🦋قسمت ششم
🦋داستان سرگذشت زندگی عروس بندر
ازونور شروین وقتی متوحه شده بود منو شاهین نامزد کردیم از مامانش خیلی شاکی شده بود که چرا بهش چیزی نگفتن و ادم حسابش نکردن ..تا اخر تابستون شروین و مادرش تهران بودن و گاهی مادرش میومد خونمون و یه چیزایی برام میاورد مثلا از طرف شاهین..
شب اخری که تهران بودن دعوتمون کردن خونشون مهدی و بابام که مثل همیشه نیومدن و من و مامانم رفتیم ..همه چی خوب بود تا اینکه شروین از در اومد تو و دید که ما اوجاییم بدون اینکه ما رو نگااه کنه سرشو انداخت پایین و یه سلام کوجولو داد و رفت تو اتاقش..
مونده بودم چرا اینکارو میکنه..بعداز جند دقیقه اومد نشست ..یه تیشرت و شلوار ست سفید پوشبده بود و عطرش خونرو برداشته بود..چه قدر با شاهین ک برادرشه فرق داشت.یه چیزی ک میخورد انقدر بی صدا و اروم اینکارو مبکرد که ادم دوست داشت نگاش کنه برعکس شاهین که هرچیزی که برمیداشت بخوره با کلی سرو صدا میخورد..عذر میخوام من دیر اومدم من از چیزی تا همین چند روزه پیش خبر نداشتم و تازه متوجه شدم برادرم با رعنا خانم قرار اردواج گذاشتن ..تبریک میگم انشالله خوشبخت بشن اینارو وقتی میگفت فقط سرش پایین بود و حتی یه لحظم منو نگاه نمیکرد..یه کم دیگه نشستیم و بلند شدیم که بریم رفتم مانتومو از اتاق بردارم که دیدم وایساده دمه اشپزخونه اتاق و اشپرخونم بهم راه داشت و طوری بود که فقط اون میتونست منو ببینه ..سرمو انداختم پایین و داشتم میومدم سمتش که برم پیش مادرم..گفت وایسا گفتم بله کاری داری گفت مطمعنی خوب میشناسی خانوادمونو ..اصلا خودتو چی میشناسی ..چرا قبول کردی زن شاهین شی..برادرانه میپرسم..گفتم بله از قبل تحقیق کردیم (اینو که گفتم خودمم شک داشتم )و اینکه من اونقدر بزرگ شدم که بتونم واسه ایندم تصمیم درستی بگیرم..گفت باشه من فکر میکردم ..بی خیال برو مراقب خودت باش مادرت منتظرته..نگاش کردم تو چشماش پر از حرف بود پر از غیض و سوال..
موندم با نگاهاش چی کار کنم نگاهای معناداری که منو مجبور مبکرد بهش گاهی فکر کنم..
چند روز بعد شهلا خانم یه روز اومد خونمون گفت کارای شاهیم درست نشده وباید بیشتز بمونه ..گفت با انتقالیش موافقت نکردن ..خیلی اصابم بهم ریخت قرارمون این نبود وقتی بفت بند کردن گفتم نیمخوام شوهر کنم اصن..داداشم اومد گفت عقد کن برو بندرعباس اونم با دعوا و بحث ..گفتم نمیرم تو مامانمو اذیت میکنی من دلشو ندارم برم تازه دلم براتون تنگ مبشه ..گفت میایم میبینیمت..الان دیگه اسمش رو توعه نمیشه کاریش کرد پسر بدی هم که نیست این همه خرجت......
داستانهای_آموزنده
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
عبادت بىزحمت
قحطى، همه جا را گرفته بود. قرصى نان يافت نمىشد. در آن حال، مردى از بنىاسرائيل به كوهى از ريگ در بيابان رسيد. پيش خود انديشيد كه كاشكى اين كوه ريگ، كوه گندم بود و من آن را پيش قومم مىبردم و آنان را از رنج گرسنگى مىرهاندم. به شهر بازگشت.
