eitaa logo
یاران امام زمان (عج)
3.7هزار دنبال‌کننده
26.6هزار عکس
22.8هزار ویدیو
25 فایل
بســـــــــــــمـ‌اللّھ‌الرحمن‌الرحیـــــــــــــمـ راه ظهورت را بستم قبول اماخدا را چه دیدی شاید فردا حر تو باشم . 🔹مدیریت: @Naim62 🔹 مدیرپاسخ به سوالات مذهبی سیاسی انگیزشی: @Sirusohadi
مشاهده در ایتا
دانلود
نماهنگ آقای بی حرم.mp3
2.97M
تو کریمی نمک زندگی نیستی همه زندگیمی داشتی با جزامیا رفاقت صمیمی برکت سفره نوکرات از اون قدیمی 🎙 #️⃣ #️⃣ #️⃣
نماهنگ آقای بی حرم.mp3
2.97M
تو کریمی نمک زندگی نیستی همه زندگیمی داشتی با جزامیا رفاقت صمیمی برکت سفره نوکرات از اون قدیمی 🎙 #️⃣ (ع) #️⃣ (ع) #️⃣
حضرت مصطفی الموتمن رسول الله.mp3
4.83M
حضرت مصطفی الموتمن رسول الله اشهد ان محمد رسول الله 🎙 #️⃣ #️⃣
داستان عالیه❤️👌 امروز رفتم بیمارستان سرم بزنم تخت بغلم یه خانوم ۳۱ ساله دراز کشیده بود یهو یه پسر بچه با پیراهن مردونه سفید با شلوارک جین اومد داخل بلند گفت نازیلااااا عشقممم چی شدی من دورت بگردم خانومه گفت خدانکنه مامان جان فکر کنم مسموم شدم آقا این پسر اومد کنار مامانش همینجوری صورت مامانشو نوازش میکرد میگفت اخه عشق من چرا غذاهای بد خوردی که اینجوری بشی نمیدونی مگه تو عشق اول منی طاقت ندارم اینجوری ببینمت من همینجوری با تعجب به این حجم از لاسو بودن این بچههه نگاه میکردم یهو منو نگاه کرد ی چشمک برام زد گفت البته مامی عشق اولمه تو میتونی عشق آخرم بشی من ی جوری ذوق کردم انگار نه انگار یه بچه ۶، ۷ ساله بهم این حرفو زده مامانش خندید گفت انقدر زبون نریز پسر بعد برگشت سمت من گفت همه اینارو از باباش یاد گرفته پدر سوخته چند دقیقه بعد یه آقا اومد داخل انگار همون پسر کوچولو رو بزرگ کرده باشی با همون لحن گفت نازیلاااااا عشقم چی شدی خانومه خندید گفت هیچی عزیزم بیا ببین پسرت چه دلبری میکنه باباش با افتخار گفت به باباش رفته دیگه خداکنه شانسشم مثل باباش باشه یه همچین فرشته ای بیاد تو زندگیش واسه یه لحظه دلم خواست جای نازیلا باشم . و زیبا 👌👌عشق رو به فرزندانمان هدیه کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5809910189532385489.mp3
841.7K
*┄┅═✧﷽✧═┅* ♻️زیارت آقا مجتبی علیه السلام♻️ ✨*السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ رَبِّ الْعَالَمِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حَبِيبَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِفْوَةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَمِينَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا صِرَاطَ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا بَيَانَ حُكْمِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نَاصِرَ دِينِ اللّٰهِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا السَّيِّدُ الزَّكِىُّ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْبَرُّ الْوَفِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْقَائِمُ الْأَمِينُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْعَالِمُ بِالتَّأْوِيلِ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْهَادِى الْمَهْدِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الطَّاهِرُ الزَّكِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا التَّقِىُّ النَّقِىُّ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْحَقُّ الْحَقِيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الشَّهِيدُ الصِّدِّيقُ ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا أَبَا مُحَمَّدٍ الْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ وَرَحْمَةُ اللّٰهِ وَبَرَكاتُهُ*✨
روضه پیامبر اکرم - @Maddahionlin.mp3
5.43M
🖤شهادت حضرت پیامبر (ص) 🌴ملک وجود غرق در اندوه و در عزاست 🌴آغاز صبح غربت زهرا و مرتضاست 👤میرداماد روضه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤یا رسول الله! مثل تو دیگر در پهنه زمین تکرار نخواهد شد اما با تکرار صـلوات بر تـو🖤 نور حضورت را در✨ قلب خود احساس مى کنیم پیشاپیش شهادت پیامبراعظم (ص)🖤 و شهادت امام حسن مجتبی (ع)🖤 تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مداحی_آنلاین_خودم_دیدم_مادرمو_میزدی_میثم_مطیعی.mp3
