14.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🕌🕌🕌
عده ای برا مریضاشون
آقا دوا میخوان...
💐﷽💐
#ســاعـــــتعاشقـــــی🕗
۸ شب🌙
#بہوقتامامهشتـــــم🕌
✨✨✨✨✨
#صلواتخاصهامامرضاعلیهالسلام👇💐
همه با هم زمزمه می کنیم صلوات خاصه امام رضا علیه السلام را...👇
اَللّٰهُمَّ صَلِّ عَلیٰ عَلِیِّ بْنِ مُوسَی الرِّضَا الْمُرتَضَی ، اَلْاِمامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ ، وَ حُجَّتِکَ عَلیٰ مَنْ فَوْقَ الْاَرضِ وَ مَنْ تَحتَ الثَّریٰ ، اَلصِّدّیٖق الشَّهیدِ ، صَلوٰةً کَثیٖرَةً تٰآمَّةً ، زٰاکِیَةً مُتَوٰاصِلَةً ، مُتَوٰاتِرَةً مُتَرٰادِفَةً ، کَأَفْضَلِ مٰا صَلَّیْتَ عَلیٰ اَحَدٍ مِنْ اَوْلِیٰائِکَ.
زیارت#امامرضا علیه السلام به زودی روزیتون باشه ان شاءالله...
ঊঊ🌺🍃ঊঈঊ
═✧❁#یاامامرضا❁🕌
ঊঊঊ🍃🌺ঊঊ
#التماسدعایفرج🤲🙏
یاران امام زمان (عج)
🌷 #دختر_شینا – قسمت 6⃣5⃣ ✅ فصل پانزدهم 💥 فردا صبح رفتیم خانهی خودمان. کمی اسباب و اثاثیه هم برد
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣5⃣
✅ فصل پانزدهم
💥 خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از سر و کولش بالا رفتند. صدای خندهی بچهها و بابا بابا گفتنشان به گریهام انداخت. دویدم جلوی راهشان. صمد مجروح شده بود. این را آقا ستار گفت. پایش ترکش خورده بود. چند روری هم در بیمارستان قم بستری و تازه امروز مرخص شده بود.
💥 دویدم توی خانه. مهدی را توی گهوارهاش گذاشتم و برای صمد رختخوابی آماده کردم. بعد برگشتم و کمک کردم صمد را آوردیم و توی رختخواب خواباندیم. بچهها یک لحظه رهایش نمیکردند. معصومه دست و صورتش را میبوسید و خدیجه پای مجروحش را نوازش میکرد.
💥 آقا ستار داروهای صمد را داد به من و برایم توضیح داد هر کدام را باید چه ساعتی بخورد. چند تا هم آمپول داشت که باید روزی یکی میزد. آن شب آقا ستار ماند و تا صبح خودش از صمد پرستاری کرد؛ اما فردا صبح رفت. نزدیکیهای ظهر بود. داشتم غذا میپختم، صمد صدایم کرد. معلوم بود حالش خوب نیست. گفت: « قدم! کتفم بدجوری درد میکند. بیا ببین چی شده. » بلوزش را بالا زدم. دلم کباب شد. پشتش به اندازهی یک پنجتومانی سیاه و کبود شده بود. یادم افتاد ممکن است بقایای ترکشهای آن نارنجک باشد؛ وقتی که با منافقها درگیر شده بود. گفتم: « ترکش نارنجک است. »
گفت: « برو یک سنجاققفلی داغ کن بیاور. »
گفتم: « چهکار میخواهی بکنی. دستش نزن. بگذار برویم دکتر. »
گفت: « به خاطر این ترکش ناقابل بروم دکتر؟! تا به حال خودم ده بیست تایش را همینطوری درآوردهام. چیزی نمیشود. برو سنجاق داغ بیاور.»
گفتم: « پشتت عفونت کرده. »
گفت: « قدم! برو تو را به خدا. خیلی درد دارد. »
💥 بلند شدم. رفتم سنجاق را روی شعلهی گاز گرفتم تا حسابی سرخ شد. گفت: « حالا بزن زیر آن سیاهی؛ طوری که به ترکش بخورد. ترکش را که حس کردی، سنجاق را بینداز زیرش و آن را بکش بیرون. »
💥 سنجاق را به پوستش نزدیک کردم؛ اما دلم نیامد، گفتم: « بگیر، من نمیتوانم. خودت درش بیاور. »
با اوقات تلخی گفت: « من درد میکشم، تو تحمل نداری؟ جان من قدم! زود باش دارم از درد میمیرم. »
دوباره سنجاق را به کبودی پشتش نزدیک کردم. اما باز هم طاقت نیاوردم. گفتم: « نمیتوانم. دلش را ندارم. صمد تو را به خدا بگیر خودت مثل آن ده بیست تا درش بیاور. »
💥 رفتم توی حیاط. بچهها داشتند بازی میکردند. نشستم کنار باغچه و به نهال آلبالوی توی باغچه نگاه کردم که داشت جان میگرفت.
