✨🔹✨🔹✨🔹✨🔹✨
✨
⭕️در چه مواقعی گوشه گيری و عزلت مطلوب است؟
🔹با دقت در متون آيات و رواياتی که از انزوا طلبی و رهبانیت نهی کرده و آیات و روایاتی که به #عزلت و کناره گیری از مردم توصیه کرده است، به خوبى ثابت مى شود كه زندگی اجتماعی یک اصل کلی است و مسأله عزلت و گوشه گيرى در يك سلسله شرايط خاص و به صورت استثنايى توصيه شده است. مثلا در مورد اصحاب كهف مى دانيم كه آنها در يك جامعه كافر و بى بند و بار گرفتار شده بودند و به جرم ايمانشان به خدا، تحت تعقيب بودند، و چاره اى جز فرار از شهر و ديار و پناه بردن به كوه و غار نداشتند. در مورد حضرت ابراهيم (ع) نيز چنين بود، او نهايت تلاش و كوشش خود را در طريق مبارزه با بت پرستى تا پاى جان انجام داد، ولى هنگامى كه مؤثر واقع نشد و جانش در خطر بود، مأمور به مهاجرت و عزلت شد.
🔹گاه بعضى از افراد شرايط خاصى دارند، و بسيار آسيب پذير و ضعيف در برابر مظاهر فسادند، ممكن است به اين گونه افراد توصيه شود، كمتر در اجتماعات ظاهر شوند. آنها شبيه افراد ضعيف المزاجى هستند كه اگر در اجتماعات حاضر شوند به زودى مزاج آنها انواع بيمارى ها را به خود جذب مى كند، ممكن است طبيب به چنين شخصى دستور دهد كمتر در اجتماع ظاهر شود. امروز معمول است هنگامى كه هوا بيش از حد آلوده مى شود، به افراد ضعيف مانند كودكان و پيرمردان و بيماران قلبى و تنفّسى توصيه مى شود در خانه بمانند. بديهى است هيچ يك از اينها يك اصل كلى نيست، بلكه مربوط به شرايط خاص اجتماعى است، يا شرايط خاص فرد است، بنابراين نبايد آن را به همگان و در هر زمان و مكان توصيه كرد.
🔹اين نكته را نيز نمى توان ناديده گرفت كه انسان هاى اجتماعى نيز براى انس به پروردگار ساعت يا ساعاتى را از روز بايد به خويشتن پردازند، مخصوصاً در ساعات آخر شب، تنها باشند و با خدا اُنس گيرند و راز و نياز كنند، و از اين فراتر اين كه سالكان راه خدا و عاشقان پروردگار و عارفان پاكباخته در همان ساعاتى كه در ميان جمعند، با خدا هستند، و جز او نمى بينند، و به غير او انس نمى گيرند، و همه را براى او مى خواهند. گاه نيز مى شود كه جدايى و قهر كردن از مردمى كه راه فساد را لجوجانه مى پيمايند، يكى از طرق مبارزه منفى با مفاسد است، چرا كه اين امر سبب مى شود كه آنها تكان بخورند و به خويش آيند. در حالات جمعى از علما ديده مى شود كه وقتى مردم در فساد اصرار مى ورزيدند آنها را ترك مى گفتند و به صورت قهر از ميان آنها بيرون مى رفتند، و چيزى نمى گذشت كه مردم احساس سرشكستگى و كمبود مى نمودند، و به سراغ آن عالم رفته او را به ميان خود باز گردانده و اعمال خويش را اصلاح مى نمودند. همه اينها استثنائاتى است كه در برابر اصل كلى اجتماعى بودن انسان قابل قبول است.
📕اخلاق در قرآن، مكارم شيرازى، ناصر، مدرسة الامام على بن ابى طالب(ع)، قم، ۱۳۷۷ش، چاپ اول، ج ۳، ص ۴۵۹
منبع: وبسایت آیت الله العظمی مکارم شیرازی (بخش آئین رحمت)
#عزلت #گوشه_گیری
@tabyinchannel منبع
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
⭕️قرآن، آخرین برنامه انسانسازی
🔹خدا میداند #قرآن برای اهل ایمان، مخصوصاً اگر اهل علم باشند، چه معجزهها و کراماتی دارد و چه چیزهایی از آن خواهند دید! برنامه قرآن، آخرین برنامه انسانسازی است که در اختیار ما گذاشته شده است، ولی ما از آن قدردانی نمیکنیم. اهل تسنن، قرآن و ما عترت را آن گونه که باید، نشناختیم و قدر ندانستیم. نابینایی که حافظ قرآن بود، به دیگری که قرآن را از روی آن غلط میخواند، میگفت: «مگر کوری نمیبینی؟!».
📕در محضر بهجت، ج۱، ص۵۵
منبع: وبسایت مرکز تنظیم و نشر آثار آیت الله العظمی بهجت (ره)
#آیت_الله_بهجت
@tabyinchannel منبع
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
طرح نمایشگاه حجاب :
🌹 تصور بعضی از دختران
از آزادی و بی حجابی
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
قاتلین شهید عجمیان » رضوان الله علیهم
جوان باغیرت سبزواری » نفله.
اگه چندتا گرگ خواستن ناموسشو ببرن بازم با همین ادبیات ازفرد مدافع نام میبرد؟ البته فکرنکنم فقهی که این میخونه ناموس وغیرت داخلش تعریفی داشته باشه..
