eitaa logo
عمار نوشت
226 دنبال‌کننده
310 عکس
43 ویدیو
2 فایل
«الحَمدُلله بِجَمِیع مَحامِدِه کُلِّها، عَلی جَمِیع نِعَمِه کُلّها.» شعبه‌ی تلگرام: https://t.me/ammar_neveshte
مشاهده در ایتا
دانلود
«وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُولُ إِذَا كَانَ هَذَا قُوتُ اِبْنِ أَبِي طَالِبٍ فَقَدْ قَعَدَ بِهِ اَلضَّعْفُ عَنْ قِتَالِ اَلْأَقْرَانِ و مُنَازَلَةِ اَلشُّجْعَانِ أَلاَ وَ إِنَّ اَلشَّجَرَةَ اَلْبَرِّيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً وَ اَلرَّوَاتِعَ اَلْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوداً وَ اَلنَّابِتَاتِ اَلْعِذْيَةَ أَقْوَى وَقُوداً وَ أَبْطَأُ خُمُوداً.» «گويا مى‌شنوم كه شخصى از شما مى‌گويد: «اگر غذاى فرزند ابى‌طالب همين مقدار کم است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است.» آگاه باشيد! درختان بيابانى، چوب‌شان سخت‌تر، و درختان كناره‌ی جويبار پوست‌شان نازک‌تر است. درختان بيابانى كه با باران سيراب مى‌شوند، آتش چوب‌شان شعله‌ورتر و پر دوام‌تر است...» | نامه ۴۵ نهج‌البلاغه نامه به عثمان‌بن‌حنيف انصارى @ammar_nevesht
«دشمن با این‌که بارها تجربه کرده است که با آهن نمی‌تواند بر ایمان ما غلبه کند اما چاره‌ای ندارد جز این‌که از همین طریق عمل کند. او می‌خواهد ما را بترساند. خوب این معنا را دریافته است که اگر ما بترسیم، دیگر از ایمان‌مان کاری ساخته نیست؛ اما سربازان امام زمان از هیچ چیز جز گناهان خویش نمی‌ترسند...» شهید سید مرتضی آوینی @ammar_nevesht
«قرآن کریم می‌فرماید: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوه حسنه.» سوال بسیار مهم این است که آیا واقعا نگاه ما به اهل بیت این‌طور است؟ اهل بیت کجای زندگی ما هستند؟! ما نگاه‌مان به اهل بیت، نگاه حاجت گرفتن است؛ حالا این مسئله بد است؟! قطعا نه. الحمدلله؛ ما حتی چایی و قند خانه را هم از علی‌بن‌موسی علیه‌السلام می‌گیریم، ولی باید توجه کنیم که این مسائل، کف امکانات اهل بیت است؛ قدرت تدبیر چنین مسائلی حتی از قنبر علی‌بن‌ابی‌طالب هم برمی‌آید! این‌ها آمده‌اند که ما از آن‌ها زندگی کردن را یاد بگیریم. اصل ماجرا این است، و ما این اصل را باخته‌ایم. مواجهه‌ی ما با اهل بیت باید این‌طور باشد که از ایشان بپرسیم چطور زندگی باید کنیم؟ دردآور این‌جاست که ما با اهل بیت صرفا عشق می‌‌کنیم، اما مطابق منویات آن‌ها زندگی نمی‌کنیم...» حجت‌الاسلام استاد مهدی سراج شب ششم محرم الحرام ١٤٤۵ @ammar_nevesht
اگه این پیام رو می‌خونید، یعنی از طرف و به نیابت‌تون حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها زیارت شده. «یا فاطمة إشفعي لي في الجنة؛ فإن لك عندالله شأنا من الشأن.» @ammar_nevesht
امامزاده‌ی آبادی هم حرم دارد ولی برادر زینب هنوز بی‌حرم است...
