eitaa logo
مضطر( مهدویت)
1.6هزار دنبال‌کننده
940 عکس
2هزار ویدیو
47 فایل
👈کانال جامع مهدویت ⬅اخبار آخر الزمان ⬅همراه دوره های کاربردی ⬅سرباز امام زمان عج شو ⬅به انتظار برخیز 💯تبلیغات پر بازده ارزان جذب اعضای فعال برای کانال شما ما مجموعه با ۷۰۰ گروه و کانالیم . https://eitaa.com/tabligat_arzan آی‌دی مدیر @nokaralii
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 فضیلت شیعیان آخرالزمان ♦️امام صادق عليه السلام:نزديك‏ترين حالت بندگان به خدا وبیشترین زمانی که خداوند ازایشان خشنود است هنگامى است كه حجّت خدا در ميان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محـل او را ندانند. ولى در عين حال معتقد باشند كه حجّت خدا باقی است،پس در اين زمان شب و روز متوقع  فرج (ودرانتظارآن) باشید. 📚بحار الانوار ج ۵۲ص ۱۴۵ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
🌹 خــدا نکند براۍ‌تعجیل‌فرج امام زمان عج الله تعالی فرجه دعا کنیم،ولۍ کارهایمان برای تبعید فرج آن حضرت باشد...🥀 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
💠 اهمیت دعا بر تعجیل فرج امام عصر علیه السلام ……… ♦♦➖➖♦♦ امام حسن عسکری علیه السلام به احمد بن اسحاق فرمودند: ❇يا اَحمَدَ بنَ اِسحاق ، مَثَلُهُ في هذه الاُمَّةِ مَثَلُ الخِضرِ و مَثَلُهُ مَثَلُ ذِي القَرنَينِ ، وَاللّهِ لَيَغيبَنَّ غَيبَةً لايَنجو فيها مِنَ الهَلَكَةِ اِلّا مَن ثَبَّتَهُ اللّهُ عَزّوجلّ عَلي القَولِ بِاِمامَتِهِ و وَفَّقَهُ فيها لِلدُّعاءِ بِتَعجيلِ فَرَجِهِ . ➖➖➖➖➖➖ ✴ ای احمد بن اسحاق , مَثَل او در این امت , مثل خضر و ذوالقرنین است , به خدا قسم , غیبتی خواهد داشت که احدی از تباهی (دینش) در آن زمان نجات نمی یابد مگر آن کسی که خدای عزوجل او را در اعتقاد به امامت آن حضرت ثابت قدم بدارد و در زمان غیبت نسبت به دعا در تعجیل فرجِ ايشان توفیق عنایت فرماید. ➖➖➖➖➖➖ 📒……بحار ۱۱۲/۱۰۲ _🔻🔻_____ 📌ملاحظه میشود که در این حدیث , اهمیت دعا برای تعجیل فرج امام عصر علیه السلام به اندازه ای است که در کنار اعتقاد به امامت ایشان -که اصل و محور ایمان است-قرار گرفته و این دو ضامن حفظ دین انسان در زمان غیبت دانسته شده اند. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
🍁دلنوشته های انتظار سوز تب فراق تو درمان پذیر نیست تا زنده‌ام چو شمع ازینم گزیر نیست  هر درد را که می‌نگری هست چاره‌ای درد محبت است که درمان پذیر نیست... وقتی چترت آسمان است ودر پرتو ملایم نور آفتاب قدم میزنی دلخوش به گرمای گه گاهی.... اما وقتی مسیرت آسمان باشد وقصد ملکوت کنی باید راه زیادی را بپیمائی و بالا روی....... همیشه محبت دغدغه میشود تاانسان راه وصل راطی کند واین روزهای بهار مثل زمستانی است که سرمایش بیدهای مجنون راقد خمیده تر کرده و بیشتر قلب عاشقان راهدف تیرهای بلا قرار داده.... مولا جان مثل کودکان شده ایم وترس تمام وجودمان را احاطه کرده، کز کرده ایم ودر گوشه ای نشسته ایم به این امید که شما از راه برسید و آغوش بگشائید تا گرمای وجودتان روزهای ابری مان را آفتابی کند.... بر کرسی عدالت عجیب جای خالی تان می نماید. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