#حجاب #غیرت
#شهید_حمیدرضا_الداغی
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
سکوت برخی از رسانهها و خواص، چه معنایی میتواند داشته باشد؟!
#جهاد_تبیین
#غیرت
#حجاب
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
این چرا داره خودشو لعنت میکنه؟😂
#حجاب
#حمیدرضا_الداغی
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
🔴 آقایون مسئول نظرتون چیه حالا که پرونده هنرمندان در سال ۱۴۰۱ پاک شده پرونده هنرمندان در سال ۱۴۰۲ هم از الان شیفت دلیت کنید که دیگه اذیت نشید تا آخر سال هر غلطی کردن مصونیت داشته باشن
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
⭕️شهادت روی پیادهرو/ روایتی از نحوه شهادت حمیدرضا الداغی شهید غیرت سبزواری
📌شهادت روی پیادهرو
♦️ساعت به نُه و نیم نزدیک میشود؛ حمیدرضا دارد میرود دنبال دخترش. آوا خانه رفیقش است. حمید رسیده به فلکه سه گوش. افتاده است توی خیابان ابوریحان. آن دور و برها ظاهرا خلوت است. پرنده یا هر چیز دیگری زیاد پر نمیزند. چراغ برق های خیابان نفس شان تازه نیست، خوب نمیدمند. کتاب فروشی و مغازه اِسنُوا و دیگر جاها تعطیل است. طبیعی ست؛ ساعت نه و نیم شب، آن هم جمعه چرا باز باشند؟!
♦️چشم تیز می کند. می بیند سه پسر افتادهاند به جان دو دختر. نزدیک شان شدهاند. چنگ میاندازند سمت دختران. پسر دستش را چنگک میکند دور مچ دختر، می گیرد می کشدش حریصانه. حمید خیابان را رد میکند پا می گذارد توی پیاده رو. می رود که مثل همیشه مثل دفعه های پیش سد بزند جلوی آدم های نامردی که دنبال لذت طلبی اند.
♦️پسران میخواهند دو دختر را به زور ببرند توی ماشین. ماشین شان را آن طرف پیاده رو یا خیابان گذاشته اند. دختر خودش را میکشد عقب. نمیدانم داد می زند کمک میخواهد یا نه. پسر وحشیانه دختر را میکشد. حمید که میبیند از آن طرف خیابان می آید. داد میزند که ول کنید چه کارش دارید؟!
♦️خودش را می رساند. توی دل دختران لرزه افتاده است. نمیدانم حمید آن لحظه دخترش آوا آمده بود جلوی چشمش یا نه. ولی هر چه بود رفته بود وسط معرکه که نجات دهد. پسر سیاه پوش، پیرهن میزند بالا چاقو را از کمرش می کشد بیرون. حمید با لگد می رود سمت پسر. پسر دوم می پیچد پشت حمید. حمید یک لگد دیگر می زند به پسر جلویی. پسر دوم از عقب چاقو را تند تند فرو می کند توی گُرده حمید. پسر دیگر از جلو چاقو را می زند توی سینه حمید. پسر سوم که لباس زرد پوشیده، ایستاده است نگاه می کند. چاقوست که از جلو و عقب توی تن حمید می رود. حمید نمی تواند نفر عقب را بزند. فقط مشت هایش می رود به سوی جلو. نفر عقب تا جا دارد با سنگ دلی و تیرگی، تیغ تیز فرو می کند. دو مرد از آن طرف پیاده رو می آیند راه شان را کج می کنند می افتند توی سرازیری خیابان و ناپدید می شوند. نبوده اند انگار هیچ وقت.
♦️دو پسر حمید را ول می کنند می ایستند جلویش چیزهایی می گویند. حمید جواب می دهد دستش را می گیرد سمت شان. سه مرد از پشت حمید پیدای شان می شود. یکی از مردها می رود دو پسر را دور می کند.
♦️خون دارد از از زیر پوست حمید می آید. بالا بافت های لباسش را رد میکند میرسد روی پیراهن. پشتش خیسِ خون شده. روی سینه اش هم خون زده و درد میکند. از زیر ماسک سفید رنگش یک کله نفس می کشد قلبش می زند. نمیدانم دارد به چه فکر می کند. آوا را یادش هست؟ آمده بود دنبالش؟ منتظر است.
♦️یک موتوری می رسد. حمید را که می بیند سوارش می کند. پیراهن حمید پرخون تر شده. نمی دانم موتور سوار به حمید چیزی میگوید یا نه. فقط گاز می دهد سمت چهار راه دادگستری. می رود بیمارستان. سر چهارراه یک نفر سرش را از پراید در آورده می گوید: «تلوتلو میخورد». موتورسوار تا می آید کاری کند حمید می افتد روی آسفالت. ترافیک می شود. مردم دوره می کنند. مغازه دارها سرک می کشند قاطی جمعیت می شوند. حمید دردش آمده چیزی می گوید:
- کمک
♦️یک نفر زنگ می زند115. اورژانس زود می رسد. حمید را میبرند تو. تا میرسد بیمارستان رفته است توى کما.
♦️آوا نشسته است ثانیه میشمارد پدر بیاید زود برود خانه ولی از حمید خبری نیست. آوا شماره خانه را می گیرد می گوید: بابا نیومده کجاست؟
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab