─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─
❀◁(3)..#ایستادگی_پیامبر_اسلام_صلوات_الله_در_مسیر_دعوت_به_حق_و_جهاد_در_این_راه
✪ خدای متعال به ما مسلمانان دستور داده است که از پیامبر تبعیت کنیم. این تبعیت، در همه چیز زندگی است. آن بزرگوار، نه فقط در گفتار خود، بلکه در رفتار خود، در هیأت زندگی خود، در چگونگی معاشرت خود با مردم و با خانواده، در برخوردش با دوستان، در معاملهاش با دشمنان و بیگانگان، در رفتارش با ضعفا و با اقویا، در همه چیز اسوه و الگوست.
♤ جامعهی اسلامی ما آن وقتی به معنای واقعی کلمه جامعهی اسلامیِ کامل است، که خود را بر رفتار پیامبر منطبق کند. اگر به طور صددرصد مثل رفتار آن حضرت عملی نیست ° که نیست ° لااقل شباهت به آن بزرگوار باشد؛ عکس جریان زندگی نبیّاکرم بر زندگی ما حاکم نباشد؛ در آن خط حرکت بکنیم...
✿ کار مهم پیامبر خدا، دعوت به حق و حقیقت، و جهاد در راه این دعوت بود. در مقابل دنیای ظلمانی زمان خود، پیامبر اکرم دچار تشویش نشد.
─┅═════༅𖣔5⃣𖣔༅═════┅─
─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─
❥︎◁چه آن روزی که در مکه تنها بود، یا جمع کوچکی از مسلمین او را احاطه کرده بودند و در مقابلش سران متکبر عرب، صنادید قریش و گردنکشان، با اخلاقهای خشن و با دستهای قدرتمند قرار گرفته بودند
۞ و یا عامهی مردمی که از معرفت نصیبی نبرده بودند، وحشت نکرد؛ سخن حق خود را گفت، تکرار کرد، تبیین کرد، روشن کرد،اهانتها را تحمل کرد، سختیها و رنجها را به جان خرید، تا توانست جمع کثیری را مسلمان کند؛
❖ و چه آن وقتیکه حکومت اسلامی تشکیل داد و خود در موضع رئیس این حکومت، قدرت را به دست گرفت.
♤ آن روز هم دشمنان و معارضان گوناگونی در مقابل پیامبر بودند؛ چه گروههای مسلح عرب وحشیهایی که در بیابانهای حجاز و یمامه، همه جا پراکنده بودند و دعوت اسلام باید آنها را اصلاح میکرد آنها مقاومت میکردند.
─┅═════༅𖣔6⃣𖣔༅═════┅─
─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─
✪◁و چه پادشاهان بزرگ دنیای آن روز دو ابرقدرت آن روز عالم؛ یعنی ایران و امپراتوری روم که پیامبر نامهها نوشت، مجادلهها کرد، سخنها گفت، لشکرکشیها کرد، سختیها کشید، در محاصرهی اقتصادی افتاد
♤ و کار به جایی رسید که مردم مدینه گاهی دو روز و سه روز، نان برای خوردن پیدا نمیکردند. تهدیدهای فراوان از همه طرف پیامبر را احاطه کرد.
✿ بعضی از مردم نگران میشدند، بعضی متزلزل میشدند، بعضی نق میزدند، بعضی پیامبر را به ملایمت و سازش تشویق میکردند؛
۞ اما پیامبر در این صحنهی دعوت و جهاد، یکلحظه دچار سستی نشد و با قدرت، جامعهی اسلامی را پیش برد، تا به اوج عزت و قدرت رساند؛ و همان نظام و جامعه بود که به برکت ایستادگی پیامبر در میدانهای نبرد و دعوت، در سالهای بعد توانست به قدرت اول دنیا تبدیل شود.
