eitaa logo
کنفرانس و پرسمان اتحادیه عماریون
856 دنبال‌کننده
12.7هزار عکس
156 ویدیو
92 فایل
💡در شــــام شــــوم خــــواص کـــــور نــور بصیــــــرت عمـــــــارم آرزوست💡 🔮#مجری طرح اتحاد گروههای ولایی #عمـــاریون_رهبـــــریم @ilyan313 🚫#کپی برداری از #طراحی بنرها #کپشن ها و#تنظیمات کنفرانس ها بدون اجازه #جایز نیست @ammareyon
مشاهده در ایتا
دانلود
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄ 🇮🇷 🇮🇷 ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎ ۝◁ارائه:جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ 1402/04/26 ⏰ساعت:19/00 🔮گفتمان 🆔 @ammareyon ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🆔 @bisimchee1400 🚫 برداری از و کنفرانس ها و ها و بدون اجازه و به هر نحوی و ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─ 🔮
─═┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁5 شــــــــوال..... روز ورود جناب مسلم ابن عقیل به کوفه سال۶۰ هجری قمری ✪ مسلم بن عقیل فرزند عقیل بن ابی‌طالب، پسر عموی امام حسین وبرادرزاده اقا علی بن ابی‌طالب علیه السلام و سفیر آقا حسین بن علی علیه السلام در کوفه بود . ─═┅═༅𖣔1⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ ◑◁قرائن موجود، ولادت او را در بین سالهای ۷ تا ۱۲ هجری اثبات می‌کند. یعنی در هنگام مرگ بین ۴۸ تا ۵۲ سال داشته است. ❖‌ از آغاز کودکی، در میان جوانان بنی‌هاشم بخصوص در کنار حسن بن علی و حسین بن علی بزرگ شد. 🗯 حضرت مسلم با یکی از دختران آقا امام علی علیه السلام به نام رقیه ازدواج کرد که همین امر موجب نزدیکی او به خاندان پیامبر اسلام شد. وی در برخی از فتوحات مسلمانان از جمله جنگ صفین حضور داشت. ¤ بنابر منابع تاریخی اهل سنت، مسلم حدود ۱۸ سال داشت که پدرش عقیل درگذشت و خانواده پرجمعیت خود را بدون سرپرست باقی گذاشت.از آن پس سرپرستی خانواده به‌عهده مسلم و برادرانش بود . ─═┅═༅𖣔2⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁حضرت مسلم پس از مرگ پدرش و مسئولیت سرپرستی خانواده، تصمیم گرفت برای اداره خانواده خود قطعه زمینی را که از پدرش برجای مانده‌بود بفروشد و زندگی را سامان دهد. ✪ چون هر کسی توان خرید آن زمین را نداشت مسلم نزد معاویه رفت و آن را به معاویه فروخت. مدتی گذشت و خبر این معامله به آقا امام حسین علیه السلام رسید . 🗯 وی از معاویه خواست تا زمین را به بنی‌هاشم بازگرداند. دلیل مخالفت امام حسین علیه السلام با این معامله جلوگیری از گسترش سلطه معاویه به شهر پیامبر صلی الله علیه واله و سلم و پیشگیری از تسلط او بر بنی‌هاشم بود و صلاح نمی‌دید که قسمتی از شهر پیامبر اسلام به تملک معاویه درآید و زمینه‌های غلبه او بر بنی‌هاشم شکل گیرد. ─═┅═༅𖣔3⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ ◑◁از جمله حضور فعال مسلم بن عقیل در دوران خلافت علی حضور او در جنگ صفین در سال ۳۷ هجری است. در این جنگ امام علی علیه السلام سپاه خود را به اقا امام حسن ، اقا امام حسین، علیه السلام ، عبدالله جعفر و مسلم سپرد. ❖‌ از شرکت او در این جنگ و قرار گرفتن او در ردیف این سه تن مشخص می‌شود که سن او تقریباً برابر با آن‌ها بوده‌است که نامش در شمار سرداران سپاه اقا امام علی علیه السلام ذکر شده‌است و همچنین در دوران آقا امام حسن علیه السلام ، مسلم در شمار همراهان او گفته شده‌است. ─═┅═༅𖣔4⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁مسلم پدر یک شهید و برادر سه شهید در کربلاست ✪ مسلم داماد امیر المومنین علیه السلام و نام همسرش رقیه است و از وی دو فرزند بنام عبدالله