🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧 تیرها، به عاشقها اصابت نمیکنند!
🌧🌧🌧جانِ عاشقها، در مُشتِ محبوبی به اَمن و اَمان رسیده است که دست کسی دیگر بدان نمیرسد.
🌧🌧🌧عاشورا هم که برایش تدارک ببینند،
باز جز زیبایی چیزی نمیبیند!
🌧🌧🌧عاشقها میآموزند جامی را سر بکشند،
که جانشان را بپیراید برای محبوبشان ...
این است که در لابلای تحیر تماشاگران، جام بلا از یکدگر میربایند.
🌧🌧🌧 وفات #حضرت_زینب سلاماللهعلیه تسلیت باد
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
@amn_org
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧زوجین بدانند
🌧🌧🌧 چگونه یک همسر تمام عیار داشته باشیم؟
🌧🌧🌧 گفت و گویی لذت بخش
مهارت های ارتباطی قوی، یکی از بهترین ویژگی های یک زن و شوهر است.
🌧🌧🌧 اگر هریک از شما به خوبی با یکدیگر برخورد کنید و از داشته های کلامی و غیر کلامی خود در ارتباطات به خوبی استفاده کنید مطمئنا در زندگی به مشکل حاد برنمی خورید چرا که می توانید با گفت وگوهای سازنده مسائل را حل کنید.
🌧🌧🌧 اگر شما اهل گفت و گو باشید،برای تک تک مسائل زندگی راه حل مشترک پیدا خواهید کرد.برای گفتگو با همسرتان زمان اختصاص دهید وببینید با هم صحبتی وهمفکری با همسرتون چقدر مسائل ومشکلات اسانتر بنظر میرسند.
🌧🌧🌧 این نکته را باید مدنظر داشته باشید که هیچ کس و هیچ چیز واقعا بی عیب و نقص نیست و شما می توانید با رفتار درست و احترام متقابل پله های یک شراکت خوب را طی کنید.
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧رحلت بانوی دوعالم
دختر کبرای امیرالمومنین
#زینبکبری سلام الله علیها را
🌧🌧🌧بمحضر
#امام_زمان عجلاللهتعالیفرجه
وهمهشیعیانشان
تسلیتعرضمینماییم
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
@amn_org
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
#موضوع_روز : «باطن زیبا و نورانی، در ظاهر زیبا و نورانی جا میشود!»
پیرمردی است شاید حدود هشتاد ساله!
هر روز نیم ساعت قبل از اذان صبح عصا زنان میآید حرم حضرت عبدالعظیم علیهالسلام و بعد از نماز جماعت زیارت میکند و عصا زنان هم میرود.
• همیشه پیراهن سفید به تن دارد و پیراهنش لک ندارد! آنقدر نور به دست و صورتش نشسته که انگار جز لباس سفید چیزی به او نمیآید اصلاً.
از کنارت که میگذرد، رد بوی عطرش میماند و اگر بشناسی عطرش را، میفهمی قبلاً از آنجا عبور کرده.
• یک ماهی بود ندیده بودمش!
هر روز میایستادم در حیاط، همانجا که خودش همیشه میایستاد و یکی یکی با صدای بلند بچه ها و دادمادها و عروسهایش را به اسم دعا میکرد، میایستادم و برای اینکه سالم باشد و باز سحرها بیاید حرم دعا میکردم.
میتوانستم حدس بزنم که نیامدنش به هر علّتی هم باشد، این ساعت دلش حتماً هوایی اینجاست.
• بعد از یک ماه دیدم لاغرتر از قبل و آهستهتر از همیشه دارد از درب بازارچه وارد میشود. رفتم جلو و از خوشحالی سلامش کردم.
• ایستاد و انگار که نفس نداشته باشد دیگر ... کمی نگاهم کرد و مرا به جا آورد، لبخند زد و گفت: سلام باباجان، خوبی؟!
گفتم: تمام این حدود یکماهی که نبودید مثل شما همانجا ایستادم و دعایتان کردم. من میتوانستم حالتان را در آن لحظات بفهمم. خدا رو شکر که امروز اینجایید.
گفت : قبلاً که برایت گفته بودم، من از جوانی با همسرم سحرها مهمان سیدالکریم بودیم.
هر سحر بیدار میشدیم و شبیه یک عروس و داماد لباسهای سفیدمان را میپوشیدیم و باهم قدمزنان میآمدیم خدمت آقایمان.
من هر سحر موهایش را میبافتم و او برایم عطر میزد! این آدابِ زیبنده شدنمان برای مولایمان بود.
آفتاب که طلوع میکرد من میرفتم بازار، و او میرفت سراغ خانه و ضبط و ربط اُمورش.
همسرم تقریباً بیست سال است که به رحمت خدا رفته و فرزندان من هم جابجا شده اند. اما من هنوز سحرها لباس سفیدم را میپوشم و عطر میزنم و به سمت حرم میآیم، با این تفاوت که او هنوز هم در کنار من است و با من قدم برمیدارد.
تازه من برایش شعر هم میخوانم در راهِ آمدن.
• حرفهایش، اصلاً عجیب نبود!
این مرد نورانی اگر جز این بود، باید تعجب میکردم.