─┅═════༅𖣔7⃣𖣔༅═════┅─
─┅════✿❥︎🕋🕋❥︎✿════┅─
❀◁(4)..#مبارزهجویی_پیامبر_صلوات_الله_در_خط_مقدم_جبههها
❥︎ اهمّیّت و خطر مبارزات فکری و سیاسی برای پیغمبر کمتر از مبارزات نظامی نبود. زحمت مبارزهای که پیغمبر در دوران قبل از هجرت در مکّه انجام میدادند، کمتر نبود
۞ از خطرات و زحماتی که در جنگهای بدر و اُحد و خیبر و خندق و بقیّهی جنگها متوجّه پیغمبر بود؛ و پیغمبر یک فرد خطرپذیر بود.
❖ در این مبارزات، موضع پیغمبر یک موضع محوری و مرکزی بود. دو جمله در نهجالبلاغه من دیدم که خیلی جالب است؛ یک جمله این است که امیرالمؤمنین میفرماید..
♤ کانَ رسولُ اللهِ اِذَا احمَرَّ البَأس.... وقتی که جنگ گداخته میشد و تنور جنگ سرخ میشد، اصحاب خودش را به وسیلهی نزدیکان خودش و خویشاوندان خودش محفوظ نگه میداشت
✿ یعنی عمو، پسرعمو، داماد °پسر که ایشان نداشت° نزدیکان خودش را به میدان جنگ میفرستاد و در خطوط مقدّم، تا آنها بین دشمن و بین جنگجویان معمولی که اصحاب پیغمبر بودند فاصله بیندازند؛
─┅═════༅𖣔8⃣𖣔༅═════┅─
─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─
✪◁یعنی نزدیکان خودش را نگه نمیداشت عقب و یارانش را بفرستد جلو؛ یارانش را به وسیلهی نزدیکانش حفظ میکرد، نه نزدیکانش را به وسیلهی یارانش.
♤ مثال هم میزند که در جنگ اُحد مثلاً حمزه را فرستاد، در کجا چه کسی را فرستاد، در کجا چه کس •دیگری• را فرستاد و امیرالمؤمنین را میفرستاد؛ این یک جمله.
✿ یک جملهی دیگر میفرماید که کُنّا اِذَا احمَرَّ البَأسُ اتَّقَینا بِرَسولِ الله... یعنی وقتی که کورهی جنگ گداخته میشد، ما °«ما» یعنی مجموعهی اصحابی که شامل امیرالمؤمنین هم میشود° به وسیلهی پیغمبر، خودمان را از حوادث هولناک نجات میدادیم و حفظ میکردیم و او نزدیکترینِ ما به دشمن بود و او در مقّدمِ صفوف حرکت میکرد؛
۞ این وضع مبارزهجویی پیغمبر است! با اینکه خب شما میدانید، رسول اکرم فرمانده بود و در قدیم همین جور بود، آرایش نظامی جوری بود که فرمانده را در جایی قرار میدادند که او محفوظ بماند؛ علّت هم واضح است، یک وجه معقول و منطقیای هم دارد
۞•1365/10/08
─┅═════༅𖣔9⃣𖣔༅═════┅─
─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─
❀◁(5)..#برخورد_سخت_پیامبر_صلوات_الله_با_مبارزان_با_اسلام
❥︎ پیغمبر با آن کسانی که با اسلام مبارزه میکنند، با هدف رهایی انسانها و تکامل انسانها که هدف غایی پیغمبر است میجنگند و راه پیغمبر را به سوی این هدف میبندند، با کمال شدّت رفتار میکند، خشونت هم میکند.
۞ البتّه این خشونت هم بدون این است که یک کینهی زیادی به خرج بدهد؛ در میدان جنگ وقتی دشمن افتاد و کشته شد، دیگر با او کاری ندارد.
❖ عربها این جور نبودند؛ در عربها، حتّی بعد از زمان پیغمبر هم در بین افرادی که ایمان ضعیفتری داشتند، این رایج بود؛ دشمن را کشتهاند، در میدان جنگ افتاده، میرفتند سراغش و چشمش را درمیآوردند، بینیاش را میبریدند، لبهایش را میبریدند، گوشش را میبریدند، که اصطلاحاً به این میگویند مُثله کردن.
