eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.7هزار دنبال‌کننده
25.3هزار عکس
21.7هزار ویدیو
20 فایل
بســـــــــــــمـ‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــــــــــمـ راه ظهورت را بستم ..... قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم . 🔹مدیریت: @Naim62 🔹 مدیرپاسخ به سوالات مذهبی سیاسی و انگیزشی: @Sirusohadi 🔹مدیرپاسخ به سوالات احکام شرعی: @AMDarzi
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸 –اونم میشه گفت، مهم اینه که به یاد هم باشیم. با سنگدلی گفتم: –وقتی قراره با هم زندگی کنیم نیازی به این کار نیست. وقتیم قسمت چیز دیگس به نظرم این کار خود آزاریه. چرا باید به فکر هم باشیم اونم دقیقا وقت نماز که باید فکرمون رو کنترل کنیم. اینجوری که اصلا نمی‌فهمیم چی خوندیم. پوفی کرد و گفت: –فکرمون رو کنترل کنیم؟ –اهوم، نماز یه جور تمرین یوگاست. خندید و گفت: –یوگا؟ چی میگی راحیل یوگا که مال این چینی مینیهاست. –نه بابا فکر کنم مال هندیاست. اونام از همین نماز ما یاد گرفتن این ورزش رو دیگه. با چشم های گرد شده نگاهم کرد. – باور کن آرش، تو یه بار امتحان کن، ببین سر نماز میتونی فقط به خدا فکر کنی. خیلی سخته، اگه توی کل نماز حتی یه بار تمرکزت رو از دست ندی، یعنی خیلی خوب می‌تونی فکرت رو کنترل کنی. لبهایش را به بیرون داد و گفت: –واقعا؟ –آره، تازه روی هوشم تاثیر داره. من شنیدم ابو‌علی سینا وقتی تو مسائل علمیش به مشکل برمی‌خورده دور رکعت نماز می‌خونده، بعد می‌تونسته اون مشکل رو بر طرف کنه و حل کنه. –بریکلا ابو علی. –حالا تو مسخره کن. –مسخره نکردم. امتحانم را دادم و کیفم را از امانت داری گرفتم، گوشی‌ام را روشن کردم. یک پیام از شماره‌ایی ناشناس داشتم. نوشته بود: –فریدونم، این شمارمه، بهم زنگ بزن. باخواندن پیام قلبم از جا کنده شد. نمی دانستم چکارکنم. من به او زنگ بزنم؟ واقعا پیش خودش چه فکری کرده؟ از ترسم پایم را از دانشگاه بیرون نگذاشتم. کمی فکر کردم. یاد زهرا خانم افتادم، قول داده بود کمکم کند. فوری به او زنگ زدم و موضوع را گفتم. گفت چند دقیقه صبر کنم تا قضیه را با برادرش در میان بگذارد. به چند دقیقه نرسید که زهرا خانم زنگ زد و گفت که شماره‌ی فریدون را برای کمیل بفرستم. همین کار را کردم. بعد از چند دقیقه کمیل زنگ زد و گفت: –لطفا به این آقا پیام بدید و بپرسید ازتون چی می‌خواد. با خجالت گفتم: –اون آدم درستی نیست. –بله میدونم، برای مدرک لازمه که حرفهایی که بهتون زده رو براتون پیامک کنه، تا ازشون مدرک داشته باشیم. من یه دوستی تو اداره آگاهی دارم، یه دوست وکیلم دارم که وقتی مشکل شما رو بهشون گفتم، اولین چیزی که گفتن مدرکی برای اثبات این حرفها خواستن. بعد که مدرک جمع شد بهتون میگم چیکار کنید. همانجا در محوطه‌ی دانشگاه چند دقیقه‌ایی برای فریدون پیام فرستادم و او هم همان