. 🔹 ضرورت و وجوب دعا: 🔺آثار و برکات دعای فرج برای ظهور و حکومت حضرت در جان و مال و سرنوش انسان در دنیا و برزخ و آخرت: علامه میلانی: • دعا فرج از وظایف امت است❗ • آثار و برکات دعا برای امام زمان عج به خود ما برمیگردد❗ • وقتی ما برای حضرت دعا کنیم حضرت خوشحال میشود و ما را یاد میکنند❗ • اگر ما برای ظهور حضرت دعا کنیم حضرت نیز برای موفقیت و قضا حوائج ما دعا میکنند و دعای حضرت نیز مستجاب است❗ • دعا برای حضرت یعنی هدیه است پس حضرت نیز به شما هدیه بهتری میدهند❗ • اگر دعای فرج بخوانیم یعنی خدا را یاد کرده ایم، چون حضرت تجلی اسماء و صفات خدا هستند❗ • اگر کسی حاجتی دارد پس قبل از ان دعای فرج بخواند و حاجت امام زمان را بخوانی سبب قضای حاجت خودت میشود❗ • قطعا حضرت منتظر حکومت خود هستند، پس دعا فرج یعنی رسیدن به حکومت الهی❗ • دعا فرج خواندن سبب دفع بلای خودت میشود، و رزق و روزی خودت را زیاد میکند❗ • دعای برای ظهور یعنی: خدایا، عدالت و آسایش و فور نعمت و مکتب اهل بیت علیهم السلام در عالم منتشر بنما❗ • دعای برای فرج حضرت سبب سرور صدیقه طاهره و پدرش و همسرش و اولاد طاهرین اوست❗ • دعای برای فرج باعث ذلت ظالمین و ستمگران است❗ • دعا برای فرج حجت عج سبب رجعت تو در حکومت حضرت میشود❗ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
⭕️امام زمان (عج): ایران شیعه خانه ماست! 🔸در جنگ جهانی اول، دو مهمان ناخوانده از چپ و راست به ايران ريختند، اوضاع ايران در آن تاريخ خيلی متشنّج شده بود، اصلاً كشوری شده بود بی صاحب. از يك طرف روس‌ها ريختند و تصاحب كردند، از يك طرف ديگران ريختند و تصاحب كردند. يك وضع عجيبی بود. و مردم ايران مضطرب، منقلب، هيچ تكيه گاهی نداشتند. 🔹مرحوم ميرزای نائينی، از اين پيشامد ناهنجار به ساحت مقدس اميرالمومنين علیه‌السلام و سایر ائمّه طاهرين علیهم السلام، مخصوصاً به پيشگاه مبارك امام ‏زمان علیه‌السلام، شكايت ‌هاي زيادی می کند. 🔸مرحوم ميرزای نائينی (استادِ علامه طباطبایی و آیت الله بهجت) می‌گوید: من خيلی به حضرت حجّت علیه‌السلام ناليدم: يابن العسكري! ايران اين ‌طور شده است. مردم، بی سر و سامان شده‌اند، بي پناه شده اند. نظم نيست، امنيّت نيست، چنين و چنان است. يك روز همين‌طوری كه متوسّل شده بودم، بر من مكاشفه‌ای شد و حضرت را زيارت كردم. 🔹ديدم حضرت در کنار ديوار مرتفعی که سر به آسمان كشيده، ایستاده‌اند. پس با انگشت به من اشاره فرمودند كه نگاه كن، و من نگاه كردم. ديدم ديواری که سی يا چهل متر ارتفاع دارد، چهار متر، پنج متر بالاي ديوار منحنی شده است، و قريب است كه بیافتد، چرا که به يك مویی بند است. اين ديوار چهل متری اين‌طور كج شده ‏است. 🔸پس حضرت به من اشاره کردند كه نگاه كن. نگاه كردم، ديدم انگشت حضرت هم به طرف ديوار است. پس فرمودند: اين ديوار، ايران است (این عین عبارت است که استادِ من می‌گفت) كج می‌شود، امّا ما با انگشتمان نگهش داشته‌ایم و نمی‌گذاریم خراب شود. اين ‌جا شيعه خانه ما است. كج می‌شود، اما نمی‌گذاريم خراب بشود. 📚 کتاب مجالس حضرت مهدی؛ ص۲۶۱
