خدا می خواست ..
بهـ تو بآل وُ پَر بدَهد !!
گفت :
چشمت می زَنند !!!!
چادُر داد...
#زن_عفت_افتخار
═✧❁🌷یازهرا🌷❁✧┄
6.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آمدم ای شاه ، پناهم بده...
*بســــــــــم اللــــــــــه الرحمــــــــــن الرحیــــــــــم*
*✨ساعت🕗 به وقت امام هشتم✨*
مثل یک مرده که یکمرتبه جان میگیرد
دلم از بردن نامت هیجان میگیرد
قلبم از کار که افتاد به من شوک ندهید
نام سلطان که بیاید ضربان میگیرد
السلام_علیک_یاامام_رئوف
یاامام_رضاجانم✋
*اللهّمَ صَلّ عَلے عَلے بنْ موسَے الرّضا المرتَضے الامامِ التّقے النّقے و حُجّّتڪَ عَلے مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحتَ الثرے الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ ڪثیرَةً تامَةً زاڪیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَـہ ڪافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلے اَحَدٍ مِنْ اوْلیائِڪَ*
🕊️🕊️🕊️🕊️🕊️
اَلٰا بِـذِكْـرِٱللّٰـهِ تَـطْـمَـئِـنُّ ٱلْـقُـلُـوبُ
🌐https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۴۰ آیدین بالا سرمون ایستاده بودباچشمای گشادنگاه میکرد بلندخندید
ادامه رمان آیدا ومرد مغرور تقدیم حضورتون ⬇️
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۴۰ آیدین بالا سرمون ایستاده بودباچشمای گشادنگاه میکرد بلندخندید
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۴۱
بعدازچندماه گشتن به من خبردادن آیداروپیداکردن این بودکه خودمورسوندم
ازشماممنونم که مراقب زن وبچم بودید
خواهش می کنم پسرم ایدا دخترمه حالاکه هموپیداکردید دست زن وبچتو بگیروبروسرزندگیت شایداگه ازهمون اول به زنت ابرازعلاقه میکردی وبهش اعتماد میکردی این اتفاق نمی افتادمن تازه فهمیدم که آیدین اینقدرمنودوست داشته که همه جارودنبالم گشته بعدازکمی سکوت آیدین گفت:آیدابامن برمیگردی؟قول میدم هرروزعشقموبهت نشون
بدم من اشتباه کردم خواهش میکنم بامن برگرد
سربه زیرانداختم
عمه که تردیدمنودیدگفت:دختریه فرصت به هردوتون بده بریدوهموخوشبخت کنید این بچه هنوزشناسنامه نداره
باشه عمه هرچی شمابگید
آیدین خوشحال شدوگفت:ممنونم که قبول کردی برگردی قول میدم جبران کنم
روبه عمه کرد:عمه جان ازشمام ممنونم که برای آیدامادری کردید قول میدم جبران کنم
نه پسرم نیازبه جبران نیست همینکه درکنارهم خوشبخت باشیدبرای من کافیه
آیدین بلندشد
خوب من برم هتل فرداساعت نه صبح میام آماده باش
هتل چراهینجابمون
نه عزیزم لباسام اونجاست فردا منتظرم باش
باشه هرجورراحتی
بارفتن آیدین قلبم گرفت زدم زیرگریه عمه اگه برفردانیاددنبالمون چی؟
نه دختراین مردی که من دیدم جونشم برای شمامیده اشکاتوپاک کن.....
