من به این حرف یقین دارم
من یه بارش رو تجربه کردم
هنوز محجبه نبودم
هنوز امام رضایی نبودم
هنوز شفا نیافته بودم
یک کتابچه ای بود خیلی قدیمی
بزبان روسی
جلدش هم سفید و سبز رنگ بود هنوز یادمه
برداشتم
بخونم
تقریبا ۱۲ سال میشه که این اتفاق افتاده ،کتاب مذهبی بزبان ما خیلی کمه حتی الانش
خلاصه
کتابچه در مورد زیارت حضرت معصومه بود
و قرار بود چند روز بعدش ما بیاییم زیارت
اولین بار
زیارت قم و مشهد
من زیاد تصوری از قم نداشتم
فقط چن تا عکسی که تو کتابچه بود رو دیده بودم
میدونید دیگه تو زبان ترکی هم کلمه قم(گوم) هستش،معنی خاک (شن)میده
منم فکر میکردم قم یک بیابونه یعنی همه کوچه خیابونش شن و خاکه
البته تبلیغات آنتی ایرانی هم بی تاثیر نبود تو این تصوراتم
خلاصه رسیدم به احادیثی که در مورد اهل قم نوشته بود
خیلی هوایی شده بودم
چون اون زمان با نفسم مبارزه میکردم
بعد از خوابی که دیده بودم
با خودم در جنگ بودم
نمیتونستم به خودم بقبولونم که محجبه بشم
خیلی حال عجیبی داشتم
هر چی میخوندم کتابچه رو
بیشتر بغضم میگرفت
اشک چشام جاری شد
و آه عجیبی کشیدم
فقط یک آه
که خدایا کاش منم
از بچگی تو ایران زندگی میکردم
کاش منم راحت میتونستم محجبه بشم
کاش منم میتونستم از اهل قم بشم
کاش منم قم زندگی میکردم
در یک آهم همه و بیشتر از اینا بود
و یک سال
فقط یک سال بعدش دقیقا همان موقعه
خدا منو آورد قم
و ۱۲ ساله که قمی ام..
خدا همه رو میخره فقط باید یک ذره بخواییم
البته من نمیگم
تمام دیگه من عاقبت بخیر شدم
نه هنوز راهم زیاده
و قراره چی بشه نمیدونم
ولی تا اینجاش
خدایی خدا
در حقم سنگ تمام گذاشته
در حق بنده گنهکار مثل من
با یک آه کشوندتم اینجا
حالا بزبان همین شما دارم مینویسم حرف میزنم
مادر دو تا پسر ایرانی هستم
بله برام ملیت مهم نیست
ولی از امت سلمان فارسی بودن مهمه
امتی که قراره یاران امام زمان بشن
من خودمو مدیون خون شهدا میدونم
و تو این مسیر فعالیت خواهم کرد که امید در این مسیره
ایرانی ها باید بیش از همه وقت امیدوارتر بشن به همین زمان..