و علی داشت که عبدالله در کربلا به شهادت رسید و گفته شده که نسلی از حضرت مسلم باقی نماند 🗯 و چند تن از برادران مسلم به نام های جعفر،عبدالله و عبدالرحمان در کربلا حضور یافتند و به شهادت رسیدند . ─═┅═༅𖣔5⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ ◑◁پس از دعوت كوفيان از امام حسين علیه‌السلام و ارسال نامه‌هاي بي‌شمار براي وي و درخواست از آن حضرت جهت رفتن به كوفه ❖‌ و برعهده گرفتن رهبري قيام بر ضد يزيد بن معاويه آن حضرت، پسرعمويش مسلم بن عقيل علیه‌السلام را با نامه‌اي به سوي كوفيان اعزام كرد ─═┅═༅𖣔6⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁مسلم بن عقيل علیه‌السلام در پانزدهم ماه مبارك رمضان سال 60 قمري از مكه معظمه خارج گرديد و از آن جا به مدينه منوره رفت و پس از تجديد ديدار با خانواده خويش و زيارت قبر شريف پيامبر صلی الله علیه و آله و وداع با آن مضجع مطهر به سوي كوفه حركت كرد ✪ و در روز پنجم شوال همان سال وارد شهر عظيم كوفه گرديد و در خانه مختار بن ابي‌عبيده ثقفي كه از شيعيان مبارز و از مخالفان سرسخت بني‌اميه بود، سكونت گزيد ─═┅═༅𖣔7⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ ◑◁شيعيان مخلص و انقلابيون كوفه كه از حضور مسلم بن عقيل علیه‌السلام به عنوان نماينده و سفير امام حسين علیه‌السلام در اين شهر آگاه شدند، دسته دسته به سوي وي شتافته و به وي خيرمقدم گفتند. ❖‌ هنگامي كه گروهي از آنان در حضور مسلم علیه‌السلام اجتماع مي‌كردند، وي نامه امام حسين علیه‌السلام را براي آنان مي‌خواند و مردم به خوبي گوش فرا داده و از شوق ديدار قريب الوقوع آن حضرت، گريه مي‌كردند ─═┅═༅𖣔8⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁پس از آمادگي نسبي مردم مسلم بن عقيل علیه‌السلام از آنان براي امام حسين علیه‌السلام بيعت گرفت و تعداد هيجده هزار تن از انقلابيون كوفه در نخستين روزهاي ورود مسلم با وي بيعت كردند. ✪ مسلم بن عقيل علیه‌السلام نامه‌اي به محضر امام حسين علیه‌السلام نوشت و آن حضرت را از وضعيت كوفه و بيعت مردم با وي، باخبر گردانيد و از امام حسين علیه‌السلام درخواست نمود كه به سوي كوفه حركت كند تا شخصاً رهبري مردم را برعهده گيرد ─═┅═༅𖣔9⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ ◑◁آن سو هواداران بني‌اميه و طرفداران يزيد بن معاويه، همانند عبدالله بن مسلم حضرمي، عماره بن عقبه و عمر بن سعد كه از صاحب نفوذان كوفه بودند، براي يزيد بن معاويه نامه‌هايي به شام ارسال كرده و او را از وضعيت كوفه و بيعت شيعيان با مسلم بن عقيل علیه‌السلام آگاه نمودند و از وي درخواست كردند ❖‌ كه به جاي نعمان بن بشير، عامل وي در كوفه كه با قيام مسلم بن عقيل علیه‌السلام برخورد جدي نمي‌كند، شخص ديگري بفرستد كه داراي عزمي قوي و اراده‌اي راسخ باشد و در برخورد با مخالفان حكومت، شدت و خشونت به خرج دهد ─═┅═༅𖣔🔟𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅🕊🌼🕊༅══┅─ 🔘◁يزيد بن معاويه پس از مطالعه نامه هواداران خود در كوفه و مشورت با سرجون مسيحي، تصميم گرفت عبيدالله بن زياد عامل خويش در بصره را با حفظ سمت به حكومت كوفه نيز منصوب كند ✪ تا با قساوت و شدتي كه در وي وجود دارد، قيام مسلم بن عقيل علیه‌السلام و شيعيان و محبان اهل بيت علیهم‌السلام را در كوفه سركوب كند اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان قسمت اول ─═┅═༅𖣔1⃣1⃣𖣔༅═┅┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌┄═══✧❁﷽❁✧══┅┄ 🇮🇷 🇮🇷 ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ 🔍☆◁ 📖☆◁ 📖☆◁ ─┅═༅●❥︎•🕋•❥︎●༅┅┅─ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎ ۝◁ارائه:جناب استاد ۞◁سوال 🆔 @ilyan313 🗓تاریخ شنبه 1402/04/27 ⏰ساعت:19/00 🔮گفتمان 🆔 @ammareyon ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌ 🆔 @bisimchee1400 🚫 برداری از و کنفرانس ها و ها و بدون اجازه و به هر نحوی و ‎‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌ ‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌─═┅═༅𖣔🌺𖣔༅══┅─ 🔮
