عــــــــــــمّارِ سرگردان
ایشون آقا حسنه... بهش گفتم چرا از ایران اومدی اینجا کار کنی؟
گفت سه سال با یه دختری توی رابطه بوده، رفته سربازی و بپاش صبر کرده.
از اینجا فهمیده دختره خیلی دوستش داره و کل دلشو بهش باخته...
بعد مدتی زنش نشسته زیر پاش، که آقا بریم دبی برا زندگی و کار و...
کل زار و زندگی رو فروختن و خلاصه رفتن
اومدن اینجا
رفته سراغ حرفه خودش که آرایشگری بوده و خونه اجاره کرده و زندگی رو شروع کردن، هنوز یک هفته نگذشته بوده
زنش غیب شده:)
هرچقدر گشته پیداش نکرده
فکر کرده اتقاقی براش افتاده
پلیس و آشنا و...
میگفت حدود یکماه هرچی میگشتم نمیدیدمش
یه روز گوشیش زنگ خورده، یه پسر ایرانی گفته زنت هما پیش منه!
اگر میخوای ببینیش باید ۲۰.۰۰۰ دینار بدی(میشه حدود ۵۰۰ میلیون)، میگه باشه باشه
هرچی پولو از ایران آورده بودن جمع میکنه با صاحب خونه ای هم ک اجاره کرده بودن صحبت و التماس که قرارداد فسخ بشه پولو پس بگیره
این وسط با پلیس هم هماهنگ میکنه که طرف رو برن دستگیر کنن.
وقتی میرن اونجا میبینن به به!
زنش کلا زن اونه:)
طلاق غیابی هم داده
و این نقشه ک از ایران بخوان بیان هم نقشه زنش و پسره بوده
حرفشونم اینه:
یا ۲۰ هزارتا رو میدی یا مهریهم:)
که چند برابر این عدده
دل این پسر میشکنه
کمرش خم میشه
زندگیش تار میشه...
ولی میگه اوکی
بیا اینم پول، گمشو که دیگه اصلا نمیخوام ببینمت!
پولو میده و رضایت هم به پلیس و تمام...
یکسال از این ماجرا گذشته
میگفت دوباره بهش زنگ زده میگه مهریهمو میخوام
گفته بهش یعنی چی؟
تو که بخشیدی و ۲۰ هزارتا رو دادم
گفته طبق کدوم سند بخشیدم؟
پول منو باید بدی
فعلا درگیر دادگاه...
و دادگاه اینجا هم فعلا حق رو به زنه داده
خلاصه که؛
هیچ وقت........
12.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینم حسن ختام حاج حسن😁