«خونه‌ی مادربزرگه» واقعا همیشه شادی‌آفرین بود. در بدترین احوالات، پناه‌گاه امنی بود برای یک اجتماع کوچک به نام خانواده‌. همان مادربزرگی که بیش از اندازه مهربان بود و خوش‌‌قلب. روز اگر می‌رفتیم، با همان لهجه‌ی شیرینش خواهش می‌کرد سوره‌ی انعام را با صدای بلند برایش بخوانم تا او هم تکرار کند. غروب اگر می‌رفتیم اصرار می‌کرد شام‌نخورده نرویم. شام که می‌خوردیم و سنگین که می‌شدیم، باز هم روی او برای پذیرایی از ما، باز باز بود. این روزها بیش از هر زمان دیگری، به آدم‌های از دست‌رفته‌ی زندگی‌ام نیازمندم. به حضورشان، به لبخندشان، به محبت‌شان که دلم را گرم کند. آه و افسوس ‌از رفتگان بی‌بازگشت. امروز، چهارمین سالگرد درگذشت «مادربزرگ مهربان» من بود؛ منت‌دار لطف شما خواهم بود اگر به فاتحه یا صلواتی میهمانش کنید. @ammar_nevesht
این کار تشتت فکر می‌آورد... @ammar_nevesht
«سیصد گل سرخ و یک گل نصرانی ما را ز سر بریده می‌ترسانی؟! گر ما ز سر بریده می‌ترسیدیم در محفل عاشقان نمی‌رقصیدیم...» مثنوی بلندی که با این ترجیع‌بند سروده شده و شاعر آن هم مشخص نیست؛ در رثای یک آمریکایی است‌: «هاوارد باسکرویل.» کسی که دیروز سالروز درگذشتش بود به تاریخ سی فروردین هزار و دویست و هشتاد و هشت شمسی است. چیزی حدود صد و پانزده سال پیش. این آقای هاوارد یک معلم تاریخ بوده در دبیرستانی در تبریز. که به دار و دسته‌ی مشروطه‌خواهان و یاران و ستارخان می‌پیوندد و در همین مسیر، در کنار سیصد نیروی تحت امرش، گلوله‌ی تک‌تیرانداز سینه‌اش را می‌شکافد و از دنیا می‌رود. از این به بعد وقتی خواستید این ابیات را زمزمه کنید، قصه‌ی پشت آن هم به یادتان خواهد آمد که آن «یک گل نصرانی» که بود :) @ammar_nevesht
رفتی و نمی‌شوی فراموش می‌آیی و می‌روم من از هوش سِحرست کمان ابروانت  پیوسته کشیده تا بناگوش پایت بگذار تا ببوسم چون دست نمی‌رسد به آغوش جور از قِبلت مقام عدل است نیش سخنت مقابل نوش بی‌کار بود که در بهاران گویند به عندلیب مخروش دوش آن غم دل که می‌نهفتم باد سحرش ببرد سرپوش آن سیل که دوش تا کمر بود امشب بگذشت خواهد از دوش شهری متحدثان حُسنت الا متحیّران خاموش بنشین که هزار فتنه برخاست از حلقهٔ عارفان مدهوش آتش که تو می‌کنی محال است کاین دیگ فرونشیند از جوش بلبل که به دست شاهد افتاد یاران چمن کند فراموش ای خواجه! برو به هر چه داری یاری بخر و به هیچ مفروش! گر توبه دهد کسی ز عشقت از من بنیوش و پند منیوش سعدی همه‌ساله پندِ مردم می‌گوید و خود نمی‌کند گوش... | شیخ اجلّ سعدی شیرازی به مناسبت روز بزرگداشت آقای مصلح‌الدین :) @ammar_nevesht
نیازمندی‌ای شبیه به آرزو: یه شغلی که اون‌جا برم کتاب بخونم و در ازاش بهم پول بدن :)))
«انسان خودش را با جسدش اشتباه می‌گیرد! وقتی در آینه نگاه می‌کند و جسد خودش را می‌بیند، این اشتباه را می‌کند. به او می‌گویند چه کسی را در آینه دیدی؟ می‌گوید: «خودم را دیدم.» نه! انسان خودش را نمی‌بیند! خیلی کار دارد که انسان به جایی برسد که خودش را ببیند. گاهی یک انسان از دنیا می‌رود قبل از این که حتی یک بار خودش را دیده باشد! انسان به هر چیزی تعلق پیدا کرد خودش را با او اشتباه می‌گیرد. اولین اشتباهی که انسان می‌کند این است که بدنش را خودش می‌داند. چون به این بدن تعلق پیدا کرده است. [در فیلم گاو]، مش حسن از بس علاقه داشت به این گاو، خودش هم شده بود گاو! هرچه می خواستند به او حالی کنند که تو گاو نیستی، باورش نمی‌شد. این همان حال و روز ماست! ما [به خاطر تعلقی که به بدن‌مان داریم]، باور کرده‌ایم که همین هیکل هستیم. وقتی انسان می‌فهمد که خودش چیز مهمی بوده که دیگر فرصت از کف رفته است. انبیا آمدند که به انسان بگویند: ای انسان! تو فقط همین بدن نیستی، تو یک دریا هستی که این بدن، فقط یک قطره‌اش است. وقتی انسان می‌میرد، نعش خودش را از بیرون می‌بیند. آن وقت می‌فهمد که من این نعش نبودم. کسانی که روی خودشان کار کرده‌اند، گاهی بیرون از جسمشان می‌ایستند و جسم خودشان را تماشا می‌کنند. انبیاء آمدند به آدم بگویند «تو گاو نیستی!» اما آدم عصبانی می‌شود و می‌گوید: «اِلّا و لابد من همینم.» مش حسن هر وقت برایش جو می‌بُردند، می‌گفت دوستانم هستند. هرکس نان برایش می‌بُرد، فکر میکرد دشمنش است. مشکل انسان همین است...» | مرحوم آیت‌الله حائری شیرازی @ammar_nevesht
