eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
21.1هزار ویدیو
19 فایل
راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم مدیر @Naim62 ( مدیر سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی👈 @Sirusohadi ))
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹🍃 ‍ "وصیت بزرگان" با هرکس به قدر رتبه اش رفتار کن؛ با خدا به عظمت و اخلاص با دوست به وفا با همسر به انصاف و گذشت با کوچکتر به رحمت با بزرگتر به احترام و با شیطانِ نفس به مخالفت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌اگر بدونیم خدا چقدر دوستمون داره 🌺 گدای محبت دیگران نمیشیم واسه هر چیزی غصه نمیخوریم حسود نمیشیم و کینه کسی رو به دل نمیگیریم هیچ وقت تو زندگی ناامید نمیشیم هیچ وقت احساس شکست و بدبختی نداریم..... باور کنید خدا خیلی دوستمون داره ‍‌‍‍ ঊঈ🌺🍃ঊঈ ‍┅═‎✧❁°یاحسیـــــــــن❁✧═‎ ঊঈ🍃🌺ঊঈ ‍‍
🍁 با این دل بیقرار خیلی سخت است جا ماندنمان ز یار خیلی سخت است... 🍁تو درد فراق دیده ای، می دانی برگرد که انتظار خیلی سخت است... تعجیل در فرج مولایمان صلوات
بعضی آدمها مثل ابر میمانند وقتی ناپدید میشوند روزمان درخشان تر میشود. "از آدمهای منفی دوری کنید.."
زمین بهشت میشود اگر مردم بفهمند هیچ چیز عیب نیست جز قضاوت کردن دیگران هیچ چیز گناه نیست جز حق‌الناس چقدر ثواب است خدمت به دیگران و هیچکس اسطوره نیست مگر در مهربانی و انسانیت ❤️
. سخن بد می رنجاند اگرچه پوشش شوخی رابرقامتش بپوشانی وسخن نیک غم رامی زداید وشادی آفرین است اگرچه از روی تعارف باشد سعی کن برای زبانت نگهبانی بگذاری تاواژه هایت را انتخاب کند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
بی همگان به سر شود بی‌تو به سر نمی‌شود داغ تو دارد این دلم جای دگر نمی‌شود دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو گوش طرب به دست تو بی‌تو به سر نمی‌شود جان ز تو جوش می‌کند دل ز تو نوش می‌کند عقل خروش می‌کند بی‌تو به سر نمی‌شود 📗مولانا
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
مادر دختری چوپان بود. روزها دختر کوچولویش را به پشتش می‌بست و به دنبال گوسفندها به دشت وکوه می‌رفت.  یک روز گرگ به گوسفندان حمله می‌کند و یکی از بره ها را با خود می‌برد! چوپان، دختر کوچکش را از پشتش باز میکند و روی سنگی می‌گذارد و با چوبدستی دنبال گرگ می‌دود. از کوه بالا می‌رود تا در کوه گم می‌شود. دیگر مادر چوپان را کسی نمی‌بیند. دختر کوچک را چوپان‌های دیگری پیدا می‌کنند، دخترک بزرگ می‌شود،  در کوه و دشت به دنبال مادر می‌گردد، تا اثری از او پیدا کند. روی زمین گل‌های ریز و زردی را می‌بیند که از جای پاهای مادر روییده، آنها را می‌چیند و بو می‌کند. گلها بوی مادرش را می‌دهند، دلش را به بوی مادر خوش می‌کند... آنها را می‌چیند و خشک می‌کند و به بازار می‌برد و به عطارها می‌فروشد. عطارها آنها را به بیماران می‌دهند، بیماران می‌خورند و خوب می‌شوند. روزی عطاری از او می‌پرسد: "دختر جان اسم این گل‌ها چیست؟" دختر بدون اینکه فکر کند می‌گوید:         "گل بو مادران" ❤️