♤ پیغمبر مُثله کردن را منع کرده؛ نه ° مُثله نکنید° ، دیگر چرا کینهورزی میکنید؟
✿ دشمنی بود که سر راه شما را گرفته بود، مزاحم حرکت الهی شما بود، از سر راه دورش کردید، انداختیدش زمین، عبور کنید بروید. کینهورزی و انتقامگیری در مبارزهی پیغمبر •حتی• آنجایی که شدّت و خشونت به خرج میداد، نبود؛
─┅═════༅𖣔🔟𖣔༅═════┅─
─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─
✪◁ امّا در شدّت و خشونت هم پیغمبر سختگیر بود، مجامله و تعارف نداشت، رودربایستی با کسی نداشت؛ نزدیکان خودش، دوستان خودش، عموی خودش وقتی در میدان جنگ با او روبهرو میشدند و مقابل میشدند، از دم تیغ پیغمبر بیدریغ میگذشتند،
♤ که امیرالمؤمنین در خطبهی نهجالبلاغه به همین هم اشاره میکند.. وَ لَقَد کُنّا مَعَ رَسولِ اللهِ نَقتُلُ آبائَنا وَ اَبنائَنا وَ اِخوانَنا وَ اَعمامَنا؛ ... در کنار پیغمبر که بودیم، برادرهایمان را، عموهایمان را، پدرهایمان را، پسرهایمان را اگر در جبههی مقابل بودند، میکشتیم و دریغ نمیکردیم
✿ و در دل هم با این کار احساس ضعف نمیکردیم.. لا یَزیدُنا ذٰلکَ اِلّا ایماناً وَ تَسلیماً وَ مُضیّاً عَلَی اللَقَمِ وَ صَبراً عَلیٰ مَضَضِ الأَلَم... ایمانمان بیشتر هم میشد
─┅════༅𖣔1⃣1⃣𖣔༅════┅─
─┅═══✿❥︎🕋🕋❥︎✿═══┅─
❥︎◁این روشِ خودِ پیغمبر بود؛ پیغمبر عموی خودش عبّاس را در جنگ اسیر کرد، عموی دیگرش را در جنگ کشت،کسانی از خویشاوندانِ خودش را که با او روبهرو میشدند بیدریغ از بین میبرد؛ چرا؟
۞ چون دشمنِ راهِ خدا بودند، چون •صادّ عن سبیل الله• بودند؛ امّا در مقابل آن بیگانههایی که حتّی عرب هم نبودند امّا در راه هدف والای پیغمبر از جان و مالشان میگذشتند و مخلصانه فداکاری میکردند، خودش را کوچک میکرد، تواضع میکرد، خاکساری نشان میداد.
❖ نسبت به کوچکترین افراد مسلمان، پیغمبر تواضع میکرد؛ مهربانی و محبّت پیغمبر شامل حال همهی افراد جامعهی اسلامی میشد، از بزرگ و کوچک و کودک و زن و مرد، همه.
─┅═══༅𖣔1⃣2⃣𖣔༅═══┅─
─┅══✿🍃🕋🕋🍃✿══┅─
❀◁(6)..#پیغمبر_مأمور_به_مبارزه_بود
✪ یک یادداشت جلوی من گذاشتهاند که یکی از مستمعین سؤال کردهاند •اینکه اشاره شد مبارزه از اوصاف مستمرّ زندگی پیامبر است، آیا جزو رسالت پیغمبر بود یا چون موقعیّت جامعه را مناسب با مبارزه دید، بخش زیادی از عمر شریفش به مبارزه گذشت؟ یعنی برخورد پیامبر مطابق رویدادها و وقایع بود یا از پیش برنامه داشت؟•.
♤خب در بحثی که من کردم پاسخ به این سؤال روشن میشود. حرکتی که پیامبر آغاز کرده بود، بدون مانع، بدون معارض نمیشد و در مقابل معارضین، بدون شک پیغمبر مأمور به مبارزه بود.