به مناسبت سوم اردیبهشت که روز بزرگداشت شیخ بهایی باشه، بنر چاپ کردن و زدن توی خیابون؛ بعد عکسش عکس ملاصدراست. عزیزان خدا قوت واقعا :))) @ammar_nevesht
دلا زِ معرکه‌ی محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز توراست معجزه در کف، ز ساحران مهراس عصا بیفکن و از‌ بیم اژدها مگریز تو موج غیرت و عزمی، ز بحر بیم مدار حذر ز غرش طوفان مکن ز جا مگریز ز سست‌عهدی ایام دل‌شکسته مشو نشانه باش چو پرچم، ز بادها مگریز چو صخره باش و مکن تکیه جز به دامن کوه به حق سپار دل خویش و از دعا مگریز تو از تبار دلیران خیبر و بدری چو ذوالفقار و چو حیدر صلا بزن مگریز به نوشخند منافق ز ره کناره مگیر به زهرخند معاند به انزوا مگریز چو ره به قبله‌ی امن است پایمردی کن خطا مکن، ز توهم به ناکجا مگریز چو تیر راه هدف گیر و بر هدف بنشین ز کجروی به حذر باش و از خدا مگریز «امین» خلق و امانت‌گذار یزدان باش به صدق کوش و خطر کن، ز مدعا مگریز غزل فوق، سروده‌ی چند سال پیش رهبر انقلاب اسلامی است. ایشان این بیت از سروده را در آستانه‌ی عملیات وعده صادق در یکی از جلسات مرتبط خوانده‌اند: «تو را‌ست معجزه در کف ز ساحران مهراس عصا بیفکن و از بیم اژدها مگریز!» | حضرت آیت‌الله خامنه‌ای @ammar_nevesht
«هر زمان اسیر و مست ز جرعه باده‌ ناب توام شاه عالمم که من، غلامِ غلامِ غلامِ توام...» @ammar_nevesht
از زمانی که یادم می‌آید، «حمزه» را با صدای «منوچهر اسماعیلی» می‌شناختم و با چهره‌ی «آنتونی کوئین.» حمزه، قهرمان رویاهای من بود؛ آن زمان که با کمان می‌کوبید بر فرق سر ابوجهل و سینه سپر می‌کرد که: «اگر جرئت دارید از این به بعد به برادرزاده‌ام محمد آسیبی برسانید!» همان حمزه‌ای که مثل شیر در میدان نبرد شمشیر می‌چرخانده و مبارزه می‌کرده‌. حمزه قهرمان کودکی‌هایم بود؛ اما بعدها بزرگ‌تر شدم و خواندم که حمزه نه تنها قهرمان رویاهای من، بلکه قهرمان و پهلوان همه‌ی اهل بیت نیز بوده. آن زمان که تنهاترین مرد عالم، امیرالمومنین، بعد از شهادت همسرش، دست بر زانو می‌ساییده و زمزمه می‌کرده که: «امروز، من حمزه ندارم که به این روز افتاده‌ام...» یا آن لحظاتی که زینب کبری سلام‌الله‌علیها بالای تلّ خونینی از خاک فریاد برمی‌آورده: «وا حمزتاه!» و عمویش حمزه را صدا می‌کرده. خواندم که مولای معصوم ما امام صادق علیه‌السلام، در زیارت‌نامه‌ای برای حمزه، چنین تعبیری را به کار می‌برد که: «بأبي أنت و أمي.» یا آن زمان که خود حضرت اباعبدالله در روز عاشورا و در بحبوحه‌ی جنگ با دشمن، در خطبه‌اش می‌گفته: «آیا حمزه‌ی سیدالشهداء عموی من نیست؟!» حمزه اسدالله، خیلی دست‌نیافتنی‌تر از رویاهای کودکانه‌ی من بود. آن زمان‌ها، آرزو می‌کردم کاش یک روز چیزی به نام ماشین زمان، وجود واقعی پیدا می‌کند. آن وقت مکانش را تنظیمش می‌کردم برای جایی در چند کیلومتری مدینه‌النبی. زمانش را هم چند روز پس از غزوه‌ی احد؛ تا بتوانم گام به گام با دختر پیامبر، به زیارت مزار عمویش حمزه بروم. سرزمینی که صدای گریه‌های فاطمه سلام‌الله‌علیها، هنوز از به گوش می‌رسد... @ammar_nevesht
خدایا می‌دونم که خیلی آرزوی دور از دسترسیه برام؛ ولی چون خودت فرمودی که دعا کنید، دارم ازت می‌خوام که: «اللهم أرزقني حج بيتك الحرام في عامي هذا و في كل عام...»
