لطفاً یک دقیقه
شماره ۳
#تدبر یعنی ...
#اختصاصی_عمار
🤲 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
لطفاً یک دقیقه
شماره ۴
#علم
اصلی ترین نیاز انسان
#اختصاصی_عمار
🤲 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
لطفاً یک دقیقه
شماره ۵
#کار_درست
#اختصاصی_عمار
🤲 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab
همراهان گرامی لطفاً
لینک کانال قرارگاه فرهنگی عمار را با مخاطبین خود به اشتراک بگذارید
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/ammar_enghlab
💢 اول خودتان را آماده کنید. خودتان را آماده بکنید یعنی چی؟ یعنی یک شهید همت باشید.
🔹یعنی یک شهید خرازی باشید. دلتان را گرفتار این پیچ و خم دنیا نکنید. این پیچ و خم دنیا انسان را به باتلاق میبرد و گرفتار میکند. از آن هم نمیشود نجات پیدا کرد.
🔹دلتون را شاد کنید به رحمت الهی. دلتون را باز کنید و امیدوار کنید به رحمت خدا.
شهیدحاج احمدکاظمی
شاگرد مغازه ی کتاب فروشی بودم حاج آقاگفت:
می خواهیم بریم سفر، توشب بیاخونه مون بخواب. بدزمستانی بود. سردبود. زودخوابیدم.
ساعت حدودا 2 بود، در زدند، فکرکردم خیالاتی شده ام. در را که بازکردم دیدم آقامهدی وچندتا از دوستانش ازجبهه آمده اند.
آنقدرخسته بودندکه نرسیده خوابشان برد. هواهنوزتاریک بودکه باز صدایی شنیدم، انگار کسی ناله می کرد. ازپنجره که نگاه کردم دیدم آقامهدی توی آن سرمای دم صبح، سجاده انداخته توی ایوان ورفته به سجده...
شهیدمهدی زین الدین
با خودم گفتم: خوبه یک سوپ برای حاجی درست کنم تا بخوره حالش بهتر بشه.
همین کار را هم کردم. با چیزهایی که توی آشپزخانه داشتیم، یک سوپ ساده و مختصر درست کردم.
از حالت نگاهش معلوم بود خیلی ناراحت شده است. گفت: چرا برای من سوپ درست کردی؟
گفتم: حاجی آخه شما مریضی، ناسلامتی فرماندهی لشکرم هستی؛
شما که سرحال باشی، یعنی لشکر سرحاله!
گفت: این حرفا چیه میزنی فاضل؟ من سؤالم اینه که چرا بین من و بقیهی نیروهام فرق گذاشتی؟
توی این لشکر، هر کسی که مریض بشه، تو براش سوپ درست میکنی؟
گفتم: خوب نه حاجی!
گفت: پس این سوپ رو بردار ببر؛ من همون غذایی رو میخورم که بقیهی نیروها خوردن.
شهیدحاج احمدکاظمی
3.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آی جوون ها
نگاه کنید.
شما هم هم اینطور بشید
🥀می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم »
🥀یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت .
🥀جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد . دیدم گلولهای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت .
🥀صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف است
شهید#یوسف_شریف
🤲 #الّلهُــمَّ_عَجِّــلْ_لِوَلِیِّکَــــ_الْفَــرَج 🤲
✳️ #قرارگاه_فرهنگی_عمار
🆔 https://eitaa.com/ammar_enghlab