💐معرفت مهدوی💐 🔶‌ظهور فردی و اجتماعی 🍀آیت الله الهی طباطبائی می‌فرمایند: «حضرت ولی عصر عجّل‌الله‌فرجه دو ظهور دارند: ۱-فردی ۲-اجتماعی 🍀اگر ظهور فردی در قلوب ما صورت گیرد ملكوتی می‌شویم و افقمان از افق ملك برتر می‌شود. 🍀 خوبان زمان ما، اولیاء و علما اینگونه هستند. وقتی عالمی نماز باران می‌خواند و با نماز او باران می‌بارد، گویا به طیفی از ملك دستور می‌دهد باران ببارند. 🍀یقیناً در این فرمان ذره‌ای هوی و هوس راه ندارد. عقلانیت محض است كه اطاعت ملائك موكل باران را به دنبال دارد. 🍀با ظهور حضرت در زندگی ما آنقدر افق وجودی‌مان متعالی می‌شود كه قدر و قیمتی برتر از ملك نصیبمان می‌گردد. 🍀زمانی كه ملائك در مجالس مؤمنین حاضر می‌شوند و در خدمتشان قرار می‌گیرند حتی از آنها نظر می‌خواهند و قضاوت در امورشان به مومنین واگذار می‌شود، این امر حاکی از آن است كه با ظهور امام زمان عجّل‌الله‌فرجه در زندگی انسان، افراد آنقدر نورانی می‌شوند كه می‌توانند به راحتی با موجودات ملكوتی كه نور محض هستند ارتباط برقرار كرده و حتی از خدمات آنها بهره‌مند شوند. اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
السلام علیک یا مولای یا صاحب‌الزمان💝🌸 سلامَ مُخلص لک فی‌الولایه... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
💎 سلام و دعای بر مولای‌مان امام زمان(عج) که بعد از نماز صبح خوانده مى‌شود: اَللّـٰهُمَّ بَلِّغْ مَوْلاٰىَ صٰاحِبَ الزَّمٰانِ صَلَوٰاتُ اللهِ عَلَیْهِ، عَنْ جَمیعِ الْمُؤْمِنینَ وَالْمُؤْمِنٰاتِ فى مَشٰارِقِ الْأَرْضِ وَمَغٰارِبِهٰا وَبَرِّهٰا وَبَحْرِهٰا، وَسَهْلِهٰا وَجَبَلِهٰا، حَیِّهِمْ وَمَیِّتِهِمْ، وَعَنْ وٰالِدَىَّ وَوُلْدى، وَعَنّی، مِنَ الصَّلَوٰاتِ وَالتَّحِیّٰاتِ زِنَةَ عَرْشِ اللهِ، وَمِدٰادَ کَلِمٰاتِهِ، وَمُنْتَهى رِضٰاهُ، وَعَدَدَ مٰا اَحْصٰاهُ کِتٰابُهُ، وَاَحٰاطَ بِهِ عِلْمُهُ، اَللّـٰهُمَّ اِنّى اُجَدِّدُ لَهُ فى هٰذَا الْیَوْمِ، وَفى کُلِّ یَوْمٍ عَهْداً وَعَقْداً وَبَیْعَةً لَه فی رقَبَتی، اَللّـٰهُمَّ کَمٰا شَرَّفْتَنى بِهٰذَا التَّشْریفِ، وَفَضَّلْتَنى بِهٰذِهِ الْفَضیلَةِ، وَخَصَصْتَنى بِهذِهِ النِّعْمَةِ، فَصَلِّ عَلىٰ مَوْلاٰىَ وَسَیِّدى صٰاحِبِ الزَّمٰانِ، وَاجْعَلْنى مِنْ اَنْصٰارِهِ وَاَشْیٰاعِهِ وَالذّٰآبّینَ عَنْهُ، وَاجْعَلْنى مِنَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ، طـٰائِعاً غَیْرَ مُکْرَهٍ فِى الصَّفِّ الَّذى نَعَتَّ اَهْلَهُ فى کِتٰابِکَ، فَقُلْتَ صَفّاً کَاَنَّهُمْ بُنْیٰانٌ مَرْصُوصٌ عَلىٰ طٰاعَتِکَ، وَطٰاعَةِ رَسُولِکَ وَآلِهِ عَلَیْهِمُ السَّلاٰمُ، اَللّـٰهُمَّ هٰذِهِ بَیْعَةٌ لَهُ فى عُنُقى اِلىٰ یَوْمِ الْقِیٰمَةِ. ☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘☘ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
داستان مرحوم کشیکچی از یاران حضرت ولی عصر (عج) باربر ، حمّال و کشیکچی یا نگهبان ساده بازار اصفهان بود. آنقدر ساده بود و بی ریا که مردم به او لقب "هالو" داده بودند. امّا کسی نمی دانست که در ورای این ظاهر ساده و فقیرانه ، روح بلندی وجود دارد ، صاحب مقامی رفیع نزد حضرت صاحب الأمر و الزّمان أرواحنا لتراب مقدمه الفداء است.آقا (عجل الله فرجه) کارپردازانی دارند که در ایام غیبت با آنها ارتباط دارند که در دعای عهد یاد شده: «واجعلنا من المسارعین الیه فی قضاء حوائجه». بله، کسانی به این مقام می رسند که وقتی آقا حاجتی دارند آنها را صدا بزنند و آنها با سرعت برای برآورده کردن خواسته امام به سوی ایشان بشتابند. مرحوم میرزا حسین کشیکچی مشهور به هالو (متوفی 1309 ه ق) که بدن مطهرش در بهشت تخت پولاد ، خاک تابان جنوب زاینده رود آرام گرفته است ،حکایتی شگفت انگیز دارد که از قول مرحوم حاج آقا جمال اصفهانی در کتاب عبقری الحسان با رعایت امانت نقل گردیده و در ادامه در چند قسمت بیان می‌شود👇👇👇 اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
حکایت وصل(قسمت۱) نزدیک اذان ظهر روز بود. مثل هر روز مهیای رفتن به مسجد شدم. از منزل ما تا مسجد فاصله چندانی نبود . چند سالی بود که توفیق امامت جماعت در این مسجد به من عنایت شده بود. مسجدی که بواسطه قرار گرفتنش در راسته بازار ، پاتوق کسبه و اهل بازار بود و البته حضور باربران و کشیکچیان و نگهبان های بازار هم رونق خاصی به مسجد می داد. هنوز چند قدمی به مسجد مانده بود که صدای جمعیت اندکی که تابوتی را بر دوش خود حمل می کردند مرا متوجه خود ساخت. جلوتر رفتم ؛ تابوتی ساده و فقیرانه بر دوش چند نفر که همه از باربران بازار بودند و چند نفری مشایعت کننده نیز در کسوت ساده حمّالان و کشیکچیان بازار که البته چهره برخی از آنها برایم آشنا بود. معلوم بود که میّت ، یکی از منسوبان همین آدم های سر و ساده و فقیر است که اینچنین غریبانه و بی پیرایه تشییع می شود. در همین بین ، ناگهان چشمم به میرزا حبیب ، تاجر سرشناس و مؤمن بازار افتاد که با حالتی نزار و پریشان در حالی که بشدت می گریست و مویه می کرد ، جنازه را مشایعت می نمود. مشاهده میرزا حبیب ، آن هم با این حال پریشان که گویی صاحب عزای اصلی است و نزدیک ترین کسان خود را از دست داده است ، مرا بسیار شگفت زده کرد. آخر میرزا حبیب از بازاریان و تجّار سرشناس و مؤمن بازار و از نیکان اصفهان بود. اگر از نزدیکان و بستگان او کسی فوت نموده ، پس چگونه است که اینچنین غریبانه و بی خبر تشییع می شود؟! چرا از بزرگان تجار و کسبه و اقربای خود میرزا حبیب ، کسی در این تشییع جنازه شرکت ندارد؟! .... همه اینها سؤالاتی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته و بشدّت کنجکاو یافتن اصل ماجرا کرده بود. در همین حال بودم که نگاه پریشان میرزا حبیب به من افتاد و گویی متوجه تعجب و حیرانی من شد. بطرفش رفتم و دست بر شانه اش گذاشتم . پیش از آنکه سخنی بگویم با صدایی لرزان و مصیبت زده گفت: «حاج آقا جمال! به تشییع جنازه یکی از اولیای خدا نمی آیید؟! » کلامش بر قلب و جانم نشست و مرا بی اختیار بسوی جنازه کشاند. از رفتن به مسجد منصرف شدم و به همراه میرزا حبیب و جماعت باربران و کشیکچیان بازار ، جنازه را به طرف غسّالخانه مشایعت نمودم. از بازار تا غسالخانه که در محلی بنام «سرچشمه پاقلعه» قرار داشت ، مسافت نسبتاً زیادی بود و من باتفاق عده معدود مشایعت کننده در حالی این مسافت را پیمودم که در تمام طول مسیر ، جمله میرزا حبیب در توصیف صاحب جنازه ، ذهنم را به خود مشغول ساخته بود و بشدت کنجکاو بودم تا صاحب آن را بشناسم . به غسالخانه که رسیدیم ، جنازه را تحویل مغتسل دادند تا مراسم تغسیل و تکفین میت انجام شود. گوشه خلوتی یافتم و تا مهیا شدن جنازه ، در انتظار نشستم. ساعتی از ظهر گذشته بود و من خسته از راه دراز و اندوهناک از فوت نماز جماعت اول وقت ، به سرزنش خود پرداختم که چرا بی جهت ، تحت تأثیر سخنان یک تاجر پریشان حال ، مسجد و نماز جماعت را ترک گفته ام. در حال و هوای خود بودم که دستی بر شانه خود احساس کردم. خودش بود ، میرزا حبیب. مثل اینکه تحیّر و سرگردانی مرا بیش از این تاب نیاورده بود. حالا مثل اینکه کمی آرام گرفته بود. به او گفتم: « میرزا! این جنازه کیست؟! حکایت این حال پریشان شما چیست؟!» میرزا حبیب ، آه بلندی کشید و در حالی که دست بر کمر گرفته بود و می نشست ، گفت: « قصه عجیبی است حکایت من و آشناییم با صاحب این جنازه!! قصه ای که تا کنون برای کسی آن را بازگو نکرده ام.» با کنجکاوی و تعجب گفتم: « بسیار مشتاق شنیدنم میرزا حبیب! بگو و مرا از این بهت و حیرانی بیرون آور.... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr
حکایت وصل (قسمت ۲) میرزا حبیب دوباره آهی کشید و ادامه داد: « همینطور که می دانید امسال من مسافر قافله حج بودم. کاروان ما ابتدا راهی عراق شد تا پس از زیارت عتبات مقدسه نجف و کربلا ، راهی حجاز شویم. همه چیز بخوبی می گذشت تا در چند فرسخی کربلا ، کیسه حاوی سکه ها و بعضی اثاثیه ضروری سفرم را دزدان به سرقت بردند. جستجوهایم نتیجه ای نداشت و از طرفی دلم نمی خواست که غیر از خودم ، همسفرانم را نیز درگیر مشکل پیش آمده خود نمایم. برای همین بی اینکه کسی متوجه موضوع شود ، بهانه ای آوردم و خود را از همسفران جدا کردم. قافله حج عازم حجاز شد و من درمانده و مستأصل در عراق ماندم بلکه فرجی شود و بتوانم راهی به اموال از دست رفته خویش بیابم. اندوهی سنگین و عمیق بر من مستولی شده بود و از اینکه می دیدم علی رغم دارایی های بسیار ، توفیق انجام مناسک حج از من سلب شده است ، احساس