هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
💢| گــفتم... |💢
گفــتم #گرفتـارم خدا
گفتی که #آزادت کنم
🥀🥀🥀
گفــتم #گــنه ڪارم خدا
گفتی که #عفوت میکنم
🥀🥀🥀
گفتــــم #خطا ڪارم خــدا
گفتـی که #میبخشم خـطا
🥀🥀🥀
گفتــم #جفا ڪــارم خدا
گفتــی #وفایت میــدهم
🥀🥀🥀
گفتــم #صــدایت میڪنم
گفتی #جوابــت می دهــم
🥀🥀🥀
گــفتم ز پا #افــتاده ام
گــفتي #بلندت میکــنم
🥀🥀🥀
گفتــــم #نظر بر مــن نما
گفتــی #نگاهت می ڪنم
🥀🥀🥀
گــفتم #بهشتم مــی بری؟
گفتــی #ضمانت می کنم
🥀🥀🥀
گفتــم ڪه من #شرمــنده ام
گفتــی ڪه #پاڪت می ڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم ڪه #یارم می شوی؟
گفــتی #رفاقــت میــڪنم
🥀🥀🥀
گــــفتم ندارم #توشــه ای
گفتــی #عــطایت میڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم #دردمندم خــدا
گفتــی #مداوایت ڪنم
🥀🥀🥀
گفتــم #پــــناهی نی مــرا
گفتــی #پناهــت می دهم
🥀🥀🥀
از بزرگترین گناهان ناامیدی از بخشش الله تعالی است.
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌷🌷🌷 منتظر نباش که عطسه بزنی تا «الحمدلله »بگویی
منتظر نباش که عصبانی شوی تا «لاإله إلا الله »بگویی
منتظر نباش تا چیز تعجب آوری ببینی تا « سبحان الله» بگویی
منتظر نباش تا به تو ظلم کنند تا «حسبی الله و نعم الوکیل» بگویی.
در ناراحتی ،خوشی ، رضایتمندی، مظلومیت، در اوقات فراغت و مشغولیت
خدا را ذکر کن.
در هر حالتی و در هر مکانی خدا را ذکر کن.🌷🌷🌷
نور هل عطایی.mp3
5.86M
🔁 ⏮️ ⏯️ ⏭️
◉━━━━━━───────
🎧 تو آسمون شهرری نور حل عطایی
#ولادت
•┈┈••✾❀🍃🥀🍃❀✾••┈┈•
مداحی_آنلاین_طره_نسیمی_سیدرضا_نریمانی.mp3
10.86M
طُرّهی نسیمی،
ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی(ع)
💢پارت هشتادوسه
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
دوماه گذشت تا دوباره فهمیدم حامله ام ولی از سعید خواستم کسی ندونه بخاطر دفعه پیش ترسیده شده بودم اون گفت باشه دوباره نور امیدی توی دلم روشن شد سعید باز به خان گفته بود چون نباید چیزی از خان پنهان می ماند خان هم چیزی به کسی نگفت فقط بخاطر اینکه سعید رو دوست داشت و دوباره نجمه و زهرا شدن خدمتکارم وحسابی هوامو داشتندعشرت و پوراندخت ناراحت شدن از تصمیمی که خان گرفته بود ولی جرأت مخالفت نداشتند خوب بود شانس من مادربزرگ مادریش سیل گرفته بود و مرده بود و خاله های دیگه سعید هم دور بودن و نمی توانستند دخالت کنند حتی دایی هایش هم خداروشکر دخالت نمی کردن شاید از خان می ترسیدن وگرنه اونا هم میومدن و دخالت می کردن وروزگارمو سیاه می کردن زیاد از اتاقم بیرون نمی رفتم که کسی نفهمه حامله ام سعید هم گاه گاهی میرفت پیش نرگس سه ماهه حامله بودم که باز فهمیدن حامله ام و من می ترسیدم سعید گفت یه مدت برم خونه مادرم ولی دلش نیومد ازهم دورباشیم گفت حالا یکی دوهفته هم خونه بابات باشی بقیه چی نمیشه که تا بعداز زایمانت اونجا باشی پس بهتره توکلت رو به خدا کنی مگه همیشه طاهره خودت نمی گی؟؟توکل کنیم به خدا خودش همی چیز رو درست میکنن
_نرگس
_بله کاری داشتی سعید؟؟
_اره برو به مادرت و خواهراتو تمام فاملیت بگو اگه این بار بچه م سقط بشه سرت هوو میارم به جان مادرم دروغ نمی گم فهمیدی؟؟
_سقط بچه ت به من و خانواده ام چه ربطی داره؟؟
_ربطی نداره ؟؟ها کاری نکن خاتون رو بگیرم فلکش کنم تا همه چیز رو بگه این بار شوخی ندارم بهات
_سر من هوو آوردی سعید یه دختره روستایی اگه زن بگیری سراونم هوو آوردی
پوز خندی زد که سعید بیشتر ناراحت شد
_اره سر اونم هوو میاد ولی تا آخر عمرت نمی زارم یه آب خوش از گلوت پایین بره