جوابهای احمقانه را فرستاد. در آخر هم آدرسی برایم فرستاد و گفت که سر قرار بروم، میخواهد در مورد موضوع مهمی صحبت کند. تمام بدنم به لرزه افتاده بود. حتی پیامک فرستادن هم باعث استرسم شده بود. دلم می‌خواستم از آرش کمک بگیرم ولی از عاقبتش می‌ترسیدم. دوباره به زهرا خانم زنگ زدم. زهرا خانم بعد از کسب تکلیف از کمیل گفت که ساعت قرار را تعیین کنم ولی سر قرار نروم. بعد از من خواست مشخصات فریدون را شرح بدهم. موهای بلند فریدون نشانه‌ی خوبی بود برای شناختنش. کارهایی که زهرا خانم گفته بود را انجام دادم و همان موقع چشمم به سوگند افتاد. با ذوق به طرفش رفتم و گفتم: –وای خدا رو شکر که اینجایی. داری میری خونه؟ مو‌شکافانه نگاهم کرد و پرسید: –حالت خوبه راحیل؟ تو چرا هنوز نرفتی؟ مگه دو تا امتحان داری؟ –من خوبم. نه آخرین امتحانم بود. امسال اصلا نفهمیدم تابستون کی تموم شد... می‌خوام بیام خونه شما، یه کم کار خیاطی کنم. خیلی وقت چیزی ندوختم. –مگه آرش نیست. امروز امتحان نداشت؟ –راستش اونقدر ذهنم درگیره که اصلا بهش زنگ نزدم. فقط میدونم ساعت امتحانش بعد از ظهره. گردنی چرخاند و گفت: –حالا تو زنگ نزدی، اونم نباید زنگ بزنه؟ به طرف درب خروج راه افتادم و گفتم: –چون دیگه نامحرمیم کلا کاری با هم نداریم، فقط گاهی به هم پیام میدیم، حتی زنگ زدنامونم کم شده. دنبالم آمد و گفت: –چطوری می‌تونی اینقدر آروم باشی راحیل؟ پوزخندی زدم. –ای بابا سوگند، اونقدر ذهنم درگیر چیزهای دیگس، اونقدر گاهی دنیا برام ترسناکه که اصلا نمیتونم به آرش فکر کنم. دستم را گرفت و پرسید: –راحیل اتفاقی افتاده؟ از قیافت فهمیدم یه چیزی شده‌ها. از چی می‌ترسی؟ با بغض گفتم: –از آدما، شاید باورت نشه سوگند، از وقتی نامزد کردم، هر دفعه استرس یه چیزی رو داشتم. الانم که دیگه نور الا نور شده. –دوباره این خانواده نامزدت چیکار کردن؟ بغضم را فرو دادم و قضیه‌ی فریدون را برایش تعریف کردم. هر چه بیشتر حرف میزدم چشم‌های سوگند گردتر میشد و خشمش نمودارتر. در آخر با ناراحتی گفت: –الهی بمیرم برات. عجب خانواده شوهر داغونی داری. کار خوبی کردی که به خواهر کمیل گفتی. احتمالا این آقا کمیل میره سر قرار و یه دل سیر کتکش میزنه. نترس اون یارو کاری نمی‌تونه بکنه. با کتکی هم که امروز می‌خوره احتمالا تا یه مدت نمیبینیش. من خیلی خوب درکت می‌کنم راحیل. واقعا این هم
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🔹🔸🔹🔸 🔸امام صادق عليه السّلام فرمودند: بر حذر باشيد از اينكه به يکديگر حسادت بورزيد كه همانا ريشه كفر، است. 📚الكافي، ج ٨، ص ٨ 🍂 🔹🔸🔹🔸
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
