eitaa logo
سید حسین | عمار
890 دنبال‌کننده
543 عکس
64 ویدیو
0 فایل
به نام خدا و برای خدا یه خادم الشهدا دهه هشتادی محصول انقلاب از کرج... نوکر حضرت زهـــرا سلام‌اللّه‌علیها... مجذوب خاک شلمچه... دلتنگ راهیان نور... ((کپی:راضی نیستم)) شرایط تبلیغات و کپی @shraiet_8
مشاهده در ایتا
دانلود
نمیتونستم‌حسینیه‌ومسجدرو برات‌سیاهپوش‌کنم ولی‌کانالی‌که‌دستم‌بودروایام‌فاطمیه سیاهی‌کشیدم درحدوسع ‌برای‌غمت‌کوشیده‌ام حلال‌کن‌این‌ریزه‌خورِ‌غریب‌را... :)💔 🌱|@amar_Karbala
بسیجی باید کاری کنه که حتی خونه‌شم بشه پایگاه بسیج حتی محل کارشم بشه پایگاه ‎ حسین_یکتا 🌱|@amar_Karbala
می‌گفت مشکل خیلی از ماهارو میدونی چیه؟ اینکه شهادت رو برای خلاص شدن می‌خوایم :) 🌱|@amar_Karbala
یکی از همرزمان و دوستانشان می‌گفت حجره‌ای داشتم نزدیک حجره آیت‌ الله‌ جوادی‌ آملی و ایشان از آنجا گذر می‌کرد روزی نوار دعای کمیل شهید تورجی را گوش می کردم که آقای جوادی آملی وارد حجره شدند و پرسیدن این صدای کیه؟ ایشون سوخته اند.. گفتم صدای یک شهیده گفتند نه شهید نیستند سوخته اند ایشان(در عشق خدا)سوخته است گفتم: ایشان شهید شده فرمانده گردان یازهرا(س) هم بوده استاد ادامه داد: ایشان قبل از شهادت سوخته بوده... 🌱|@amar_Karbala
من و تو و عمر سعد از این جهت با هم فرقی نداریم اینکه همه ما سرِ دو راهیِ دین و دنیا قرار میگیریم... 🌱|@amar_Karbala
عملیات والفجر۹ بر روی ارتفاعات سلیمانیه بخاطر رشادت یک بسیجی‌موفق شد! او با خوابیدن بر روی ‌سیم‌های خاردار راه را برای عبور یک گردان بازکرد او یک عملیات را نجات داد و خودش غریبانه به شهادت رسید او از مهاجران افغانی بود برای رسیدن به جبهه ایران سختی های زیادی کشیده بود! اکنون مزارش در بجستانِ خراسان است 🌱|@amar_Karbala
ما با احمد خیلی رفیق بودیم ، من نمیدونم البته احمد منو بیشتر دوست داشت یا من بیشتر احمد رو دوست داشتم.. همیشه تو ذهنم این بود که ای کاش میشد من این رو به احمد ثابت کنم که من چقدر دوستش دارم.. فکر میکردم بهترین چیزی که میتونه این رو ثابت کنه مثلا اینه که من یه کلیه بدم به احمد.. از هرچیزی که دو تا دارم یکیش رو به احمد بدم.. :) 🌱|@amar_Karbala
من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت‌ عاشورا و مداحی بود بعد از اتمام مراسم ناگهان شال سبز خود را بر گردن من گذاشت با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد بعد از لحظه ای دیدم جمعیت حاضر به سوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته‌اید مداح ایشان است اما سید کمی آنطرف تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می کرد 🌱|@amar_Karbala
.. 📝توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب. توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود. 🥀 | 🌱|@amar_Karbala
3.04M
🍃 روایتی جذاب! 🎵 در سرزمین طلائیه 🎤 🌱|@amar_Karbala
هوا خیلے سرد بود یڪ‌نفر داشت از سرما به خودش مےلرزید.. پتویش را برداشت و روی او انداخت،گفت: مجاهدین عراقے ودیعه‌ی امام در دست من هستند.. 🌱|@amar_Karbala
~🕊 یکی از باور هایش این بود که خیلی از مشکلات ما با حضور و قدم شهدا حل می‌شود. به برکت شهدا حل می شود. برای همین، هم پای کار راهیان نور بود و هم تشییع شهدا... وقتی پای شهدا می‌آمد وسط، از همه چیزش می‌زد تا برایشان بدود... ♥️🕊 🌱|@amar_Karbala