توْصِيَةً وَلَا إِلَى أَهْلِهِمْ يَرْجِعُونَ ( 50) وَنُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذَا هُم مِّنَ الْأَجْدَاثِ إِلَى رَبِّهِمْ يَنسِلُونَ (51) قَالُوا يَا وَيْلَنَا مَن بَعَثَنَا مِن مَّرْقَدِنَا هَذَا مَا وَعَدَ الرَّحْمَنُ وَصَدَقَ الْمُرْسَلُونَ (52) إِن كَانَتْ إِلَّا صَيْحَةً وَاحِدَةً فَإِذَا هُمْ جَمِيعٌ لَّدَيْنَا مُحْضَرُونَ (53) فَالْيَوْمَ لَا تُظْلَمُ نَفْسٌ شَيْئاً وَلَا تُجْزَوْنَ إِلَّا مَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ (54) إِنَّ أَصْحَابَ الْجَنَّةِ الْيَوْمَ فِي شُغُلٍ فَاكِهُونَ (55) هُمْ وَأَزْوَاجُهُمْ فِي ظِلَالٍ عَلَى الْأَرَائِكِ مُتَّكِؤُونَ (56) لَهُمْ فِيهَا فَاكِهَةٌ وَلَهُم مَّا يَدَّعُونَ (57) سَلَامٌ قَوْلاً مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ (58) وَامْتَازُوا الْيَوْمَ أَيُّهَا الْمُجْرِمُونَ (59) أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ (60) وَأَنْ اعْبُدُونِي هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِيمٌ (61) وَلَقَدْ أَضَلَّ مِنكُمْ جِبِلّاً كَثِيراً أَفَلَمْ تَكُونُوا تَعْقِلُونَ (62) هَذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِي كُنتُمْ تُوعَدُونَ (63) اصْلَوْهَا الْيَوْمَ بِمَا كُنتُمْ تَكْفُرُونَ (64) الْيَوْمَ نَخْتِمُ عَلَى أَفْوَاهِهِمْ وَتُكَلِّمُنَا أَيْدِيهِمْ وَتَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ (65) وَلَوْ نَشَاء لَطَمَسْنَا عَلَى أَعْيُنِهِمْ فَاسْتَبَقُوا الصِّرَاطَ فَأَنَّى يُبْصِرُونَ (66) وَلَوْ نَشَاء لَمَسَخْنَاهُمْ عَلَى مَكَانَتِهِمْ فَمَا اسْتَطَاعُوا مُضِيّاً وَلَا يَرْجِعُونَ (67) وَمَنْ نُعَمِّرْهُ نُنَكِّسْهُ فِي الْخَلْقِ أَفَلَا يَعْقِلُونَ (68) وَمَا عَلَّمْنَاهُ الشِّعْرَ وَمَا يَنبَغِي لَهُ إِنْ هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ وَقُرْآنٌ مُّبِينٌ (69) لِيُنذِرَ مَن كَانَ حَيّاً وَيَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَى الْكَافِرِينَ (70) أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّا خَلَقْنَا لَهُمْ مِمَّا عَمِلَتْ أَيْدِينَا أَنْعَاماً فَهُمْ لَهَا مَالِكُونَ (71) وَذَلَّلْنَاهَا لَهُمْ فَمِنْهَا رَكُوبُهُمْ وَمِنْهَا يَأْكُلُونَ (72) وَلَهُمْ فِيهَا مَنَافِعُ وَمَشَارِبُ أَفَلَا يَشْكُرُونَ (73) وَاتَّخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ آلِهَةً لَعَلَّهُمْ يُنصَرُونَ (74) لَا يَسْتَطِيعُونَ نَصْرَهُمْ وَهُمْ لَهُمْ جُندٌ مُّحْضَرُونَ (75) فَلَا يَحْزُنكَ قَوْلُهُمْ إِنَّا نَعْلَمُ مَا يُسِرُّونَ وَمَا يُعْلِنُونَ (76) أَوَلَمْ يَرَ الْإِنسَانُ أَنَّا خَلَقْنَاهُ مِن نُّطْفَةٍ فَإِذَا هُوَ خَصِيمٌ مُّبِينٌ (77) وَضَرَبَ لَنَا مَثَلاً وَنَسِيَ خَلْقَهُ قَالَ مَنْ يُحْيِي الْعِظَامَ وَهِيَ رَمِيمٌ (78) قُلْ يُحْيِيهَا الَّذِي أَنشَأَهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ وَهُوَ بِكُلِّ خَلْقٍ عَلِيمٌ (79) الَّذِي جَعَلَ لَكُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَاراً فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ (80) أَوَلَيْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ بِقَادِرٍ عَلَى أَنْ يَخْلُقَ مِثْلَهُم بَلَى وَهُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِيمُ (81) إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَيْئاً أَنْ يَقُولَ لَهُ كُنْ فَيَكُونُ (82) فَسُبْحَانَ الَّذِي بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ (83)
✨ذکر روز "پنجشنبه"✨
"۱۰۰مرتبه"🍃🌸لااِلهَ اِلَّااللهُ المَلکُ الحقُّ المُبین🌸🍃
🌸پنجشنبه تون مبارک🌸
✨ذکر روز پنجشنبه✨
🍃موجب رزق و روزی می شود🍃
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور_من🥀
#پارت۱۶
سرش وآورد نزدیک گوشم برید اتاق ما حواست باشه خراب نکنی که از خونه پرتت میکنم بیرون.
سری تکان دادم به سختی از جام بلند شدم و به طرف اتاق رفتم قلبم داشت میزد بیرون وای می ترسم ازش از
جاش بلند شد ودنبالم آمد آشکارا می لرزیدم خدایا چکار کنم؟؟
سرپا وسط اتاق ایستادم کمی جلو رفت لبه تخت نشست سربه زیر انداختم با صداکلفت مردانش گفت: نمیشینی ؟
سرمو بلند کردم آرم رفتم کنار دیوار رو زمین نشستم.
پوزخندی زدچرا می لرزی ؟بیرون خونه که شیری چی شده که تو خونه
موشی ؟
جوابی نداشتم یعنی بمیری آیدا که لال شدی از جاش بلند شد وروبروم رو زمین نشست .
از ترس خودمو جمع کردم چیه توکه اونروز شصت متر زبان داشتی؟ نترس کاریت ندارم.
خیلی جدی شروع به حرف زدن کرد
ببین من به اصرار خانوادم دارم ازدواج میکنم قبلا یه بارازدواج کردم ولی جدا شدم.
وای مغزم سوت کشید یعنی من زن دومشم.
ادامه دادبادرس خوندنت مشکلی ندارم حتی می تونی بری دانشگاه هیچی برات کم نمیزارم دستی تو موهای خرماییش کشید وگفت
فقط از من توقع زیادی نداشته باش که مثل یه شوهرواقعی باشم.
دیگه حرفی نیست فردا آماده باش میام دنبالت بریم برای آزمایش
ازاتاق بیرون رفت ومنو بای دنیا سوال تنها گذاشت.قبلازن داشته ؟چرا جداشده ؟
اینکه من هرچی آرزوداشتم
گفت:که انجام میده دیگه چه انتظاری باید داشته باشم.؟
چرا نزاشت منم حرفمو بزنم مگه من آدم نیستم نه پدری نه مادری اینم از شوهر کردنم حالاخوبه گفت می تونم درس بخونم اونشبم تا صبح نخوابیدم به یه ازدواج اجباری به بی کسی
به مردی که نمی دونم چرا اندازه ی زن عموازش میترسیدم وای اگه دست بزن داشته باشه چی؟
خدایا تو پناه بی کسی ام هستی کمکم کن .
صبح با چشمای پف کرد آماده شدن ساغرو تماشا کردم....
ادامه دارد.....
🌱https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور_من🥀
#پارت۱۷
یه لحظه حسرتشو خوردم ساغر متوجه نگاه غمگینم شد از شدت بغض لبام تکان میخورد خیلی سعی کردم که اشک نریزم جلوآمد دستامو گرفت وبا ناراحتی گفت
آیدا من نمی خواستم این جوری بشه چه می دونستم میاد سراغ تو ولی پسر بدی نیست همه چی داره به این فکر کن
که می تونه خوشبختت کنه من اگه عاشق محمد نبودم هیچ وقت ردش نمی کردم.
بابغض تلخ لبخندی زدم اینارو برای دلداری من میگی می دونم .
ولی تو نگران من نباش قسمت منم این بوده نمی خواستم احساس عذاب وجدان داشته باشه.
بالبخندی که به زور رو لبم نشست بغلش کردم وگفتم از دست تو ناراحت نیستم پس با خیال راحت به عشقت فکرکن
همو محکم بغل کردیم وبعد از اتاق بیرون رفتیم..
زن عمو با اخم گفت تو صبحانه نخور باید آزمایش بدی برو زود آماده شو بدون حرف رفتم آماده شم یه دستمو گذاشتم جلوی
دهنم .حالا چی بپوشم
منکه مانتو درست حسابی ندارم به ناچار لباسای مدرسه ام وپوشیدم تو آینه نگاهی به خودم انداختم چقدر ساده بودم
تیپ ولباسهای من کجا تیپ آیدین کجا؟
هنوز چشمام پف داشت از دیروز چیزی نخورده بودم لبام سفید شده بود کمی دلم ضعف می رفت با صدای زنگ در هوری
دلم ریخت زن عموصدام زد.
آیدا زود باش آقا آیدین اومد دم در.