✿ البتّه به پیغمبر دستور داده شد که انذار کند ° وَاَنذِر عَشیرَتَکَ الاَقرَبین° لکن خیلی معلوم بود، واضح بود، هم خدای متعال میدانست و هم هر کسی نگاه میکرد میفهمید که پیام پیغمبر برای آن جامعهی جاهل و آن سران فاسد، قابل قبول نبود و مخالفتهایی با آن میشد؛ این در داخل عربستان بود.
─┅═══༅𖣔1⃣3⃣𖣔༅═══┅─
─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─
❥︎◁در خارج از محیط عربستان هم آن وقتی که این دعوت و این پیام میخواست به آفاق عالم برود، مسلّماً نظامهای گوناگون و حکومتهای طاغوتی و جاهلی با آن مقابله میکردند. بنابراین، مبارزه لازمهی این رسالت بود.
۞ نمیخواهیم بگوییم که از اوّل خدای متعال به پیغمبر، وحیِ مبارزه و جهاد کرده بود؛ این را نمیخواهیم ادّعا کنیم ° اگر چه میتوان این را هم به یک شکلی توجیه کرد که درست باشد° امّا آن پیام و آنچه پیغمبر به آن دعوت میکرد،
❖ یعنی پیام توحید و ایجاد نظام توحیدی و الهی، بدون مبارزه امکانپذیر نبود؛ پس لازمهی حتمی دعوت پیغمبر بود
۞•1365/08/19
اللّهــمَّعَجِّـــلْلِوَلِیِّک الفَــرَج
پـــــــایـــــان قسمت دوم
─┅════༅𖣔1⃣4⃣𖣔༅════┅─
─┅════✿🍃🕋🕋🍃✿════┅─
✪◁ و دنبالهی سؤال این است....میزانِ درستیِ پیشبینیِ پیامبر در مورد چگونگی استقبال مردم از رسالتش چقدر بود؟ یعنی واقعاً از دشواریهایی که در راه رسالت خواهد داشت، کاملاً اطّلاع داشت؟
♤ آیهی •فَاستَقِم کماٰ اُمِرت• در این رابطه چگونه توجیه میشود؟. البتّه به طور دقیق انسان نمیتواند ذهنیّات و خواطر ذهن شریف پیغمبر را بیان کند.
✿ اگر به حسب موازین عادّی نگاه کنیم و پیغمبر را یک انسان معمولی و بدون الهام پروردگار به حساب بیاوریم، باید بگوییم پیغمبر از اوّل، دریایی از مشکلات را در مقابل خودش میدید؛ حالا از علم غیب و الهام پروردگار صرف نظر کنیم، آن به کنار.
۞ خود ماها که انسانهای کوچک و کمتجربهای بودیم، آن وقتی که مبارزه را شروع کردیم، از اوّل میدانستیم که در مقابل ما چه مشکلاتی هست، چه موانعی هست، چه سختیهایی هست.
─┅════༅𖣔1⃣5⃣𖣔༅════┅─
─┅═════✿❥︎🕋🕋❥︎✿═════┅─
❥︎◁کسی که وارد این میدان میشود و آن پیام را، آن شعار را، آن هدف بزرگ را برای خودش اتّخاذ میکند، میداند که یک چنین مبارزاتی هم در پیش خواهد داشت؛ چون مخالفتها را میداند.
۞ یقیناً میتوان ادّعا کرد که پیغمبر از اوّل مطمئن بود که تا بگوید «قولوا لا اِلَهَ اِلَّا الله»، با همان معنایی که «لاالهالّاالله» دارد و آن ابعادی که دارد،کفّار و بزرگان و سیاستمدارانِ آن روزِ همان جامعه و رجال و ارکان و برخورداران از موقعیّت اجتماعی و زر و زور و این قبیل چیزها نمیآیند
❖ در مقابلش تعظیم کنند، به خاک بیفتند که بله شما درست میگویید، ما حرف شما را قبول میکنیم و میشویم مثل مردم عادّی و از آن امتیازاتِ طبقاتی میگذریم؛ پیغمبر مطمئن بود که چنین چیزی پیش نمیآید
─┅════༅𖣔1⃣6⃣𖣔༅════┅─