eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
21.2هزار ویدیو
19 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
یاران امام زمان (عج)
‍ 🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣3⃣ ✅ فصل دهم 💥 فردا صبح زود صمد از خواب بیدار شد و گفت: « می‌خواهم امروز ب
‍ 🌷 – قسمت 7⃣3⃣ ✅ فصل دهم 💥 سفره را که انداختند و ناهار را آوردند، یک‌دفعه بغضم ترکید. سرم را زیر لحاف بردم و دور از چشم همه زدم زیر گریه. دلم می‌خواست صمد خودش پیش مهمان‌هایش بود و از آن‌ها پذیرایی می‌کرد. با خودم فکر کردم چرا باید همه چیز دست به دست هم بدهد تا صمد از مهمانی دخترش جا بماند. 💥 وقتی ناهار را کشیدند و همه مشغول غذا خوردن شدند و صدای قاشق‌ها که به بشقاب‌های چینی می‌خورد، بلند شد، دختر خواهرم توی اتاق آمد و کنارم نشست و در گوشم گفت: « خاله! آقا صمد با مامان و بابایم رفتند رزن. گفت به شما بگویم نگران نشوید. » مهمان‌ها ناهارشان را خوردند. چای بعد از ناهار را هم آوردند. خواهرها و زن‌داداش‌هایم رفتند و ظرف‌ها را شستند. اما صمد نیامد. عصر شد. مهمان‌ها میوه و شیرینی‌شان را هم خوردند. باز هم صمد نیامد. حاج‌آقایم بچه را بغل گرفت. اذان و اقامه را در گوشش گفت. اسمش را گذاشت، معصومه و توی هر دو گوشش اسمش را صدا زد. 💥 هوا کم‌کم داشت تاریک می‌شد، مهمان‌ها بلند شدند، خداحافظی کردند و رفتند. شب شد. همه رفته بودند. شیرین جان و خدیجه پیشم ماندند. شیرین جان شام مرا آماده کرد. خدیجه سفره را انداخته بود که در باز شد و شوهرخواهر و خواهرم آمدند. صمد با آن‌ها نبود. با نگرانی پرسیدم: « پس صمد کو؟! » خواهرم کنارم نشست. حالش خوب شده بود. شوهرخواهرم گفت: « ظهر از این‌جا رفتیم رزن. دکتر نبود. آقا صمد خیلی به زحمت افتاد. ما را برد بیمارستان همدان. دکتر با چندتا آمپول و قرص، خونِ دماغِ گرچی را بند آورد. عصر شده بود. خواستیم برگردیم، آقا صمد گفت: « شما ماشین را بردارید و بروید. من که باید فردا صبح برگردم. این چه کاری است این همه راه را بکوبم و تا قایش بیایم. به قدم بگویید پنج‌شنبه‌ی هفته‌ی بعد برمی‌گردم. » 💥 پیش خواهر و شوهرخواهرم چیزی نگفتم، اما از غصه داشتم می‌ترکیدم. بعد از شام همه رفتند. شیرین جان می‌خواست بماند. به زور فرستادمش برود. گفتم: « حاج‌آقا تنهاست. شام نخورده. راضی نیستم به خاطر من تنهایش بگذاری. » وقتی همه رفتند، بلند شدم چراغ‌ها را خاموش کردم و توی تاریکی زارزار گریه کردم. 💥 حالا دو تا دختر داشتم و کلی کار. صبح که از خواب بیدار می‌شدم، یا کارهای خانه بود یا شست‌وشو و رُفت‌و‌روب و آشپزی یا کارهای بچه‌ها. زن‌داداشم نعمت بزرگی بود. هیچ وقت مرا دست‌تنها نمی‌گذاشت. یا او خانه‌ی ما بود، یا من خانه‌ی آن‌ها. خیلی روزها هم می‌رفتم خانه‌ی حاج‌آقایم می‌ماندم. 💥 اما پنج‌شنبه‌ها حسابش با بقیه‌ی روزها فرق می‌کرد. صبح زود که از خواب بیدار می‌شدم، روی پایم بند نبودم. اصلاً چهارشنبه‌شب‌ها زود می‌خوابیدم تا زودتر پنج‌شنبه شود. از صبح زود می‌رُفتم و می‌شستم و همه جا را برق می‌انداختم. بچه‌ها را ترو تمیز می‌کردم. همه چیز را دستمال می‌کشیدم. هر کس می‌دید، فکر می‌کرد مهمان عزیزی دارم. صمد مهمان عزیزم بود.  غذای مورد علاقه‌اش را بار می‌گذاشتم. آن‌قدر به آن غذا می‌رسیدم که خودم حوصله‌ام سر می‌رفت. گاهی عصر که می‌شد، زن‌داداشم می‌آمد و بچه‌ها را با خودش می‌برد و می‌گفت: « کمی به سر و وضع خودت برس. » 💥 این‌طوری روزها و هفته‌ها را می‌گذراندیم. تا عید هم از راه رسید. پنجم عید بود و بیشتر دید و بازدیدهایمان را رفته بودیم. صبح که از خواب بیدار شدیم، صمد گفت: « می‌خواهم امروز بروم. » بهانه آوردم: « چه خبر است به این زودی! باید بمانی. بعد از سیزده برو. » گفت: « نه قدم، مجبورم نکن. باید بروم. خیلی کار دارم. » گفتم: « من دست‌تنهام. اگر مهمان سرزده برسد، با این دو تا بچه کوچک و دستگیر چه‌کار کنم؟ » گفت: « تو هم بیا برویم. » جا خوردم. گفتم: « شب خانه‌ی کی برویم؟ مگر جایی داری؟! » گفت: « یک خانه‌ی کوچک برای خودم اجاره کرده‌ام. بد نیست. بیا ببین خوشت می‌آید. » گفتم: « برای همیشه؟ » خندید و با خونسردی گفت: « آره. این‌طوری برای من هم بهتر است. روز به روز کارم سخت‌تر می‌شود و آمد و رفت هم مشکل‌تر. بیا جمع کنیم برویم همدان. » ادامه دارد...