‍ 🍃✨🌹✨🍃 امـــــان مـاندن از گنـاه 🌹بِسْمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحيم🌹 💥 لا حَوْلَ وَ لا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّه ِ الْعَلِىِّ الْعَظيمِ وَ صَلَّى اللّه ُ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبين. 👈اين ذكر شريف بسيار مهم است و هر دو جنبه ى مذكور در روايت بالا را داراست. لذا گفتن آن جهت در امان ماندن از گناه خصوصا هنگام وسوسه شدن به ارتكاب معصيت بسيار مفيد مى باشد 📚 (بحارالانوار: 90 / 191) 🍃✨🌹✨🍃
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
سه چیز را نگه دار: گرسنگیت را سر سفره دیگران... زبانت را در جمع... و چشمت را در خانه دوست . .🌷
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌷اگر ثواب همه اعمال خوبمان را هم به امواتمان هدیه کنیم، به آنها می‌رسد!! بنده از نوجوانی یاد گرفتم که هر کار خوبی انجام می‌دهم یا اگر صدقه‌ای می‌دهم؛ ثواب آن را به روح تمام کسانی که به گردن من حق دارند از آدم تا خاتم و تمام اموات شیعه و پدران و مادرانم نثار کنم. در آن سوی هستی پدربزرگم را همراه با جمعی که در کنارش بودند مشاهده کردم. آنها مرتب از من تشکر می‌کردند و می‌گفتند: «ما به وجود اولادی مثل تو افتخار می‌کنیم. خیرات و برکاتی که از سوی تو برای ما ارسال شده بسیار مهم و کارگشا بود. ما همیشه برایت دعا می‌کنیم تا خداوند بر توفیقات تو بیفزاید.» 📗کتاب سه دقیقه در قیامت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️فضيلت زيارت عاشورا و بركات آن 🔹مرحوم شيخ جواد بن شيخ مشكور عرب كه يكي از اجلّه علما و فقهاي نجف اشرف بوده، در شب 26 صفر 1336 هـ.ق در نجف اشرف، ملك الموت را در خواب مي‌بيند. پس از سلام از او مي‌پرسد از كجا مي‌آيي؟ عزرائيل مي‌فرمايد: از شيراز. روح ميرزا ابراهيم محلاتي را قبض كردم. شيخ عرض مي‌كند: روح ميرزا ابراهيم، در عالم برزخ چه حالي دارد؟ مي‌فرمايد: خيلي خوب، در بهترين باغ‌هاي عالم برزخ است و خداوند هزار فرشته را براي خدمت‌گزاري او معيّن كرده [است]. 🔹دوباره مي‌پرسد:‌ چه عملي انجام داده كه به اين مقام رسيده است؟ آيا به خاطر مقام علمي و تدريس و تربيت شاگرد بوده است يا به خاطر نماز جماعت و رساندن احكام به مردم؟ فرمود: نه، اين مقام به علت مداومت بر خواندن زيارت عاشورا بود. چون محلاتي در سي سال آخر عمرش زيارت عاشورا را ترك نكرد و هر روزي كه به سبب بيماري يا امري ديگر نمي‌توانست زيارت عاشورا بخواند نايب مي‌گرفته است. 🔹شيخ از خواب بيدار مي‌شود. فرداي آن روز تلگراف فوت محلاتي به نجف اشرف مخابره مي‌شود و درستي خواب شيخ مشكور آشكار مي‌گردد. 👌زيارت عاشوراي امام_حسين علیه السلام برطرف كننده مشكلات و عذاب‌هاي برزخي است. 📚72 داستان از شفاعت امام حسين علیه السلام
دعای‌علقمه۩علی‌فانی.mp3
8.03M
🏝 دعای علقمه دعای بعد از زیارت عاشورا 🎙 با نوای علی فانی 64BitR📀7MB⏰Time=14:54 💔|↫ محرم ♥️|↫ امام_حسین ••✾▪️🍂🥀🍂▪️✾•• ߊ‌َܠܠّܣُــܩَّ ࡃَܥܼـِّـܠܙ ܠِࡐ‌َܠࡅِّ࡙ــܭَ ߊ‌ܠܦَ̇ــــܝ‌َܥܼܢ🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا