eitaa logo
سید حسین | عمار
891 دنبال‌کننده
543 عکس
64 ویدیو
0 فایل
به نام خدا و برای خدا یه خادم الشهدا دهه هشتادی محصول انقلاب از کرج... نوکر حضرت زهـــرا سلام‌اللّه‌علیها... مجذوب خاک شلمچه... دلتنگ راهیان نور... ((کپی:راضی نیستم)) شرایط تبلیغات و کپی @shraiet_8
مشاهده در ایتا
دانلود
ما با احمد خیلی رفیق بودیم ، من نمیدونم البته احمد منو بیشتر دوست داشت یا من بیشتر احمد رو دوست داشتم.. همیشه تو ذهنم این بود که ای کاش میشد من این رو به احمد ثابت کنم که من چقدر دوستش دارم.. فکر میکردم بهترین چیزی که میتونه این رو ثابت کنه مثلا اینه که من یه کلیه بدم به احمد.. از هرچیزی که دو تا دارم یکیش رو به احمد بدم.. :) 🌱|@amar_Karbala
من کنار سید نشسته بودم و سید هم طبق معمول شال سبزش را روی سرش انداخته بود و با سوز و گداز خاصی مشغول خواندن زیارت‌ عاشورا و مداحی بود بعد از اتمام مراسم ناگهان شال سبز خود را بر گردن من گذاشت با تعجب پرسیدم: این چه کاری است؟ گفت: بگذار گردن تو باشد بعد از لحظه ای دیدم جمعیت حاضر به سوی من آمدند و شروع کردند به بوسیدن و التماس دعا گفتن با صدای بلند گفتم: اشتباه گرفته‌اید مداح ایشان است اما سید کمی آنطرف تر ایستاده بود و با لبخند به من نگاه می کرد 🌱|@amar_Karbala
.. 📝توی خط مقدم کارها گره خورده بود، خیلی از بچه ها پرپر شده بودند، خیلی مجروح شده بودند. حاج حسین خرازی بی قرار بود اما به رو نمی آورد. خیلی ها داشتند باور میکردند اینجا آخرشه. یه وضعی شده بود عجیب. توی این گیر و دار حاجی اومد بیسم چی را صدا زد و گفت: هر جور شده با بی سیم، محمدرضا تورجی زاده را پیدا کن. خلاصه تورجی زاده را پیدا کردند. حاجی بیسم را گرفت و با حالت بغض و گریه از پشت بیسیم گفت: تورجی زاده چند خط روضه حضرت زهرا برام بخون. تورجی زاده فقط یک بیت زمزمه کرد که دیدم حاجی از هوش رفت! خدا میدونه نفهمیدیم چی شد، وقتی به خودمون اومدیم دیدیم بچه ها دارند تکبیر میگویند. خط را گرفته بودند. عراقی ها را تار و مار کرده بودند. با توسل به حضرت زهرا(س) گره کار باز شده بود. 🥀 | 🌱|@amar_Karbala
3.04M
🍃 روایتی جذاب! 🎵 در سرزمین طلائیه 🎤 🌱|@amar_Karbala
هوا خیلے سرد بود یڪ‌نفر داشت از سرما به خودش مےلرزید.. پتویش را برداشت و روی او انداخت،گفت: مجاهدین عراقے ودیعه‌ی امام در دست من هستند.. 🌱|@amar_Karbala
~🕊 یکی از باور هایش این بود که خیلی از مشکلات ما با حضور و قدم شهدا حل می‌شود. به برکت شهدا حل می شود. برای همین، هم پای کار راهیان نور بود و هم تشییع شهدا... وقتی پای شهدا می‌آمد وسط، از همه چیزش می‌زد تا برایشان بدود... ♥️🕊 🌱|@amar_Karbala
ای کسانی که «یابن ‏الحسن» و «یابن الزهرا» می‏گویید و عاشق مهدی(عج) هستید مهدی(عج) در بیابان‏های خون رنگِ خوزستان که در هر وجبش گلی پرپر شده مهدی(عج) در میان چادرهای رزمندگان است مهدی(عج) پیشاپیش سربازانش است .. • شهید مجید محمّدزاده🕊• 🌱|@amar_Karbala
جمعه.mp3
12.21M
من از دیار حبیبم غریب افتادم بیا بیا گل نرگس برس به فریادم... 🎙 حاج منصور یاد غروب های شلمچه 🌱|@amar_Karbala
عاشق سید بود آرزو داشت یبار از نزدیڪ سید رو ببینه..نشد تا سید توی فکه رفت رو مین چند سال بعدش با کاروان اومده بود راهیان نور خواب سید رو دید تو خواب سید گفته بود: اگه میخوای منو ببینی فردا فلان جا وعده.. دیر رسید به قرار سید رفته بود واسش پیغام نوشته بود رو دیوار: آمدیم..نبودید..وعده ما بهشت.. 🌱|@amar_Karbala
•|بچه بسیجی حیفه بمیره باید شهید بشه|• 🌱|@amar_Karbala
یادمه از اولین دوره های راهیان نور که رفته بودم وقتی وارد هویزه شدیم قشنگی فضاش ما رو گرفت☺ کسایی که رفتن هویزه میدونن چے میگم... جلوی درش کفشاتو میگیرن و واکس میزنن از تونل سر بندها که عبور میکنے، میرسی به یه حیاط که دو طرفش شهدا دفنن💚 و چند تا درخت رو مزار بعضی شهدا سایه انداخته و دلچسبی فضا رو دو چندان میکنه😊 یادمه وارد شدیم و راوی روایت گری میکرد یکی از بچه ها که سابقه دار بود اصرار کرد بچه ها بریم سر قبر شهید علی حاتمی پرسیدیم چرا بین اینهمه شهید به اونجا اصرار داری؟؟ گفت: بیاین کارتون نباشه😬😁 رفتیم رو مزار شهید و مشغول فاتحه و صحبت و... دیدیم چند تا خواهرا هم پشتمون سرپا وایستادن و منتظرن بیان همونجا و چون ما اونجا بودیم خجالت میکشیدن جلو بیان😬 برام جای تعجب بود🙄 خوب بقیه شهیدا اطرافشون خالین برن برا اونا فاتحه بخونن😶 که این رفیقمون گفت: آخه این شهید مسئول کمیته ازدواجه 😀💍 هر کے با نیت بیاد سر خاکش سریع ازدواج میکنه😅 (پس بگو چرا خواهرا صف وایساده بودن😂😂) ما هم از قصد هے کشش میدادیم و از روی مزار بلند نمیشدیم...😂 یهو راوی اومد بلند جلومون با صدای بلند و خنده گفت: آقایون! این شهید شوهر میده ها... زن نمیده به کسی 😂😂 یهو همه اطرافیا و اون خواهرای پشت سری خندیدن 😐😐 و ما هم آروم آروم تو افق محو شدیم 😬🚶‍♂ البته راویه الکے میگفت خیلی بچه ها با نیت اومدن و ازدواج هم کردن😂😂 اقایون و خانمایے که راهیان میرید، مزار شهید علی حاتمی تو هویزه فراموش نشه😅😉✌️🏻 پ‌ن: شهید مسئول کمیته ازدواج 🌱|@amar_Karbala
صبح تا شب میجنگیم شب هام زخم‌های هم رو میبندیم.. خداقوت زخم زبون خورا بچه های فابریک انقلاب :)✌️🏻 🌱|@amar_Karbala