_من کاری با اون ندارم خودتم میدونی مادرت چشم دیدن اونو نداره
_از بس تو مادرت پشت سرش حرف می زنید حالا ببین چکارت می کنم اگه دست از کارها تون برندارید
سعید یه مدتی هرشب پیش من بود و نمیزاشت هر چیزی رو بخورم که مبدأ بچه بازم سقط بشه کاش منم مثل خواهرام یه زندگی ساده داشتم نه اینکه زن خانزاده بشم و دائم بترسم که بلای سرم بیارن و بچه مو از دست بدم
نجمه شب های که سعید پیشم نبود پیشم می خوابید که تنها نباشم نمی دونم چرا دلم بغل مادرم رو می خواست کم کم داشتم می رفت تو ماه پنجم که نصف شب باید میرفتم دست شویی گلاب به روتون دلم نیومد سعید رو بیدار کنم
💢پارت هشتادوچهار
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
توی راه رو بودم که محمد رو دیدم
_کجا میری طاهره؟؟
سرم رو پایین گرفتم
_حیاط میرم
_بزار همرات بیام تنهایی نرو
_باشه ممنون
رفتم و بعدشم وضو گرفتم منو آورد تا دم اتاق سرمو که بالا گرفتم دیدم سعید بیداره
_ محمدآقا دست تون درد نکنه
_کاری نکردم
_چرا بیدارم نکردی؟؟
_چند شبه خواب درست حسابی نکردی دلم نیومد بیدارت کنم
سجاده رو پهن کردم و مشغول نماز خوندن شدم سعیدم بالشت رو گذاشت و روی زمین خوابید کنار من وقتی کنارم بود دل گرم بودم دیگه داشتم امیدوار میشدم که به زودی مادر میشم که باز حالم بد شد یه لیوان چای نبات بهم دادن که بهتر بشم ولی حالم بدتر شد جوری که بازم رفتم بیمارستان
_سعید نزار این بارم بچه م سقط بشه
💢هشتادو پنچ
💢تاوان یک گناه
💢ارسالی از اعضا(مهدا)
سعید ناراحت بود چاقو می زدی خونش در نمیومد این بار نجمه بهام آمده بود سعید رفت تا صبح درد داشتم نجمه تا صبح پیشم بود کارهامو میکرد ولی دلم می خواست سعید پیشم بود ولی سعید بعداز بستری شدنم بدون خداحافظی رفت صبح دردم بیشتر شدنتونستم فقط جیغ میزدم پرستار آمد و گفت چی شده؟؟
_نمی دونم
_باشه میرم به دکتر میگم بیاد
_خدا کمکم کن دارم میمیرم
اخ بلندی گفتم و حس کردم سبک شدم از درد خوابم برد وقتی چشم باز کردم نجمه بالای سرم بود اطراف رو نگاه کردم سعید نبود
_سعید نیومده؟؟
_نه خانم
ناراحت شدم
_بچه م بچه م
سرش رو پایین انداخت بغض ش ترکید و زد زیر گریه ولی این دفعه نمی دونم دلم سنگ شده بود اشکم در نیومد
_کی مرخص میشم؟؟
_فردا ظهر
_گریه نکن قسمت نبود راضیم به رضای خدا
اشکاشو پاک کرد
_کمکم می کنی دلم می خواد یکم راه برم ؟؟
_چشم خانم
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
بچه که بودیم
"دل دردها" را به زبان گریه میگفتیم
همه می فهمیدن
اما الان که بزرگ شدیم
"درد دلها " را به هر زبانی میگوییم
کسی نمی فهمد !
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
مواظب اعمالتان باشید چون
🌻از دشمنی تا دوست یک لبخند
🌻از جدائی تا پیوند یک قدم
🌻از توقف تا پیشرفت یک حرکت
🌻از عداوت تا صمیمیت یک گذشت
🌻از عقبگرد تا جهش یک جرأت
🌻از نفرت تا علاقه یک محبت
🌻از شکست تا پیروزی یک شهامت
🌻از خسته تا سخاوت یک همت
🌻از صلح تا جنگ یک جرقه
🌻از آزادی تا زندان یک غفلت
🌻از مرگ تا زندگی یک نفس
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
" هیچگاه " فراموش نکنیم که
هیچکس بر دیگری برتری ندارد ،
مــــــــگر به " فهم وشعور " ..
مــــــــگر به " درک و ادب " ...
آدمي فقط در یک صورت حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند، و آن هنگامی است که بخواهد دست کسی را که بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند کند!
و این قـــــــدرت تو نیست ؛
این " انسانیت" است...