«من سرباز حسین‌ بن‌ علی‌ام؛ راه حسین که پشیمانی ندارد...» | شهید حجت‌الاسلام مهدی شاه‌آبادی پ.ن: ششم اردیبهشت ۱۳۶۳؛ سالگرد شهادت حاج آقا مهدی شاه‌آبادی، فرزند برومند عارف کبیر، حضرت آیت‌الله شاه‌آبادی. @ammar_nevesht
OstadAbedi_VadeSadeg_14030205.mp3
2.45M
بیانات استاد احمد عابدی درباره عملیات وعده صادق و تاثیر آن ⛔️ رژیم اشغالگر قدس یک قدرت اتمی است 🔻 تعداد کلاهک‌های رژیم صهیونیستی 🔻 عدم جرأت کشورها برای حمله به اسرائیل 🔻 دفاع کشورهای اتمی از اسرائیل 🔻 اصابت موشکهای ایران به هدف 🔺 ماندگاری عملیات وعده صادق در تاریخ 🔺 شکسته شدن هیبت و هیمنه اسرائیل 🔺 پیام آمریکا به ایران 🔺 نوع موشک‌های پرتابی در این عملیات 🔺 حمایت شیعه از اهل سنت در برابر حملات یهود و سکوت مسلمانان دیگر 🔹 زمینه سازی گرایش به تشیع و آینده درخشان شیعه 🔹 تصمیم گیری عملیات در حرم امام رضا علیه السلام 🇮🇷🇸🇩🇮🇷🇸🇩🇮🇷🇸🇩🇮🇷 🔶 چهارشنبه ۵ اردیبهشت ماه ۱۴۰۳، حرم مطهر حضرت معصومه سلام ﷲ علیها ╭┈➤✅ @ahmad_aabedi 👈 ╰┈──•┈••✾🌹💫🇮🇷🇵🇸✨🌹
السلام علیك حين تصلي و تقنت...
«واقعا باید به نقطه‌ای برسیم که بخواهیم تغییر کنیم و پای هزینه‌های این خواستن‌مان بایستیم. راه حسن‌زاده آملی‌ شدن بسته نیست؛ راه بهجت شدن و سعادت‌پرور شدن بسته نیست‌. هرچیزی در این دنیا، هزینه‌ای دارد. ماییم که باید هزینه‌ی انتخاب‌هایمان را بپردازیم...» | حجت‌الاسلام و المسلمین مهدی سراج @ammar_nevesht
هشتم اردیبهشت ماه، سالگرد درگذشت پیام‌بر بشاگرد، حاج‌ عبدالله والی؛ داغی که هرگز برای گروه‌های جهادی‌ سرد نخواهد شد...  رهبر معظم انقلاب: «مرحوم آقای حاج‌عبدالله والی یکی از آدم‌هایی است که قطعاً در تاریخ انقلاب و تاریخ کشور اسمش خواهد ماند و نامش به نیکی یاد خواهد شد؛ خداوند درجاتش را عالی کند. من با این‌که ایشان را از نزدیک ندیده بودم و هیچ یادم نمی‌آید که با ایشان ملاقاتی داشته باشم، دورادور ایشان را می‌شناختم، می‌دانستم که در بشاگرد مشغول خدمات باارزشی هستند.  منطقه را هم من می‌شناختم، به قول خودشان، بِش‌گرد. ما ایرانشهر که بودیم، از بشاگرد گاهی پیش من می‌آمدند. قبل از انقلاب مثل‌ این‌که این‌جا به‌کل وجود خارجی نداشت، یعنی دستگاه‌های حکومتی اصلاً به آن‌جا اعتنایی نداشتند.  آن‌وقت بعد از انقلاب، یک مرد جوانِ مؤمنِ انقلابی، پا می‌شود می‌رود آن‌جا، همه‌ی دلبستگی‌هایش را، از شهر و خانه و زندگی، به مرکز مأموریت منتقل می‌کند و برادرهایش را هم می‌کِشاند، دنبال خودش می‌برد...» @ammar_nevesht
1403020408-7.mp3
19.5M
همه می‌دونن مخصوصا دلای شیدا حقیقت پنهون بوده و شده هویدا بگو به عالم از عمق دل، از سویدا شبیه اباعبدالله نمیشه پیدا... | کربلایی حسین طاهری @ammar_nevesht
واقعا زمان چقدر زود می‌گذره؛ یک‌سال از سالگرد شهید حمیدرضا الداغی و دو سال از سالگرد آقا نادر طالب‌زاده گذشت...
یا من اسمه دواء و ذکره شفاء... @ammar_nevesht
در این بازار خودخواهی، اگر اکرام می‌خواهی؛ به دکان کسی بنشین، که از حیدر خبر دارد... @ammar_nevesht