پيامبر آن روزگار نزدش آمد و گفت: در بيرون شهر چه ديدى و چه خواستى؟ گفت: كوهى ديدم كه از سنگهاى خرد (ريگ) انباشته بود، در دلم گذشت كه اگر اين همه، گندم مىبود، همه را صدقه مىدادم و قحطى را بر مىانداختم.
پيامبر فرمودند: بر تو بشارت باد كه ساعتى پيش، فرشته وحى بر من نازل شد و گفت كه خداى تعالى صدقه تو پذيرفت و تو را چنان ثواب داد كه اگر تو آن همه گندم مىداشتى و به صدقه مىدادى، ثواب مىداد.
به نقل از حكايت پارسايان، رضا بابايى
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
در دعای کمیل میخوانیم:
💫خداوندا گناهانی که نعمت هایم را دگرگون می سازد، بیامرز...
گناهانی را که نعمت را تغییر میدهند، از منظر امام سجاد علیه السلام :
1ـ الْبَغْیُ عَلَى النَّاسِ؛ ظلم و تعدّى بر مردم
2ـ وَ الزَّوَالُ عَنِ الْعَادَةِ فِی الْخَیْرِ ؛ و ترک عمل خیرى که به آن عادت شده است
3ـ وَ اصْطِنَاعِ الْمَعْرُوفِ ؛ و ترک امر به نیکیها
4ـ وَ کُفْرَانُ النِّعَمِ؛ و کفران نعمت
5ـ وَ تَرْکُ الشُّکْرِ؛ و ترک شکر
اینها همان است که خدا در باره اش فرمود: إِنَّ اللَّهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ (خداوند وضع هیچ گروهى را دگرگون نمیکند جز آنکه خودشان حالات خود را دگرگون کنند- سوره رعد 11)»
✾࿐༅🍃🌹🍃༅࿐✾
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
#تلنگر
زمانی که با موبایل خود تنها میشوی سکوت اعضای بدنت، تو را فریب ندهد چرا که روزی خواهد آمد که آنها به سخن میآیند.
{الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَىٰ أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ} «امروزه بر دهانهایشان مهر مینهیم و دستهایشان با ما سخن میگویند و پاهایشان بر (کارهایی که انجام میدادهاند و) چیزهایی که فرا چنگ میآوردهاند گواهی میدهند» [یس: ۶۵].
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
خدایا
امشب از تو صبر میخواهم
به ما بیاموز در هر شرایطی
بدانیم تو از همه مهربانتری
و هر آنچه برایمان رقم میخورد
جز خیر و مصلحتمان نیست
بیائید امشب دعا کنیم
برای کسی که غمی گوشه دلش داره
و جز خدا محرمی نداره
دعا کنیم برای چشمهای منتظر به راه
برای همه بیماران و مریضداران
برای بدهکاران و گرفتاران
برای همه دعا کنیم
و در صدر نیت ها ظهورمولایمان
شبتـ🌙ـون بخیـر
نگاه خدا همراهتون🌟
🌹
🏴
🕊نشسته ام چو غباری
به شوق اذن ورود
🕊بیا بگو نتکانند
پادری ها را
#یا_امام_الرئوف
🌹
🏴
https://eitaa.com/amamzaman3138
🌹
🏴
🕊این تصویر تصویری
از بقیع است
وقتی که شب میشود!
🏴نه زائری می آید به صحن،
🕯نه شمعی نه چراغی
نه پرچمی،
🕊نه کبوتری در صحن پر میزند،
نه خادمی در صحن
قدم میزند...
🕯فقط سکوت است
و مظلومیت.
💧حسن شدی که غریبی
🕯همیشه ناب بماند
💧رد دو دست ابالفضل
🕯روی آب بماند
💧حسن شدی که سوال
🕯«غریب کیست در عالم؟»
💧میان کوچه و گودال
🕯بی جواب بماند!
#حسن_غریب_مادر
🌹
🏴