eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.6هزار دنبال‌کننده
25.1هزار عکس
21.4هزار ویدیو
20 فایل
بســـــــــــــمـ‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــــــــــمـ راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم . 🔹مدیریت: @Naim62 🔹 مدیرپاسخ به سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی: @Sirusohadi 🔹مدیرپاسخ به سوالات احکام شرعی: @AMDarzi
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
خدایا🙏 نزدیک است مال مان جان مان زندگیمان فداےحسین خدایا🙏 دراین روزهای آخرذیحجه مارابخشش،ازگناهان مابگذرکه بادلی پاک ونورانےواردمحرم شویم آمین🙏
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
خدایا! ⚘ ما بنده توئیم و بنده را جز اطاعت نشاید! به ما الفبای بندگی بیاموز. خدایا! ⚘ بی نگاه لطف تو، هیچ کار به سامان نمی رسد! نگاهت را از ما دریغ نکن. خدایا! ⚘ عنانمان را از دست نفسمان بستان و یاد خودت را چنان در دلمان بنشان که تو از چشممان ببینی و از گوشمان بشنوی و از زبانمان بگویی. خدایا! ⚘ نگاهمان را از غیر خودت بگردان... الهی آمین🙏  ☘
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
مهدی جان!💔 سئوالی ساده دارم از حضورت من آیا زنده‌ام وقت ظهورت اگر که آمدی من رفته بودم اسیر سال و ماه و هفته بودم دعایم کن دوباره جان بگیرم بیایم در رکاب تو بمیرم🥀💔
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌸1قدم تامحرم 🤍خیلی ها متوسل 🌸میشن به امام حسین 🤍خیلی ها دست به دامن 🌸باب الحوائج 🤍خدایا ؛ تو را به 🌸آبروی حسین به حرمت عباس(ع) 🤍هرکس هرحاجتی داره برِآوده فرما 🌸آمـــیـــن یــا رَبَّ الْــعــالَــمــیــن ⚪️ای پــــروردگـــار جـــهـــانــیــان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
چرا عزاداری سیدالشهدا علیه‌السلام از شب و روز اول ماه محرم شـروع می شود؟ امام رضا علیه‌السلام فرمود: از اول دهه‌ محرم، حزن و اندوه ، در چهره‌ پدرم دیـده میشد‌ و حالت عزادار به خود می‌ گرفت‌ ، و روز دهم‌ روز مصیبت و گریه‌ی او بود. امالی‌ شیخ صدوق صفحه ۱۲۸ عـزاداران با ده شب عزا بـرای امام، در واقع خـود را برای‌ حضور در غم بزرگ روز عاشورا آماده می کنند اگر عزاداری‌‌ها از روزعاشورا شروع میشد ذکر مصیبت‌ ها خیلی‌ دردناک‌ تر و غیر قابل تحمل ‌تر می شد یک دهه‌ عـزاداری ، قبل روز عاشورا می‌تواند موجب کسب توجه و سوز دل در عاشورا باشد. کسانی کـه ، در اثر توجه بـه تعلقات دنیایی احساس محبت‌ شان به‌ امام حسین علیه السلام کم شده، ده‌ روز زمان‌ دارند، تا در محفل های عزاداری‌ و با شنیدن‌ معارف آمادگی لازم را کسب کنند تا مبادا ، روز مصیبت‌ بزرگ عاشورا بی‌ توجه باشند. علیرضا پناهیان
9.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
▪️شب اول محرم سینه زنت آرزوشه... 🎙مداحی دلنشین حاج بمناسبت محرم 📎
8.91M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
◾️سلام من به حسین و به کربلای حسین اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائکَ عَلَیْکَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِکُمْ اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَولادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ 🌺🌿🌺
یاران امام زمان (عج)
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 #عبور_از_سیم_خار_دار_نفس #پارت206 از حرفهاش حالم بد شد و زیر لبی پرسیدم دختره چادر
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 –حالا می بینی، ولی به بقیه نگی‌ها. فکر کردم شوخی می کند، ولی وقتی خداحافظی کردو رفت. نیم ساعت بعد که از پنجره نگاه کردم، دیدم نرفته است. صبح که برای نماز بلند شدم، اولین کاری که کردم از پنجره بیرون را نگاه کردم. هنوز آنجا بود. چرا از حرفش کوتاه نمی‌آید. فوری برایش پیام دادم: مجازاتت تموم شد، برو خونه دیگه. او هم نوشت: –سلام، صبح بخیر. حالت بهتره؟ از حول این که زودتر برایش بنویسم که به خانه برود، سلام یادم رفته بود. با شرمندگی و عذرخواهی جوابش را دادم. نوشت: –دلم می خواست ببینمت، ولی می دونم نمیشه، باشه میرم، فعلا خداحافظ. از کارهایش سردرنمی‌آوردم. ولی از این که رفت نفس راحتی کشیدم. ان روز بعد از ظهر مادر آرش زنگ زد و حالم را پرسید. از این که دیر زنگ زده بود عذرخواهی کردو گفت: –راحیل جان خیلی گرفتارم اصلا بعضی وقتها یادم میره می خواستم چیکار کنم. مثلا دیروز موقع غذا درست کردن با خودم گفتم کارم تموم شد به راحیل زنگ میزنم، ولی یادم رفت، اونقدر که فکرم مشغوله...از این که زود در موردش قضاوت کرده بودم واز دستش ناراحت شده بودم احساس شرمندگی کردم. بنده‌ی خدا انقدر درگیری فکری دارد که نباید توقعی داشته باشم. باید بیشتر مراعاتش را بکنم. –اشکالی نداره مامان جان، انشاالله که مشکلات برطرف میشه، دستتون درد نکنه زنگ زدید. آهی کشیدو بعد از کمی تعارفات همیشگی خداحافظی کردیم. فردای آن روز آرش دنبالم آمد و باهم به دانشگاه رفتیم. موقع برگشت آرش نگاهی به گوشی‌اش انداخت وتعجب زده گفت: –دوتا تماس از خونه داشتم، پنج تا تماسم از مژگان. –خب چرا جواب ندادی؟ –سر کلاس گذاشته بودمش روی سایلنت. فوری با گوشی مادرش تماس گرفت. –الو مامان، سلام، کارم داشتید؟ همانطور که حرف می زد به طرف ماشین رفتیم. بعد از قطع تماس نفس راحتی کشیدو با لبخند نگاهم کرد. –معلومه خبر خوبیه؟ –یه خبر بده، یه خبر خوب، اولش کدومش رو بگم؟ –خبر خوب. –آشتی کردند. –راست میگی آرش؟ سرش را تکان داد. –خداروشکر، حالا چطوری؟ –آهان، چطوریش برمی گرده به اون خبر بده. –یعنی چی؟ –یعنی مژگان حالش بد میشه، فکر کنم فشارش میوفته، بعد چند بار به من زنگ میزنه می بینه، جواب نمیدم، از مامان می خواد زودتر من رو پیدا کنه و خبرم کنه که بریم پیش دکترش. وقتی مامانمم زنگ میزنه و از پیدا کردن من مایوس میشه به کیارش زنگ میزنه، بعد باهم میرن دکتر و اونجا با هم حرف می زنن و آشتی می کنند. الانم مامان گفت دارن میرن رستوران غذا بخورن. دکتر گفته مژگان نباید فشار عصبی داشته باشه وگرنه ممکنه زایمان زودرس داشته باشه. –پس باید خیلی مواظب باشن. –اهوم. همین جمله‌ی دکتر کافیه که کیارش دیگه چهار چشمی مواظب مژگان باشه. آخه تو نمیدونی بچش چقدر براش مهمه. آرش ماشین را روشن کرد و با یه خیال راحتی ادامه داد: –از این که آشتی کردن و مسئولیت مژگان از گردنم افتاد حس خوبی دارم. –چه ربطی به تو داره. –عه، مگه میشه ربطی نداشته باشه، بخصوص با سفارشهای هر روزه‌ی کیارش خان. –روسایلنت بودن گوشیت حکمتی داشته ها... –آره، ولی خب احتمالا مژگان یه غرغر برام کنار گذاشته دیگه. از حرفش خوشم نیامد، آرش نباید این اجازه را به مژگان بدهد...ولی حرفی نزدم. آرش می خواست سر چند تا ساختمان برای سفارش گرفتن سر بزند برای همین از او خواستم که من را به خانه سوگند برساند. قبلش با سوگند تماس گرفتم وخبر دادم که یک وقت دوباره مهمان نداشته باشند. همین که از در خانه‌ی سوگند وارد شدم آنقدر ذوق و احساس توی نگاهش دیدم که نیازی به پرس و جو نبود. –بله رو گفتی سوگند؟ لبخند پت و پهنی زدو با صدای کشیده و بلند گفت؛ _بلللهه بغلش کردم وبا خوشحالی بوسیدمش –مبارک باشه عزیزم. –یعنی محرم شدید؟ –نه بابا، چه خبره، فردا میریم آزمایش و این چیزها...آخر هفته اگه خدا بخواد محرم می شیم. «امروز چه روز خوبی بود، خداروشکر که همش خبرهای خوب می شنوم.» ✍ ...