هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
تلنگرانه
ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﯾﻮﺳﻒ ﻭﻗﺘﯽ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻨﺪ ﯾﻮﺳﻒ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭼﺎﻩ ﺑﯿﻔﮕﻨﻨﺪ،
ﯾﻮﺳﻒ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ!
ﯾﻬﻮﺩﺍ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ: ﭼﺮﺍ ﻣﯿﺨﻨﺪﯼ؟! ﺍﯾﻨﺠﺎ ﮐﻪ ﺟﺎﯼ ﺧﻨﺪﻩ ﻧﯿﺴﺖ...!
ﯾﻮﺳﻒ ﮔﻔﺖ: ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﻓﮑﺮ ﺑﻮﺩﻡ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﮐﺴﯽ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﺪ با ﻣﻦ ﺍﻇﻬﺎﺭ
ﺩﺷﻤﻨﯽ ﮐﻨﺪ، ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﻧﯿﺮﻭﻣﻨﺪﯼ ﺩﺍﺭﻡ...!
ﺍﯾﻨﮏ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺮﺍﺩﺭﺍﻥ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻣﻦ ﻣﺴﻠﻂ ﮐﺮﺩ، ﺗﺎ ﺑﺪﺍﻧﻢ ﮐﻪ
"ﻧﺒﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﻫﯿﭻ ﺑﻨﺪﻩﺍﯼ ﺗﮑﯿﻪ ﮐﺮﺩ..."
ﺁﯾﺎ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺶ ﮐﺎﻓﯽ ﻧﯿﺴﺖ؟
🌱ﺳﻮﺭﻩ ﺯﻣﺮ، ﺁﯾﻪ36🌱
زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها _جمعه_۱۳-۷.mp3
4.23M
🔷:👆از زبان حال حضرت زهرا سلام الله علیها
🎤:حاج حسن خاکسار
جمعه ۱۳_۰۷_۱۴۰۳
در
🍃مهدیه بزرگ اصفهان
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌼
*به خدا گفتم :*
*چرا مرا از خاک آفریدی؟*
*چرا از آتش نيستم !؟*
*تا هرکه قصد داشت با من بازی کند،*
*او را بسوزانم !*
*خدا گفت : تو را از خاک آفريدم*
*تا بسازي ، نه بسوزاني !*
*تو را از خاک، از عنصري برتر ساختم*
*تا با آب گِل شوي و زندگي ببخشي*
*از خاک آفریدم تا اگر آتشت زدند*
*بازهم زندگي کني و پخته تر شوي ،*
*باخاک ساختمت تا همراه باد برقصي*
*تا اگر هزار بار تو را بازی دادند،*
*تو برخيزي ، سر برآوري ،*
*در قلبت دانهٔ عشق بکاري*
*و رشد دهي و از ميوهٔ شيرينش*
*زندگی را دگرگون سازی ...*
*پس به خاکی بودنت ببال . . .*
🌸🌺🌸🌺
🌸🌸🌺🌺
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
خداوندا اااااا......
پردهٔ دلهره را از مقابل
رؤیاهایمان کنار بزن
و ما را در راه اهدافمان یاری کن
“آمین”
خدایا اااااا
به حق نامهای زیبایت
به حق بزرگی و مهربانیت
غم و غصه را از دل
دوستان وعزیزانم دور کن
و درهای رحمتت را به
رویشان بگشا
"آمین"🙏🏻🙏🏻🙏🏻
🍃🌹🌹🍃
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
#داستان_زیبا
خیلی قشنگه حتما بخوانید
شخصی تعریف می کرد: توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرد که با تلفن صحبت می کرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت:
همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به باقالی پلو و ماهیچه.
بعد از 18 سال دارم بابا میشم.
چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچۀ 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا می گفت. پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم.
مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیرزن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش می شد امروز باقالی پلو با ماهیچه می خوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند،
من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.
انسانها را در زیستن بشناس نه در گفتن؛ در گفتار همه آراسته اند.
تو نیکی می کن و در دجله انداز
خداوند در بیابانت دهد باز❤️❤️❤️
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
در پس هر قضاوت ما
يك نفر مى جوشد
يك نفر مى سوزد
يك نفر مى ميرد
قبل از آنكه زبانت
آلوده ى كشتن كسى شود
حرفهاى خامت را
بگذار خوب بپزند...
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🔴 عاقبت شوخی با نامحرم
🔹 یکی از علمای مشهد می فرمود :
روزی در محضر مرحوم حجت الاسلام سید یونس اردبیلی بودیم ، جوانی آمد و مسئله ای پرسید .
گفت مادرم را دو روز پیش دفن کردم هنگامی که وارد قبر شدم و جنازه مادرم را گرفته خواستم صورت او را روی خاک بگذارم کیف کوچکی که اسناد و مدارک و مقداری پول و چک هایی در آن بوده از جیبم میان قبر افتاده آیا اجازه می دهید نبش قبر کنیم تا مدارک را برداریم
و تقاضا کرد که نامه ای به مسئولین قبرستان بنویسند که آنها اجازه نبش قبر بدهند ، ایشان فرمود همان قسمت قبر را که می دانید مدارک درآنجاست بشکافید و مدارک را بردارید و نامه ای برای او نوشت .
بعد از چند روز آن جوان را دوباره در منزل آقای اردبیلی دیدم ، آقا از او پرسیدند آیا شما کارتان را انجام دادید و به نتیجه رسیدید ، او غمگین و مضطرب بود و جواب نداد .
بعد از آنکه دوباره اصرار کردند گفت : وقتی قبر را نبش کردم دیدم مار سیاه باریکی دور گردن مادرم حلقه زده و دهانش را در دهان مادرم فرو برده و مرتب او را نیش می زند ، چنان منظره وحشتناکی بود که من ترسیدم دوباره قبر را پوشاندم .
از او پرسیدم آیا کار زشتی از مادرت سر می زد ؟
گفت من چیزی بخاطر ندارم ولی همیشه پدرم او را نفرین می کرد زیرا او در ارتباط با نـــامحرم بی پروا بود و با سر و روی باز با مرد نامحرم روبرو می شد و بی پروا با او سخن می گفت و در پوشش و حجاب رعایت قوانین اسلامی را نمی کرد . با نامحرمان شوخی می کرد و می خندید و از این جهت مورد عتاب و سرزنش پدرم بود.
.
حضرت رسول اکرم ( صلی الله علیه و آله و سلم ) :
یکی از گروهی که وارد جهنم می شوند زنان بدحجابی هستند که برای فتنه و فریب مردان خود را آرایش و زینت می کنند .
📚 کنزالعمال ، ج ۱۶ ص ۳۸۳
#امام_زمان