غبن و خسارتی جانکاه می کردم. هیچ دوست و آشنایی هم نداشتم تا به او پناه ببرم و پولی قرض بگیرم. شبی تنها از نجف بسمت کوفه به راه افتادم تا در مسجد کوفه معتکف گردم بلکه فرجی حاصل شود. در راه حالتی عجیب بر من مستولی شده بود. احساس درماندگی و استیصال می کردم و در همان حال به آقا و مولایم ، حضرت صاحب الأمر (عج) متوسل گردیدم. چیزی نگذشت که در همان بیابان و در تاریکی شب ، ناگهان سواری در برابرم ظاهر شد. با حضور او همه جا روشن و نورانی شد و بزرگی و شکوهش مرا مسحور خود ساخت. آنگاه که جمال و چهره پرفروغش را نگریستم ، اوصاف و نشانه هایی را که در مورد امام زمان ، حضرت صاحب الأمر (عج) شنیده بودم در آن بزرگوار مشاهده نمودم. در آن حال ، ایشان در برابرم ایستاده فرمودند: « چرا اینطور افسرده حالی؟! » عرض کردم که خستگی راه سفر دارم. فرمودند: « اگر سببی غیر از این دارد بگو. » چون دیدم آن بزرگوار اصرار دارند که سرگذشتم را شرح دهم ، ماجرای خود را بیان کردم و سبب ناراحتی و تأثر خود را عرضه داشتم. در این هنگام دیدم ، حضرتش فردی بنام « هالو » را صدا زدند. بلافاصله فردی نمد پوش درهیأت و لباس کشیکچی ها و باربرهای بازار اصفهان ، در کنارمان نمایان شد. وقتی که جلو آمد به دقت در وی نگریستم و متوجه شدم همان هالوی اصفهان خودمان است؛ کشیکچی بازار که ازسال ها پیش در اطراف حجره ام رفت و آمد دارد و او را کاملاً می شناسم. حضرت رو به او نموده فرمودند: « اسباب سرقت شده اش را به او برسان و او را به مکه ببر و بازگردان. » آقا این جمله را فرمودند و از نظرم ناپدید شدند. آن شخص ، ساعتی از شب را با من در محل مشخصی از کوفه قرار گذاشت تا پول و وسایل گمشده ام را به من برساند. من متحیّر از آنچه می دیدم با نگاه مبهوت خویش هالو را بدرقه کردم. او رفت و ساعتی دیگر در مکانی که وعده گاهمان بود نمایان شد. در حالی که بسته ای در دست داشت. آن را به من داد و گفت: « درست ببین ، قفل آن را باز کن و آنچه را داشتی به دقت بنگر تا بدانی که صحیح و سالم تحویل گرفته ای. » من به بررسی وسایل و شمارش سکه هایم مشغول شدم. دیدم همه چیز دست نخورده و سالم است. آن شخص که مطمئن بودم هالوی خودمان است ولی از هیبت او جرأت سؤال کردن نداشتم ، با من در کربلا و در زمانی دیگر وعده کرد و از من خواست تا وسایلم را به شخص امینی بسپارم و مهیای حرکت بسمت مکه شوم. من نیز در زمان مقرر در وعده گاه حاضر شدم . هالو جلو می رفت و من به دنبال او. پس از مدت کمی راه رفتن ، بناگاه خود را در مکه یافتم. در مکه از من جدا شد و هنگام خداحافظی مکانی را تعیین نمود و از من خواست تا پس از انجام مناسک حج به آنجا بروم تا مرا بازگرداند. او همچنین از من خواست تا این راز را برای کسی بازگو نکنم و فقط در جواب هم کاروانیان خویش بگویم که همراه کس دیگری از راهی نزدیک تر آمده ام... اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج🤲 https://eitaa.com/amayojib_olmoztarr