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۴۱ بعدازچندماه گشتن به من خبردادن آیداروپیداکردن این بودکه خود
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۴۲
برووسایلتوآماده کن فرداشاهزاده سوار براسب سفیدمیاددنبالت
هردوخندیدیم
عمه جون آیدین عشق ماشین مشکیه پس سواربراسب سیاه میاد بازم خندیدیم فرداصبح آماده بودم که آیدین اومد بادیدنش قلبم بی تاب شدومحکم به دیواره ی سینم می زد
ریشو سیبیلشو زده بودبلوزسفیدباکت اسپرت آبی شلوارجین آبی دوباره شد همون آیدین مرتب واتوکشیده
ببخشیددیراومدم بایدکمی به خودم میرسیدم تاخانوم تحویلم بگیره
منوعمه خندیدم پرسیدم
آخه چراموهاصورتوتمیزنمیکردی؟
آهی کشید:باخودم عهدکردم تاپیدات نکنم نه لباس روشن بپوشم نه به سرو صورتم دست بزنم
ازشرمندگی سرموانداختم پایین ولب گزیدم
ببخش اگه ناراحتت کردم
اشکال نداره حالا قدرهمو بهترمی دونیم
خداحافظی ازعمه برام سخت بود
عمه جان حلالم کن توپناه بی پناهیم شدی خیلی چیزاازتون یادگرفتم واقعا ممنونم
دخترم جزوظیفه کاری نکردم بری الهی خوشبخت بشی
عمه قول بده به دیدنمون بیای مام زودبه زودمیایم
آیدین وسایل محمدومنو توماشین جا داد باگریه وتشکرازعمه راهی شدیم خدایابه امیدتو
محمدبغلم خواب بودازشیشه به بیرون نگاه کردم ازاینکه عمه
بازتنها می شددلم گرفت تواین یک سال ونیم خیلی سختی کشیدم وعمه درکنارم بود خدایاشکرت آیدین درسکوت رانندگی میکرد
آیداجان حالت خوبه؟
باصدای آیدین به خودم اومدم
خوبم خیلی خوبم تاحالا اینقدخوب نبودم
آیدین لبخندی زد ولی تمام حواسش توجاده بود آیدین عوض شده خیلی راحت بهم ابرازعلاقه میکنه
آیدین
..جانم
یه چیزی بپرسم.....
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138
یاران امام زمان (عج)
#سرگذشت #ایدا_و_مرد_مغرور🥀 #پارت۲۴۲ برووسایلتوآماده کن فرداشاهزاده سوار براسب سفیدمیاددنبالت هردوخ
#سرگذشت
#ایدا_و_مرد_مغرور🥀
#پارت۲۴۳
نگاه مهربانی به من کرددوباره به جاده چشم دوخت:بپرس عزیزم
آیدین ازکی فهمیدی به من حسی داری؟
به جاده چشم دوخت
ازیه ماه بعدازعقدمون عاشقت شدم بی تابت شدم ولی نمیخواستم توروازدست بدم نمیدونی چی به من گذشت
میدونم چون منم همون حس و داشتم چرافکرکردی منم مثل کاترینم؟؟من یه دخترایرانی باتعصب ایرانیم محسن از زندگی گذشتت برام همه چی گفت خیلی سعی کردم.........دوباره سکوت
راستی اون سی دی؟
عاملش دستگیرشدحالام زندانه
واقعاااا ...حالا کی بود؟
آیداجان مهم این که دوران سختیمون تموم شدتوام دیگه به گذشته فکرنکن ازاینکه اون عوضی دستگیرشده خوشحالم حالاباخیال راحت به زندگیم میرسیم
به خونه نزدیک شدیم دلهره داشتم به محمدکه صندلی عقب خواب بودنگاهی
انداختم
آیدین
جانم
میگم حالاچی میشه به مامان ایناگفتی من وپیداکردی؟
آره عزیزم الانم منتظرمونن ولی درباره ی محمدمیخوام سوپرایزبشن گوشیوبرداشت شماره گرفت:الوآرمین ماسر خیابونیم باشه داریم میایم
به من نگاهی کردولبخندزد
نگران نباش همه چی حله نمیدونی مامان چقدربی تابت بود
احمدآقادروبازکرد باماشین تانزدیک پله های حیاط رفتیم همه منتظرایستاده بودن
آیدین دستی وکشیدوایستاد
آیدین خجالت میکشم
جوابی ندادوپیاده شدماشینودور زد دروبرای من بازکردلبخندی زد:بیاپایین عزیزم هرچی بوده گذشت خجالتم نداره
ادامه دارد.....
https://eitaa.com/amamzaman3138