ادامه رمان (شینا)فردا شب رأس ساعت 20 تقدیم نگاه پرمهرتون خواهیم کرد:)🌹🌿
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
♡ قشنگترین نصیحتی که شنیدم اگر سفر نروی ! لباس نخری! پولاتو خرج نکنی! تو پولدار ترین فرد قبرستان خواهی بود ... 🌱🦢 ‌‌
25.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
علیه السلام    🏴 "خنجر نمی‌برد ..."      🌿 نذر سربلندی اسلام🌿 🏴 فراگیری موکب‌های 🏴 🏴هرشب‌جمعه مثل اربعین و عاشورا🏴          🌱 و فرج حضرت مــهـدی🍃   🍀”عجَّلَ الله تَعالیٰ فَرَجَهُ الشَّریف“☘
11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍃🌷🍃 🇮🇷 مردانِ بزرگِ تاریخ... 🌷مروری کوتاه بر زندگی ِ ؛ ... 🌷تولد:۱۱۸۶ خورشیدی در روستای هزاوه؛ شهرستان فراهان؛ استان مرکزی 🌷شهادت: ۲۰ دیماه ۱۲۳۰ خورشیدی در حمام فینِ شهر کاشان 🌷آرامگاه: حرم مطهر امام حسین علیه السلام، شهرکربلا، کشور عراق. 🇮🇷 🍃🌷🍃
🍃🌷🍃 🇮🇷 تصویری از آرامگاهِ امیر کبیر در حرمِ مطهر امام حسین علیه السلام 🌷 ⭕️امیر کبیر ؛ به مدت سه سال و سه ماه صدارت کرد که سرانجام با دسیسه خود فرختگان داخلی دربار و تهییج عوامل خارجی (انگلیس)؛ در تاریخ ۲۰ دیماه بشهادت رسید و در رواق شرقی در صحن بیرونی حرم سید الشهدا ع در شهر کربلا بخاک سپرده شد. ⭕️در مدتِ کوتاهِ صدارت دست به اقداماتِ زیر بنایی زد: ⭕️چندین سدسازی اصولی انجام داد. ⭕️زراعت بعضی محصولات را معمول ساخت. ⭕️شیلات خزر را از اتباع روس گرفت و به ایران برگرداند. ⭕️در آبادانی خوزستان کوشید ⭕️جنگ ومبارزه با بدعت آور در دین و مذهب سید علی محمد باب (بهائیت )و پیروانش و دستگیری و اعدامِ علی محمد باب. ⭕️تشکیلات اداری کشور را اصلاح کرد. ملغی کردن رسمِ‌بخشیدن مناصب بی‌شغل را برانداخت و معیار ترفیع صاحب‌منصبان، شایستگی ایشان گشت ⭕️وضع لباس ارتش مرتب و منظم و از پارچه ایرانی تهیه شد. ⭕️از بازرگانان داخلی و خارجی ایرانی پشتیبانی کرد و تیمچه امیر را به عنوان مجمع بازرگانان ایجاد کرد. ⭕️صادرات را افزایش داد و در مقابل از واردات کالاهای لوکس و غیر ضروری جلوگیری کرد ⭕️کارخانه های مختلف صنعتی و پارچه بافی در کشور ایجاد کرد و از اهل فن چند نفر را به روسیه فرستاد تا فنون غربی را بیاموزند ⭕️القاب طولانی حاکمان را حذف کرد. ⭕️ تاسیس روزنامه وقایع اتفاقیه، ⭕️ایجاد مدرسه دارالفنون، ⭕️بورسیه به دانشجویان درخارج . و... 🇮🇷 🍃🌷🍃
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
سلام به همه عزیزان هم گروهی ان‌شاءالله حالتون خوب باشه می خوام یه خواهشی ازتون بکنم و دعوتتون کنم به یک کار خیر که انجامش بسیار ساده و راحت ولی آثار و برکاتش بسیار فراوان و عمیق هست.... *اما قبلش می خوام یه نکته ای رو بهتون بگم* دیدین توی برنامه " *زندگی پس از زندگی* شبکه چهار قسمت بیست و دوم جوانی بود به اسم آقای "حامدطهماسبی" که یکی از بهترین و تاثیرگذارترین قسمت های این برنامه بودو یکی از آموزنده ترین بخش های صحبت هاشون اونجایی بود که تعریف می‌کردند زمانی که بچه بودند توی مراسم معنوی، پیرمردی