کمی بعد آمدم توی اتاق. دیدم صمد یک آینه دستش گرفته و روبهروی آینهی توی هال ایستاده و با سنجاق دارد زخم پشتش را میشکافد. ابروهایش درهم بود و لبش را میگزید. معلوم بود درد میکشد. یک دفعه نالهای کرد و گفت: « فکر کنم درآمد. قدم! بیا ببین. »
💥 خون از زخم پایین میچکید. چرک و عفونت دور زخم را گرفته بود. یک سیاهی کوچک زده بود بیرون. دستمال را از دستش گرفتم و آن را برداشتم. گفتم: « ایناهاش. »
گفت: « خودش است. لعنتی! »
💥 دلم ریشریش شد. آب جوش درست کردم و با آن دور زخم را خوب تمیز کردم. اما دلم نیامد به زخم نگاه کنم. چشمهایم را بسته بودم و گاهی یکی از چشمهایم را نیمهباز میکردم، تا اطراف زخم را تمیز کنم. جای ترکش اندازهی یک پنج تومانی گود شده و فرورفته بود و از آن خون میآمد. دیدم اینطوری نمیشود. رفتم ساولن آوردم و زخم را شستم. فقط آن موقع بود که صمد نالهای کرد و از درد از جایش بلند شد.
💥 زخم را بستم. دستهایم میلرزید. نگاهم کرد و گفت: « چرا رنگ و رویت پریده؟! » بلوزش را پایین کشیدم. خندید و گفت: « خانم ما را ببین. من درد میکشم، او ضعف میکند. » کمکش کردم بخوابد. یکوری روی دست راستش خوابید.
بچهها توی اتاق آمده بودند و با سر و صدا بازی میکردند. مهدی از خواب بیدار شده بود و گریه میکرد. انگار گرسنه بود. به صمد نگاه کردم. به همین زودی خوابش برده بود؛ راحت و آسوده. انگار صد سال است نخوابیده.
ادامه دارد...
یاران امام زمان (عج)
🌷 #دختر_شینا – قسمت 7⃣5⃣ ✅ فصل پانزدهم 💥 خدیجه و معصومه جیغ و دادکنان دویدند جلوی راه صمد و از
تقدیم نگاه پرمهرتون
ادامه دارد.....🌹
سلام عرض ادب احترام خدمت شما خوبان
ادامه مبحث شبانه تقدیم حضورتون ⬇️
یاران امام زمان (عج)
🔶 یک نکته بسیار مهم در بحث مبارزه با نفس اینه که آدم نفس خودش رو ببینه و دشمن بگیره. دقت کردید وقتی
آقا این بحثی که مطرح کردم خیلی مهمه ها!
دقت دارید که؟ 😊
تا حالا همه ما بارها چوب هوای نفس رو خوردیم. درسته؟
🔸 خب پس باید هی این چوب هایی که خوردیم رو مرور کنیم تا هی دشمنی مون باهاش بیشتر بشه و دیگه حرفش رو گوش نکنیم.
✅ امشب تا اخر شب لطفا هر کدوم از شما بزرگواران ده باری که حسابی چوب هوای نفستون رو خوردید رو مرور کنید با خودتون.
یاران امام زمان (عج)
آقا این بحثی که مطرح کردم خیلی مهمه ها! دقت دارید که؟ 😊 تا حالا همه ما بارها چوب هوای نفس رو خوردیم.
#آداب_تربیت_فرزند
⭕️ بعد از یه مدت که آدم اهل مبارزه با نفس شد وقتی هواپرستی های اطرافیان و سایر مردم رو میبینه احساس بدی پیدا میکنه.
کم کم میخواد از همه دوری کنه و فرار کنه بره یه گوشه ای تنهایی زندگی کنه.
🔺 ولی خب این راهش نیست. هرچقدر هم که اهل مبارزه با نفس میشید باید سعی کنید نگاهتون نسبت به دیگران منفی نشه.
☢️ مراقب باشید هیچ وقت عجب و غرور شما رو نگیره. فکر نکنید شما از بقیه بهتر هستید.
آدم در هر حالت باید کاملا متواضع باشه و هرچقدر مبارزه با نفس میکنه باید بقیه رو بهتر از خودش بدونه.
✅ واقعا هم همینطوره. اگه این علم و عقل و ایمانی که خدا به شما داده، به اطرافیانتون هم میداد شاید اونا ده برابر بیشتر از شما مبارزه با نفس میکردن.
🔶 برای همین آدم با اینکه میبینه دیگران هواپرستی میکنند ولی باید باهاشون مرتبط باشه و باهاشون خیلی صمیمانه زندگی کنه و حتی براشون فداکاری کنه.
یاران امام زمان (عج)
#آداب_تربیت_فرزند ⭕️ بعد از یه مدت که آدم اهل مبارزه با نفس شد وقتی هواپرستی های اطرافیان و سایر مر
🔸 یک نکته دیگه که خیلی باید بهش دقت کنید اینه که به محض اینکه ادم اهل مبارزه با نفسش میشه یه اتفاقا تلخ براش میفته!
⭕️ اینکه هوای نفس وحشی شروع به مقاومت میکنه. اگه تا دیروز با آدم یه مقدار ظاهرا مدارا میکرد از امروز دیگه شمشیر رو از رو میبنده!
میگه تو میخوای مقابل من بایستی؟ نابودت میکنم👿
بعد میبینی اون روز چنان گناه های سنگینی میکنی که خودتم تعجب میکنی!
❇️ بالاخره شما قراره یه جهاد بزرگ رو انجام بدی، طبیعتا هوای نفستون به این سادگی ها کوتاه نمیاد و ده برابر وحشی تر و خشن تر میشه.
خب باید چیکار کرد؟
⭕️ بی خیال بشیم و دستامون رو به نشانه تسلیم بالا بگیریم؟