آیدین و آیدا چقدر اسمامون بهم میاد با خودم گفتم آیدابرات چه
فرقی می کنه کجا باشی توکه اینجام خوشبخت نیستی پس برو.
زن عمو چادرشو سرکرد وقبل از من زدبیرون منم سربه زیر دنبالش پامو که تو حیاط گذاشتم از شدت سرما به خودم
لرزیدم دی ماه بود هوا سرد چون لباس گرم نداشتم سردم شدحیاط کوچیک وطی کردم واز در زدم بیرون
وااااای......چه ماشینی عمو گفته بود هردفعه با یه ماشین میاد شرکت
ماشینت تو حلقم عاشق بنزم به خدا اونم از این جدیداش به خودم
آمدم دوباره ترس دلهوره خجالت سراغم آمداز ماشین پیاده شد
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور_من🥀
#پارت۱۸
سلام سوارشید دیر میشه
بانگاه کوتاهی سلام کردم زن عمو هم سلام احوال پرسی کردو گفت
آره دیر میشه بریم دیگه آیدین بااخم گفت مگه قراره شمام بیاید؟
زن عموچادرشو جمع کردوگفت آره خوب .
اخمی کردوگفت:لازم نیست شما بیاید کار ما طول می کشه خدا حافظ
اینقدر محکم حرفشو زد که زن عمو جرات حرف زدن نداشت وآرام به طرف در خونه رفت.
تودلم قند آب شد بالاخره یکی پیدا شد روشو کم کنه سوار نمی شید؟
باصدای آیدین سرمو بلند کردم درجلو باز کرده بودسوارشدم.
هوای گرم ماشین سرمای تنمو ازبین برد کمربندشوبست بدون اینکه نگاهم کنه گفت:کمربندتو ببند
بدون حرف کمربندوبستم خودمو جمع کردم چسبیدم به شیشه بااین همه
ترسم چطورمی تونم زن این غول بشم خدایی ازش میترسم
موسیقی ملایمی گوشمو نوازش دادسرمو تکه ی دادم نفهمیدم چیشدکه خوابم برد
آیدا ...آیدا خانوم نمی خوای پا شی با ترس چشمامو باز کردم دستامو برددم جلوی صورتم چیه نترس کارید ندارم که رسیدیم بیا پایین به اطر اف نگاه کردم جلوی محضر بودیم پیاده شدم بارون
شدیدی می باریدبرای اینکه خیس نشم سریع رفتم تو بعد از محضررفتیم آزمایشگاه تمام مدت فقط آقا نیم نگاهی به من می کرد ساکت بودیم
آزمایشگاه خیلی شلوغ همه ی صندلی پر بودن به نا چار سرپا ایستادیم تانوبتمون بشه نگاهم به اطراف چرخید چه زوجهای خوشحالی من بی چارو باش با صداش خودمو جمع کردم .
اینقد مردمو دید نزن زشته.
ای بمیری آیدا باز ضایع کردی سرمو انداختم پایین تاوقتی که صدامون ک زدن با شنیدن اسمم مردم وای من از آمپول می ترسم
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/joinchat/3546284512C84a0bb5408🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام مامان یلدات مبارک باشه عزیز دلم
قربون این خندههای قشنگت برم
🌹🇮🇷
🌺#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر
#الّلهُمَّصَلِّعَلَےمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوعَجّلفـَرَجَهم
ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ
┅═❁°#یامحمدص°❁┅
ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
شادی روح همه شهیدان
الگوهای عزیزمان
سه صلوات😭
😭😭😭😭
🌺#اَللّهُمَّعَجِّللِوَلیِّکَالفَرَجَوَالْعافِیَةوَالنَّصْر
#الّلهُمَّصَلِّعَلَےمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوعَجّلفـَرَجَهم
ঊঊঊ🌺🍃ঊঊঊ
┅═❁°#یامحمدص°❁┅
ঊঊঊ🍃🌺ঊঈঊ
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
♥
ای عشق بی نشان به خدا خسته ام بیا
چون موسم خزان به خدا خسته ام بیا
آخر بیا بگو به چه اسمی بخوانمت
یا صاحب الزمان به خدا خسته ام بیا
افتاده ام به گوشه ی عزلت به اشک چشم
بی تاب و ناتوان به خدا خسته ام بیا
هر کس به طعنه ای بزند نیش خویش را
از نیش این و آن به خدا خسته ام بیا
از وصف اینکه سختی دوران کشیده ام
الکن بود زبان به خدا خسته ام بیا
آقا خلاصه که به لبم جان رسیده است
ای شاه جمکران به خدا خسته ام بیا
هر روز و شب دو مرتبه خون گریه میکنی
آقای روضه خوان به خدا خسته ام بیا
مهدی جان
روزها رفت و فقط حسرت دیدارِ رُخت
مانده بر این دلِ یعقوبی ما آقا جان💔