بود که موقع خروج کفشاشوگم کرده بود و ایشون کفشای پیرمرد رو پیدا میکنه و جلوی پاهاش جفت میکنه. پیرمرد خیلی خوشحال می شه و براش دعا میکنه و میگه که: " *الهی پاهات بلا نبینه جوان*" و بعد در عالم بعد از مرگ بهش نشون داده بودند که ایشون در طول زندگی سه مرتبه با موتور تصادف کرده بوده و یک بار از بالای درخت افتاده بوده و یک بار هم که همون تصادف آخرش که منجر به تجربه مرگش میشه که دکتر ها بهش گفته بودند باید پاهات قطع می‌شد..... اما توی هیچ کدوم از این حوادث هیچ وقت هیچ آسیبی به پاهاش نرسید و این در اثر همون دعای ساده و مختصری بود که این پیرمرد در حقش کرده بود و گفته بود که: *"الهی پاهات بلا نبینه جوان"* حالا خواهشی که من ازتون داشتم همینه که بیایم از این به بعد همه مون به بهانه های مختلف بیشتر در حق همدیگه دعا کنیم و این دعا ها رو ساده نبینین و از اثرات دعا ها غافل نشیم.... مثلاً وقتی کسی برامون کاری انجام داد به جای این که فقط بهش بگیم *"مرسی"* (که یک واژه بیگانه هست و هیچ لطفی هم نداره )و حتی وقتی که میگیم خیلی ممنون، متشکرم ،لطف کردین ، در کنارش یه دعای کوچیک و قشنگ هم داشته باشیم مثلاً بگیم : *"خدا امواتت رو بیامرزه"* یا *" الهی همیشه جیبت پر از پول باشه"* یا *" الهی خدا ازت راضی باشه "* یا اینکه *الهی خدا بیشمار به شما مال و برکت دهد ان شاء الله* *الهی ساعتهای عمرت بیشمار خوشی و راحتی خداوند بهت ارزانی کند ان شاء الله* و یه دعای خیلی مهم که بگیم:"👇 *الهی که هر کس حقی به گردنت داره ازت راضی بشه و هیچ حق الناسی به گردنت نمونه"* و یا مثلاً بگیم که:" *الهی عاقبت بخیر بشی"* و یا خیلی دعاهای مادی و معنوی زیبا و عمیقی که خود شما خیلی بهتر از من بلد هستید. مطمئناً وقتی که ما صادقانه و خالصانه در حق کسی دعایی بکنیم خداوند هم _که از ما بسیار بسیار مهربون تر و بخشنده تر هست_ همون دعاها رو در حق خود ما هم به اجابت میرسونه اگر که دوست داشتید این تقاضای من رو برای گروه‌ها و دوستانتون بفرستید و مُبَلِغ این کار خیر باشید. الهی که خدا به همه مون توفیق بده که بتونیم قدمی کوچیک برای رضایت خداوندبرداریم و با همین دعاهای به ظاهر کوچک و ساده باعث رفع مشکلات و همینطور ایجاد خیرات و برکات مادی و معنوی بسیاری برای خودمون و دیگران باشیم و ان شاءالله که عاقبت همه مون ختم بخیر بشه. التماس دعا 🤲 نمونه‌ای از دعاهای قشنگ وخیر برای همدیگر: الهی غم نبینی🤲 الهی روزی ات پر برکت و بیشمار باشه🤲 الهی عاقبت بخیر باشید🤲 الهی خیر دو دنیا نصیبت بشه 🤲 الهی محتاج ونیازمند نشوی🤲🏻 دو دنیا رو سفید باشی 🤲 خدا دستت وبگیره🤲 خدا از خزینه غیبش بهت روزی بیشمار برسونه 🤲 خدا اولاد صالح وسالم بهت ببخشه🤲 سفید بخت و خوش اقبال باشی🤲 دعای پدرومادر بدرقه راهت🤲 *الهی هرکسی این پیام را برای مابقی دوستان و عزیزانش ارسال میکنه.... هم خودش و هم خانواده اش آخر عاقبت به خیر بشوند و الهی هرچی خیره نصیب قسمت روزیش بشه*
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
السلام علیک یا ابا عبدالله😭😭