم شهربازی
باشه خانومی هرجاتوبگی میریم حالا بروبه امتحانت برس پس من رفتم زودمیام
نه عجله نکن باخیال راحت جواب بده امروز کار ندارم
بالبخندواردمدرسه شدم ساراومریم کتاب به دست ی گوشه ایستاده بودن ازپشت
رفتم محکم زدم پس سرهردوشون
سارا:هوی وحشی هرچی خوندم پرید
مریم:وای مال منم پریدخل شدی مگه روانی
اول سلام به روی ماه دوستای خلم دوم این چه جورخوندنی که بایه ضربه پرید
باشوخی سر صندلی هامون نشستیم
وای دوباره حالم بهم میخوره کمی
سرم گیج رفت انگارتودلم رخت میشورن به هرسختی بودتاسوال آخرتحمل کردم ازجام بلندشدم برگروتحویل بدم سرم گیج
رفت وخوردم زمین خانم ناظم وساراهمزمان خودشون به من
رسوندن زیربازوموگرفتن
سارا:آیداچت شد؟
خانوم ناظم:بیابریم دفتر
مریمم خودشوبه مارسوند
ای وای چی شده آیداچرامثل میت شدی
سارا:زبونت وگازبگیرکمی حالم بدشده همین ببین داره میکشونمم قبرستون
مریم:خیل خب بابا توام
خانم ناظم ازمن جداشدومریم جاشوگرفت
شمادرهرشرایطی دست ازشیطونی برنمی دارید؟
زودباشیدبیارنش دفترهرسه خندیدیم وای حالم بده
پشت سرناظم واردشدیم خانم مدیرکه به خاطرخدمات آیدین رفتارش بامن خوب شده بودازپشت میزش بلندشدوبه طرفم
اومد روی یکی ازصندلی های چرمی قهوه ای نشستم
آیداجان چی شده دخترم؟؟......
ادامه دارد.....🌹
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۰۵ بروببینم چه میکنی میمونم تاامتحانتوبدی نه بروآخه طول میکشه اش
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۰۶
نمیدونم یهوسرم گیج رفت
جمعی ازدبیراتودفتربودن هرکس یه چیزی می گفت:خانوم مدیربا آب قندجلوی پام ایستاد روبه خانم ناظم کرد رانندش یا چه میدونم بادیگاردشوخبرکنید
صدامثل بمب تودفترپیچید همه باهم بادی گااااارد؟؟؟؟
خانوم مدیر بی توجه به همشون ادامه دادو خانم یاسری چراایستادی؟
بابی حالی گفتم:امروزبا بادیگارد نیومدم آقای اشتیاق دم دره
خانوم مدیرلیوانوگذاشت کنارلبم
بخوردخترم خانوم یاسری بروبگوبیاد
ساراباچشمای گشادشده آروم گفت:آیدا...داییت اینقدروضعش خوبه که بادیگاردبرات گرفته؟
پس چراتاحالاماندیدیم
وای ساراوقت گیرآوردی؟مگه تورانندمو ندیدی ازاون روزی که اون پسره مزاحمم شد بعضی ازمسائل دیگه بادیگارد دارم
چنددقیقه بعدقامت بلندوخوش پوش آیدین باکت وشلوارنوک مدادی ولباس گلبهی خیلی کم رنگ باکراوات نوک مدادی توی درظاهرشدهمیشه مرتب وخوش لباس بودنمیدونم چراتوهرشرایطی که میبینمش دلم براش ضعف میره
سری چرخاند وبه همه سلام کرد
تقریبا همه بجزناظم ومدیر بادهن بازبه آیدین خیره شده بودن
آیدن به طرفم چرخیدوخودش به من رسوندروی زانو جلوم نشست آیداعزیزم چته خانوم؟؟
نمیدونم چراهروقت به من محبت میکنه بغضم میگیره دستموروی پیشونیم
گذاشتم نمیدونم یهو حالم بدشد وای حالم به هم میخوره
هنوزحرفم تمام نشده بود دستمو گذاشتم جلوی دهنم آیدین باشنیدن این حرفم
سرشوچرخوندسریع سطل آشغال گوشه اتاق دفتروکشیدجلوم هرچی خورده بودم
بالا آوردم چشمام پراشک شد دستمالی ازجیبش درآوردو داد بهم آروم باش گلم میرم ماشینوبیارم بایدبریم دکتر
فقط سرتکون دادم چهره همه ی دیدن داشت......
ادامه دارد.....🌹
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
سپاس باد شما را که در اندوه ما شریک شدید. از خداوند برای جنابعالی و خانواده محترم آرزوی سلامت و خو
ممنونم از لطف شما خدا رحمت کنه اموات شما رو
30.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 دعای کمیل
شب جمعه
التماس دعا 🙏
الّلهُـمَّـ؏جـِّللِوَلیِّـڪَ الفــَرَج ✨