#داستانبانویدوم
قسمت هفتاد و چهارم
ننه حیدر چادرش رو دور کمر محکم کرد و گفت:
-دختر جان من نون و نمک آقات رو خوردم ...حالا بیام نوه اش رو بندازم؟؟؟
عرق پیشونیم رو با حرص با گوشه روسریم پاک کردم و گفتم:
-من به کسی نمیگم...اصلا قرار نیست بگم کسی کمکم کرده میخوام بگم زمین خوردم!!!
ننه به نجمه نگاه کرد و بهم گفت:
-دهنش قرصه؟
به نجمه نگاه کردم و گفتم:
-بگو که واسه خاطره ابجیت همه کار میکنی تا خیالش راحت بشه...
نجمه اشکش رو پاک کرد و گفت:
-آره قرصه!!!
ننه رو زمین درازم کرد و گفت:
-خیلی درد داره ...جیغ و هوار نکنی...
قلبم تند تند میزد...ننه کنارم نشست و گفت:
-چشمهات رو ببند و جلوی دهنت رو بگیر
به نجمه نگاهی انداختم و گفتم:
-چشمهات رو ببند...
ننه به نجمه گفت:
-برو بیرون...ابجیت از تو شرم داره...
نجمه کنارم دو زانو نشست و گفت:
-آبجی ،جون شیرین بلند بشو بریم...یادته دختر عمه آقا از شدت خونریزی مُرد؟تو رو خدا بلند بشو...
ادامه دارد 👇👇👇
گروهعاشقانفرج👇👇👇
🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀
#سرگذشتبانویدوم
قسمت هفتادوپنجم
از حرف نجمه حسابی ترسیدم...دست ننه رو پس زدم و گفتم:
میترسم...
********************
احمد کنارم نشست و گفت:
-میخوای اتاق های تو رو با طلعت عوض کنم؟اون ور بزرگتره ...
پشتم رو بهش کردم و خودم رو به خواب زدم...
احمد دستش رو دور کمرم حلقه کرد و گفت:
-شریفه با من اینکار رو نکن...
دلم به حالش میسوخت اما دلمم نمیخواست زود آشتی کنم...
احمد پتو رو تا شکمم بالا کشید و گفت:
-شریفه چرا سر این دومی انقدر دل نازک شدی؟چه فرقی بین این و شیرین هست؟
به سمتش برگشتم و گفتم:
-فرقش اینه که سر اولی تو پشتم بودی اما سر این نیستی...
احمد دستش رو زیر سرش گذاشت و گفت:
-این چه حرفیه؟من همون احمدم که گفتم بچه نمیخوام تا زنم سختی نکشه حالا میگی پشتت نیستم؟
تو تاریکی به چشمهاش زل زدم و گفتم:
-حق من این نیست ...چرا باید اسم طلعت تو شناسنامه بچه من بره؟مگه کم درد میکشم مگه کم عذاب میکشم که یکی دیگه بدون هیچ زجر و زحمتی بشه مادر بچه ام؟
تو تاریکی دو دو نگاه احمد تو چشمهام رو خوب میدیدم...
احمد دستم رو گرفت و گفت:
-چی میگی؟چرا اسم طلعت ؟
به سقف خیره شدم و گفتم:
-عمه ات این رو گفت...اون گفت سجل بچه دومت رو به نام طلعت میگیریم تا اون هم اسما مادر بشه!!!
احمد سریع رو تشک نشست و گفت:
-امان از دست این زنهای بیکار...این جماعت به خدا قوم و خویش نیستن...اینا از هر دشمنی دشمن ترن...ببین چطوری من و تو رو با یک حرف نسنجیده به جون هم انداختن...
از حرف احمد تو دلم کور سوی امیدی نشست و گفتم:
-یعنی تو اینطور نمیخوای؟
احمد دستهام رو گرفت و گفت:
معلومه که نه...چه دلیلی داره مادر بچه تو باشی و اسم طلعت تو سجلش بره؟
تو دلم گفتم((شریفه برو خدارو شکر کن که نجمه رو با خودت بردی پیش ننه حیدر...))
ادامه دارد 👇👇👇
گروهعاشقانفرج👇👇👇
🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀🌼🍂🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پدر و مادرت همیشه نیستن احترام بگزارقبل ازاینکه پشیمون بشی
🎙 استاد مهدی دانشمند
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
خدایا
من بی تو دمی قرار نتوانم کرد
احسان ترا شمار نتوانم کرد
گر بر تن من زبان شود هر مویی
یک شکر تو از هزار نتوانم کرد …
نگران فردایت نباش
خدای دیروز و امروز، خدای فردا هم هست
ما اولین بار است بندگی می کنیم
ولی او بی زمانی است که خدایی می کند
اعتماد کن به خدایی اش
✨واللهُ خَیرُ المُسْتَعان 💫
وَاصْبِرْ فَإِنَّ اللَّهَ لَا يُضِيعُ أَجْرَ الْمُحْسِنِينَ
و شکیبایی کن، که خداوند پاداش نیکوکاران را ضایع نخواهد کرد!
سوره هود آیه ۱۱۵
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
#تلنگر🍃🌺
✨به داشته ها ، موقعیت ها
و آدم های خوب زندگی ام
فکر می کنم به هرچیز یا هرکسی
که دنیایِ مرا زیبا و حال
مرا خوب می کند .
💫و می خندم ؛
به رویِ تمامِ روزهایِ خوبی که در راهند ،
اتفاقاتِ خوبی که خواهند افتاد ،
و آرزوهایی که برآورده خواهند شد .
💫خوشبختی یعنی همین ؛
که زندگی را سخت نگیرم ،
که حالِ من خوب باشد💝
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸✨🌸
✅قابل تامل
🍃کسی که تنها به عقلش اعتماد کند،
گمراه میشود
🍃کسی که تنها به مالش اعتماد کند،
کم می آورد
🍃کسی که تنها به منصبش اعتماد کند،
خار میشود
🍃کسیکه تنها به مردم اعتماد کند،
خسته می شود
🍃امّا کسی که تنها بر خدا اعتماد کند؛
🍂نه گمراه میشود،
🍂نه کم می آورد،
🍂نه خوار میشود،
🍂و نه خسته ميشود.
#خدایا_عاشقتم😍❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ببخشید سردار سلیمانی پشت خط هستند با شما کار مهمی دارند لطفاً گوشی را بردارید
هدایت شده از تکیه گاهم (وقت خدا )
گر نگاهی به ما كند زهرا
دردها را دوا كند زهرا
بر دل و جان ما صفا بخشد
گر نگاهی به ما كند زهرا
كم مخواه از عطای بسیارش
كآنچه خواهی، عطا كند زهرا
🔴 چرا برکت از عمرها رفته است؟!
🍃برکت از عمرها رفته است. چون مردم به #نماز اهمیت نمیدهند، عمرهایشان برکت ندارد. در روایت آمده است که: کسی که به نماز اهمیت ندهد، به پانزده بلا مبتلا میشود: یکی از آن بلاها این است که برکت از
عمرش می رود.
📒کتاب در محضر مجتهدی