6.97M
روضه امام حسن مجتبی(ع) خودم دیدم مادرمو میزدی حسن(ع) تسلیت
  🦋قسمت اول 🦋سرگذشت زندگی عروس بندر همسایمون نذری مبدادن..هر سال شهادت حضرت رسول..اش شله قلم کار که خیلی دوست داشتم..از ذوقم تا چند روز قبلترش شکممو صابون میزدم و هی میگفتم کی ۲۸ صفر میشه.. ازون سالهای پربرکت بود و میتونستیم ظرف یا قابلمه ببریم برامون بکشن.‌ گفتم مامان اگه روت نمیشه ..نشه خوب من میرم.. مگه چیه نذریه دیگه.. نمیدونم مامان ایناها یه قابلمه کوجیک رو میره اگه خیلی دوست داری بردار و ببر و خیلی سلام برسون..بگو مامانم دسش بند بود نتونست خدمت برسه نظرتونم قبول..سر راه داداش بی پدرتم بیدار کن بره سراغ یه لقمه نون..با ابنکه خودمم زیادروم نمیشد اما واسه اینکه حداقل ثابت کنم به خودم که این چیزا عار نیست..رفتم بهترین مانتومو پوشیدم و شال مشکی هم سر کردم یه کم نرم کننده به پوست و لبم زدم و تااومدم برم یادن افتاد داداشمو‌بیدار نکردم .. مهدی بیدار شو..مهدی جان پاشو ظهره داداشی ...بیدار نشد از بس شب قبلش تا صبح سر منقلش بود.. بی خیال شدم و کفشامو پوشیدم و رفتم دمه در خونشون‌‌خیلی شلوغ بود ..ترجیح دادم وایسم تا نوبتم بشه و رفتم گوشه دیوار وایسادم و به غیراز اشرف خانم همسایمون که مامان دوستمم بود با کسی سلام علیک نکردم چون اصلا حوصله همسایه هارو نداشتم..خانم شما اش میخوای باید وایسی تو خود صف اینطوری که نوبتتون میدین به یکی دیگه ..ممنون مهم نیست یا قسمتم میشه یا نمیشه صف کلافه میکنه ادمو..سرم تا اونموقع پایین بود ..به محض اینکه سرمو بالا گرفتم تا باقی حرفمو بگم مثل چوب هنونجا خشک شدم‌‌..وای این پسره چه بزرگ شده اسمش چی بود ..شاهرخ..شاهین..اها شروین ادامه دارد.... ‍
🦋قسمت دوم 🦋سرگذشت زندگی عروس بندر گفت شما دختر علی اقا هستی ..سرمو انداختم‌پایین و‌گفتم‌بله..دیگه چیزی نگفت و رفت ..همین‌ک‌داشت میرفت یهو خندید گفت اونجا زیر پات علف سبز میشه...خیلی بدم اومد و تمام ذهنتیی که تو اون دودقیقه ازش ساختم‌ خراب شد..البته کم بیراه نمیگفت..بایر میرفتم تو صف ..ای کاش به حرف مامان‌گوش می دادم‌و نمیرفتم..باهر دردسری شد با قابلمه اش برگشتم‌خونه.. اشو که خوردم رفتم تو اتاقم دیدم یکی داره داد میزنه علی اقا صابخونه هستین بلند شدم از پنجره نگاه کردم دیدم همون پسره پروعس ..روسریمو بستم و‌اومدم فوری جلو گفتم چه‌خبرتونه بله اشو گرفتیم دس شما درد نکنه .گفت نوش جان ببخشید من منظوری نداشتما خواستم شوخی کنم..سرمو تکون دادم و‌پنجره روبستم..تابستون بود و واحد برنداشته بودم ترم اول بودن واسه بقیه خیلی مزه داشت واسه من ولی زیاد جالب نبود و کلا نفهمیدم ۱۸ واخد اولمو واقعا چطوری پاس کرده بودم ..چون همیشه خونمون دعوا بود و من یه دختره افسرده بودم که هیچ وقت اخساس شادی واقعی نمیکردم..پنجره شده بود همدم تنهایی من..واقعا بهش فکر نمیکردم و حتی یه لحظم از خیالم رد نشده بود تا اینکه اتفاقی افتاد که دیگه نتونستم به اون ادم فکر نکنم..صبح جمعه بود و تازه از خواب بیدار شده بودم..رفتم جلو اینه طبق معمول موهامو جم کنم و سفت ببندمشون بالای سرم اخه همیشه مهدی داداشم میگفت اینجوری مو بهت خیلی میاد..شب قبلشم دعوا شده بود و بزن و بشکونی بود البته مقصر اصلی بابام بود ..خواستم یه طوری دلبری کنم جلو داداشم و بابام بگم منم تواین خونم ببیند چه خوشکل و خانمم تورو خدا دعوا رو بزارید کنار..دختر تو خونه حکم قندو داره..میشوره میبره همه تلخیهارو.. همین که خواستم ازاتاقم بزنم بیرون صدای چند تا خانمو شنیدم که انگار داشتن قربون صدقه کسی میرفتن و انقد حرف میزدن که متو کشوندن دنبال صدا..از پشت پرده دیدم چند تا خانم دور یه اقای جوون که‌پشتش وایسادن یکی اسپند براش دود میکرد ..یکی نوازشش میکرد و قربون صدقه میرفت و یکی هم داشت صحبت مبکرد باهاش..اره اون خانمو میشناسم دختره همسایمون بود شهلا خانم ..پس این پسره؟..نکنه همون شروین پسر پروعست..روشو که برگردوند که سوار ماشین بشه انگار یه سطل ابه یخ ریختن رو سرم ..دست و‌پاهام یخ زد و دلم یه جوری شد..پرده رو زدم کنار و رفتم سریع دسشویی ی اب به صورتم بزنم‌ اما امان‌از تپشای قلب..... ادامه دارد... ‍