eitaa logo
یاران امام زمان عجل‌الله
3.6هزار دنبال‌کننده
24.3هزار عکس
20.6هزار ویدیو
17 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ ‌🌷 – قسمت 5⃣5⃣ ✅ فصل پانزدهم مهدی شده بود یک بچه‌ی تپل‌مپل چهل روزه.تازه یاد گرفته بود بخندد.خدیجه و معصومه ساعت‌ها کنارش می‌نشستند. با او بازی می‌کردند و برای خندیدن و دست و پا زدنش شادی می‌کردند. اما همه‌ی ما نگران صمد بودیم.برای هر کسی که حدس می‌زدیم ممکن است با او در ارتباط باشد، پیغام فرستاده بودیم تا شاید از سلامتی‌اش باخبر شویم. می‌گفتند صمد درگیر عملیات است. همین. شینا وقتی حال و روز مرا می‌دید، غصه می‌خورد. می‌گفت:«این همه شیر غم و غصه به این بچه نده.طفل معصوم را مریض می‌کنی‌ها.» دست خودم نبود. دلم آشوب بود. هر لحظه فکر می‌کردم الان است خبر بدی بیاورند. آن روز هم نشسته بودم توی اتاق و داشتم به مهدی شیر می‌دادم و فکر‌های ناجور می‌کردم که یک‌دفعه در باز شد و صمد آمد توی اتاق،تا چند لحظه بهت زده نگاهش کردم.فکر می‌کردم شاید دارم خواب می‌بینم. اما خودش بود. بچه‌ها با شادی دویدند و خودشان را انداختند توی بغلش. صمد سر و صورت خدیجه و معصومه را بوسید و بغلشان کرد.همان‌طور که بچه‌ها را می‌‌بوسید، به من نگاه می‌کرد و تندتند احوالم را می‌پرسید.نمی‌دانستم باید چه‌کار کنم و چه رفتاری در آن لحظه با او داشته باشم. توی این مدت، بارها با خودم فکر کرده بودم اگر آمد این حرف را به او می‌زنم و این کار را می‌کنم.اما در آن لحظه آن‌قدر خوشحال بودم که نمی‌دانستم بهترین رفتار کدام است. کمی بعد به خودم آمدم و با سردی جوابش را دادم. زد زیر خنده و گفت:«باز قهری؟!» خودم هم خنده‌ام گرفته بود. همیشه همین‌طور بود. مرا غافل‌گیر می‌کرد. گفتم:«نه،چرا باید قهر باشم،پسرت به دنیا آمده.خانمت به سلامتی وضع حمل کرده و سر خانه و زندگی خودش نشسته.شوهرش هفتم پسرش را به خوبی راه انداخته.بچه‌ها توی خانه‌ی خودمان،سر سفره‌ی خودمان،دارند بزرگ می‌شوند.اصلاً برای چی باید قهر باشم. مگر مرض دارم از این همه خوشبختی نق بزنم.»بچه‌ها را زمین گذاشت و گفت:«طعنه می‌زنی؟!» عصبانی بودم،گفتم:«از وقتی رفتی، دارم فکر می‌کنم یعنی این جنگ فقط برای من و تو و این بچه‌های طفل معصوم است.این همه مرد توی این روستاست.چرا جنگ فقط زندگی مرا گرفته؟!»  ناراحت شد.اخم‌هایش توی هم رفت و گفت:«این همه مدت اشتباه فکر می‌کردی.جنگ فقط برای تو نیست.جنگ برای زن‌های دیگری هم هست.آن‌هایی که جنگ یک‌شبه شوهر و خانه و زندگی و بچه‌هایشان را گرفته.مادری که تنها پسرش در جنگ شهید شده و الان خودش پشت جبهه دارد از پسرهای مردم پرستاری می‌کند.جنگ برای مردهایی هم هست که هفت هشت تا بچه را ‌بی‌خرجی رها کرده‌اند و آمده‌اند جبهه؛پیرمردهای هفتاد هشتاد ساله، داماد یک‌شبه، نوجوان چهارده ساله.وقتی آن‌ها را می‌بینم،از خودم بدم می‌آید.برای این انقلاب و مردم چه کرده‌ام؛هیچ! آن‌ها می‌جنگند و کشته می‌شوند که تو این‌جا راحت و آسوده کنار بچه‌هایت بخوابی؛وگرنه خیلی وقت پیش عراق کار این کشور را یک‌سره کرده بود.اگر آن‌ها نباشند، تو به این راحتی می‌توانی بچه‌ات را بغل بگیری و شیر بدهی؟ از صدای صمد، مهدی که داشت خوابش می‌برد، بیدار شده بود و گریه می‌کرد.او را از بغلم گرفت، بوسید و گفت:«اگر دیر آمدم، ببخش بابا‌جان. عملیات داشتیم.» خواهرم آمد توی اتاق گفت:«آقا صمد! مژدگانی بده، این دفعه بچه پسر است.» صمد خندید و گفت:«مژدگانی می‌دهم؛ اما نه به خاطر این‌که بچه پسر است. به این خاطر که الحمدللّه، هم قدم و هم بچه‌ها صحیح و سلامت‌اند.» بعد مهدی را داد به من و رفت طرف خدیجه و معصومه. آن‌ها را بغل گرفت و گفت:«به خدا یک تار موی این دو تا را نمی‌دهم به صد تا پسر. فقط از این خوشحالم که بعد از من سایه‌ی یک مرد روی سر قدم و دخترها هست.» لب گزیدم. خواهرم با ناراحتی گفت:« آقا صمد! دور از جان، چرا حرف خیر نمی‌زنید.» صمد خندید و گفت:«حالا اسم پسرم چی هست؟!» معصومه و خدیجه آمدند کنار مهدی نشستند، او را بوسیدند و گفتند:« داداس مهدی.» چهار پنج روزی قایش ماندیم. روزهای خوبی بود. مثل همیشه با هم می‌رفتیم مهمانی. ناهار خانه‌ی این خواهر بودیم و شام خانه‌ی آن برادر. با این که قبل از آمدن صمد، موقع ولیمه‌ی مهدی، همه‌ی فامیل‌ها را دیده بودم؛ اما مهمانی رفتن با صمد طور دیگری بود. همه با عزت و احترام بیشتری با من و بچه‌ها رفتار می‌کردند.مهمانی‌ها رسمی‌تر برگزار می‌شد.این را می‌شد حتی از ظروف چینی و قاشق‌های استیل و نو فهیمد. روز پنجم صمد گفت:«وسایلت را جمع کن برویم خانه‌ی خودمان.آمدیم همدان.چند ماه بود خانه را گذاشته و رفته بودم. گرد و خاک همه جا را گرفته بود. تا عصر مشغول گردگیری و رُفت و روب شدم. شب صمد خوشحال و خندان آمد.کلیدی گذاشت توی دستم و گفت:این هم کلید خانه‌ی خودمان. از خوشحالی کلید را بوسیدم. صمد نگاهم می‌کرد و می‌خندید.گفت:خانه آماده است. فردا صبح می‌توانیم اسباب‌کشی کنیم. ادامه دارد...
ادامه رمان (دخترشینا)فردا شب رأس ساعت 20 تقدیم نگاه پرمهرتون خواهیم کرد:)🌹🌿
7.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍀🍃☘ ☘ ☘قصد من از حیات تماشای چشم توست ☘ای جان فدای چشم تو با قصد جان بیا ☘ 🌱☘🌿🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔥 ⚡️ 💥فرمانده عملیات اطفای حریق لس‌آنجلس : در شوک هستیم. ⭕️تمام اتفاقات غیر طبیعی هستند. هرچه آب میریزیم، خاموش نمی شود. 🔥 بلکه بدتر شعله‌ور میشن... اصلا نمی‌توانم بفهمم دارد چه اتفاقی می‌افتد.... ⭕️اظهارات فرمانده واحد عملیات هوایی آتش‌نشانی : 🌨 آب ریخته میشه، 🌫 پودر ریخته میشه، انواع مختلفی از مواد اطفای حریق استفاده کردیم، 🔥اما شعله‌های آتش بیشتر و بیشترتر می شوند. ما در محور پاسیفیک پالیسیدز لس آنجلس داریم با هواپیماها و بالگردها اطفای حریق انجام می‌دهیم. اما بی‌ فایده ست. شایده خنده‌دار به نظر برسد. اما آتش را یک نفر دارد کنترل میکند!! 🔴 کودک فلسطینی به خدا شکایت کرد 🇵🇸آه مظلومان غزه دامن شیطان بزرگ را گرفت. 🔥سوختن لس‌آنجلس، 🔥سوختن تعدادی خانه نیست؛ 🔥سوختن ابهت استکبار آمریکاست! 💥رهبرمعظم انقلاب: "وقتی ظلم از حد گذشت، باید منتظر طوفان بود. 🔥مقصر خود شما هستید و بدانید بلای بزرگترین بر سرتان خواهد آمد." ⭕️ 🔴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سلام عرض ادب احترام خدمت شما خوبان ادامه مبحث شبانه تقدیم حضورتون ⬇️
یاران امام زمان عجل‌الله
🔶 خیلی از پدر و مادرها و مبلغین و معلمین عزیز برای ترویج دین شروع میکنن به توضیح اصول و فروع دین. یا
❇️ خداوند متعال اگه فرموده نماز بخون برای اینه که "نماز یک مبارزه با نفس بسیاااااار پیشرفته و قدرتمند " هست. 👈🏼 اگه فرموده روزه بگیر، روزه مجموعه ای از صدها مبارزه با نفس عالیه. 👈🏼 اگه فرموده حجاب داشته باش چون حجاب یک مبارزه ب نفس زیباست... اگه فرموده احترام به پدر و مادر مجموعه ای از مبارزه با نفس های رشد دهنده هست. 🔷 و اگه فرموده خمس، حج، امر به معروف و نهی از منکر و ولایت و صدقه، دعا، صداقت، کنترل خشم، تواضع، مدیریت مالی و .... همه اینها چون توش مبارزه با نفس هست خدا فرموده که انجام بدید. دقت کردید چی شد؟ این حرفا مهم ترین حرفای زندگی ما آدم هاست که اصلا کسی تا حالا بهمون نگفته بوده. دین یعنی برنامه مبارزه با هوای نفس. ✅💥 شما دین رو اینطوری به مردم جهان معرفی کن اونوقت میبینی که مردم میلیون میلیون وارد اسلام ناب خواهند شد....🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یاران امام زمان عجل‌الله
#آداب_تربیت_فرزند ❇️ خداوند متعال اگه فرموده نماز بخون برای اینه که "نماز یک مبارزه با نفس بسیااااا
✅ انسان هرچقدر اهل مبارزه با نفس بشه میتونه هوای نفسش رو ضعیف کنه و کارای قشنگ بزرگ تری رو انجام بده. 🔶 مثلا ممکنه آدم خجالت بکشه پای مادرش رو ببوسه یا غرورش اجازه نده، اما وقتی یه مدت اهل مبارزه با نفس بشه احساس میکنه این کار رو راحت تر میتونه انجام بده. واقعا دینداری بدون مبارزه با نفس یه کار بیهوده و الکی هست و فقط موجب تنفر مردم از دینداران میشه. ⭕️ شاید دیده باشید آدم های به ظاهر مذهبی که سالهاست ریش و تسبیح دارن یا خانم چادری هست و توی حوزه و بسیج و جاهای مختلف داره تحصیل میکنه اما حتی یک روز هم روی هوای نفسش کار نکرده! یک هواپرست کامل! 💢 این آدم ها خیلی خطرناکن. همینجوری که حرف میزنه بوی گند هوای نفس از حرفاش بلند میشه...