─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅═┅┅─ ◑◁ ❖‌ ابن زياد به همراه پانصد نفر از مردم بصره، در لباس مبدّل و با سر و صورت پوشيده وارد کوفه شد. مردم که شنيده بودند امام عليه ‏السلام به سوی آنان حرکت کرده، با ديدن عبيداللّه‏ گمان کردند آن حضرت وارد کوفه شده است. لذا در اطراف مرکبش جمع شده، با احساسات گرم و فراوان به او خير مقدم گفتند. پسر زياد هم پاسخی نمی ‏داد و همچنان به سوی دارالاماره پيش می ‏رفت تا به آنجا رسيد. 🗯 نعمان بن بشير°حاکم کوفه° که گمان می ‏کرد او امام حسين عليه ‏السلام است، دستور داد درهای قصر را ببندند و خود از بالای قصر صدا زد.. از اينجا دور شو. ¤ من حکومت را به تو نمی ‏دهم و قصد جنگ نيز با تو ندارم. ابن زياد جواب داد: در را باز کن. در اين لحظه مردی که پشت سر او بود صدايش را شنيد و به مردم گفت.. ❥︎ او حسين عليه‏ السلام نيست، پسر مرجانه است. نعمان در را گشود و عبيداللّه‏ به راحتی وارد دارالاماره کوفه شد و مردم نيز پراکنده گشتند ─═┅═༅𖣔1⃣2⃣𖣔༅═┅┅─
─══┅┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅┅┅─ 🔘◁ ✪ مسلم می ‏دانست دير يا زود عبيداللّه‏ کوچه به کوچه و خانه به خانه به دنبال او خواهد گشت و درصدد دستگيری و قتل او بر خواهد آمد. 🗯 لذا تصميم گرفت جای خود را عوض کند و به خانه کسی برود که نيروی بيشتری در کوفه دارد، تا بتواند از نفوذ و قدرت او برای ادامه کار و مبارزه با حکومت ستمگر استفاده کند. ¤ به همين منظور خانه هانی بن عروه را برگزيد و هانی نيز به رسم جوان‏مردی، به او پناه داد. هانی بن عروه، از بزرگان کوفه و اعيان شيعه بوده، از اصحاب پيامبر صلوات الله به شمار می ‏آيد. ─═┅═༅𖣔1⃣3⃣𖣔༅═┅┅─
─══┅┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅┅┅─ ◑◁ ❖‌ پس از آنکه ابن زياد از مخفی‏گاه مسلم به دست غلام خود باخبر شد، درصدد برآمد با زر و زور و تزوير، ميزبان او، هانی را دستگير کرده، زمينه را برای دستگيری مسلم و ديگر بزرگان فراهم سازد. 🗯 هانی که ميزبان مسلم بود، می ‏دانست عبيداللّه‏ قصد دستگيری او را دارد. لذا بيماری را بهانه کرده، از رفتن به مجلس او خودداری می ‏کرد. ¤ ابن زياد چند نفر را طلبيد و نزد هانی فرستاد. ─═┅═༅𖣔1⃣4⃣𖣔༅═┅┅─
─══┅┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅┅┅─ 🔘◁آنان سرانجام هانی را نزد ابن زياد بردند. ابن زياد با ديدن هانی به او گفت که با پای خويش به سوی مرگ آمده است و درباره مسلم از او پرسيد . ✪ هانی منکر پناه دادن به مسلم شد. در اين هنگام عبيداللّه‏ معقل، غلام خود را صدا زد و هانی با ديدن او، دانست که انکار سودی ندارد. 🗯 عبيداللّه‏ با تازيانه بر سر و صورت هانی زد و صورت و محاسنش را از خونش رنگين نمود، سپس دستور داد او را زندانی کنند ─═┅═༅𖣔1⃣5⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅─ ◑◁ ❖‌ مسلم، غريب و تنها در کوچه‏ های کوفه می ‏گشت. نمی ‏دانست کجا برود. افزون بر تنهايی، هر لحظه بيم آن می ‏رفت او را دستگير کردبه شهادت برسانند. به ناگاه در کوچه ‏ای، زنی را ديد که بر درِ خانه ايستاده است. 🗯 تشنگی بر مسلم غلبه کرد. نزد آن زن رفته، آبی طلبيد. زن که طوعه نام داشت، کاسه آبی برای مسلم آورد. مسلم بعد از آشاميدن آب همانجا نشست. طوعه ظرف آب را به خانه برد و بعد از لحظاتی بازگشت و ديد که مرد از آنجا نرفته است. ¤ به او گفت.. ای بنده خدا! برخيز و به خانه خود، نزد همسر و فرزندانت برو و دوباره تکرار کرد و بار سوم، نشستنِ مسلم را بر در خانه‏ اش حلال ندانست. ❥︎ مسلم از جای خويش برخاست و چنين گفت.. من در اين شهر کسی را ندارم که ياری ‏ام کند. طوعه پرسيد.. مگر تو کيستی؟ و پاسخ شنيد.. من مسلم بن عقيل هستم. طوعه که از دوستداران خاندان پيامبر صلوات الله بود، در خانه را به روی مسلم گشود و از او پذيرايی کرد ─═┅═༅𖣔1⃣6⃣𖣔༅═┅┅─
─══┅┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅┅┅─ 🔘◁‏_برای_دستگيری_مسلم ✪ با آنکه مسلم تنها شده بود، ولی باز عبيداللّه‏ از ترس او و يارانش از قصر بيرون نمی ‏آمد. لذا به افراد خويش دستور داد همه جای مسجد را بگردند تا مبادا مسلم در آنجا مخفی شده باشد. 🗯 آنان نيز همه مسجد را زير و رو کردند و مطمئن شدند که مسلم و يارانش آنجا نيستند. سپس عبيداللّه‏ وارد مسجد شد، بزرگان کوفه را احضار کرد و گفت: ¤ هر کس که مسلم در خانه او پيدا شود و او خبر ندهد، جان و مالش بر ديگران حلال است و هر کس او را نزد ما بياورد، به اندازه ديه ‏اش پول خواهد گرفت». ❥︎ تهديد و تطميع عبيداللّه‏ کارساز شد و بلال، فرزند طوعه، به دليل ترس و به طمع رسيدن به جايزه، صبح زود وارد قصر شده، مخفی‏گاه مسلم را لو داد. عبيداللّه‏ با شنيدن اين خبر، به محمد بن اشعث دستور داد به همراه هفتاد نفر مسلم را دستگير کنند ─═┅═༅𖣔1⃣7⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅─ ◑◁ ❖‌ مسلم در درگيری با سربازان عبيداللّه‏، حدود 45 نفر از آنان را از پای درآورد تا آنکه ضربه شمشيری صورتش را دريد. با اينکه مسلم زخمی بود، باز هم کسی يارای مقابله با او را نداشت. 🗯 آنان بر پشت بام‏ها رفته و سنگ و چوب بر سر مسلم ريختند و دسته‏ های نی را آتش زده بر روی او انداختند. ولی مسلم دست از جدال برنمی ‏داشت و بر آنها يورش می ‏برد. ¤  وقتی ابن اشعث به آسانی نمی ‏تواند مسلم را دستگير کند، دست به نيرنگ زد و گفت: ای مسلم! چرا خود را به کشتن می ‏دهی؟ ما به تو امان می ‏دهيم و ابن ‏زياد تو را نخواهد کشت. ─═┅═༅𖣔1⃣8⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅─ 🔘◁مسلم جواب داد.. چه اعتمادی به امان شما عهدشکنان است؟ ابن اشعث بار ديگر امان دادنش را تکرار کرد و اين بار مسلم به دليل زخم‏هايی که برداشته و ضعفی که در اثر آنها بر او چيره شده بود، تن به امان داد. مرکبی آورده مسلم را دست بسته بر آن سوار کردند و نزد عبيداللّه‏ بردند ◉◁ ✪ کشتن مسلم را به «بکربن حمران احمری‏» سپردند، کسی که در درگیریها از ناحیه سر و شانه با شمشیر مسلم‏ بن عقیل مجروح شده بود. 🗯 مامور شد که مسلم را به بام «دارالاماره‏» ببرد و گردنش را بزند و پیکرش را بر زمین اندازد. ─═┅═༅𖣔1⃣9⃣𖣔༅═┅┅─
─═┅═༅••❥︎•●•❥︎••༅══┅─ ◑◁مسلم را به بالای دارالاماره می ‏بردند، در حالی که نام خدا بر زبانش بود، تکبیر می ‏گفت، خدا را تسبیح می ‏کرد و بر پیامبر خدا و فرشتگان الهی درود می ‏فرستاد و می ‏گفت: ❖‌! تو خود میان ما و این فریبکاران نیرنگ‏ باز که دست از یاری ما کشیدند، حکم کن! 🗯 جمعیتی فراوان، بیرون کاخ، در انتظار فرجام این برنامه بودند. مسلم را رو به بازار کفاشان نشاندند. ❥︎ با ضربت‏ شمشیر، سر از بدنش جدا کردند، و... پیکر خونین این شهید آزاده و شجاع را از آن بالا به پایین انداختند و مردم نیز هلهله و سروصدای زیادی به پا کردن اللّهــمَّ‌عَجِّـــلْ‌لِوَلِیِّک الفَــرَج پــــایـــــان ─═┅═༅𖣔2⃣0⃣𖣔༅═┅┅─