• رو کرد به گنبد و گفت؛ بابا جان، خوب کسی را برای رفاقت برگزیدید!
او اگر شما را در رفاقت، ثابت و استوار ببیند، حتی اگر روزی هم نشد اینجا حاضر شوید، خودش میآید سراغتان. یکماه است که نگذاشته من در بستر بیماری غم دوریاش آزارم دهد.
گفتم بابا: این آقا خودش که هیچ، رفقایش هم همهچیز تمامند. افتخار میکنم روبروی شما ایستادهام و از حکمتهای جان شما مینوشم.
• گفت : خدا ما را همنشین این آقا گرداند در بهشتِ او، إنشاءالله.
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧 غصه فراوان
🌧🌧🌧پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله:
🌧🌧🌧هر کس غصه اش فراوان باشد، تن او بیمار مى گردد.
📘 امالی طوسی/ص512/ح1119
🌧🌧🌧 این امر منشأ بیماری های گوناگون روانی مثل افسردگی و جسمی مثل زخم معده و مانند آن می شود و می تواند فرد را از پا در بیاورد.
🌧🌧🌧عصرتون دلپذیر
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
@amn_org
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧اهميّت يك ضربت شمشير يا عبادت جنّ و انس ؟!
🌧🌧🌧زمانى كه تمام گروه هاى منحرف و احزاب كفر و نفاق بر عليه انقلاب اسلامى پيامبر خدا صلّى اللّه عليه و آله شوريدند؛ و جنگى را به عنوان ((جنگ احزاب )) برپا كردند؛ كه معروف به جنگ خندق مى باشد.
🌧🌧🌧يكى از جنگ آوران دلير در سپاه دشمن به نام عمرو بن عبدود به ميدان آمد و با صداى بلند نعره كشيد؛ و با نداى ((هل من مبارز))،براى خود، هم رزم طلبيد.
🌧🌧🌧و چون او به عنوان قهرمان و دلير قريش معروف بود، كسى ياراى رزم و مقابله با او را نداشت ، از اين جهت بسيار فخر مى كرد و به خود مى باليد.
هنگامى كه او در وسط ميدان رزم قرار گرفت و براى خود هم رزم طلبيد، تمام افراد در لشكر اسلام سكوت كردند.
🌧🌧🌧حضرت رسول صلّى اللّه عليه و آله فرمود:
🌧🌧🌧 هر كه با او مبارزه كند من برايش بهشت را تضمين مى كنم ؛ و چون هيچكس جوابى نداد؛ و از ترس سرهاى خويش را به زير افكنده بودند، علىّ بن ابى طالب عليه السلام كه نو جوانى بيش نبود، از جاى بر خاست و اظهار داشت : يا رسول اللّه ! من آماده ام تا با او مبارزه كنم .
و حضرت رسول صلوات اللّه عليه او را سر جاى خود نشانيد و فرمود: يا علىّ! بنشين ، تو هنوز جوانى ، صبر كن تا بزرگ ترها حركت كنند و پيش قدم شوند.
🌧🌧🌧و چون تا سه مرتبه اين كار تكرار شد؛ اجازه نبرد داد و بر تن او زره پوشانيد و شمشير ذوالفقار را به دستش داد و سپس عمامه خود را بر سر او نهاد و آن گاه وى را راهى ميدان نمود.
🌧🌧🌧و هنگامى كه علىّ عليه السلام براى قتال و مبارزه با عمرو بن عبدود حركت كرد، رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله لب به سخن گشود و فرمود:
((بَرَزَ الايمانُ كُلُّهُ اِلى الشِّرْكِ كُلِهِ)).
يعنى : تمامى ايمان در مقابل تمامى شرك قرار گرفت .
🌧🌧🌧پس از آن كه امام علىّ عليه السلام وارد ميدان نبرد شد و سخنانى بين آن حضرت و عمرو بن عبدود ردّ و بدل گرديد، حضرت عمرو را مخاطب قرار داد و فرمود: قبل از هر حركتى سه شرط را پيشنهاد مى كنم ، كه يكى از اين سه شرط را انتخاب نمائى و بپذيرى :
🌧🌧🌧اوّل آن كه اسلام آورى ؛ و شهادتين : ((لا إ له إ لاّ اللّه ، محمّد رسول اللّه )) را بگوئى ؟
عمرو گفت : نمى پذيرم .
🌧🌧🌧حضرت فرمود: دوّم آن كه برگردى و لشكر مسلمانان را به حال خود رها كنى ؟
عمرو گفت : اگر چنين پيشهادى قبول نمايم و برگردم ، زنان قريش بر من خواهند خنديد؛ و در چنين موقعيّتى بين همگان رسوا و ذليل خواهم شد.
🌧🌧🌧بعد از آن فرمود: پس شرط سوّم را پذيرا باش ؛ و آن اين كه از اسب پياده شوى تا با يكديگر رزم و پيكار كنيم ؟
عمرو آنرا پذيرفت و از اسبش پياده شد؛ و آن دلير حقّ و باطل با يكديگر مقاتله و مبارزه عظيمى كردند.
🌧🌧🌧پس از گذشت لحظاتى حضرت امير عليه السلام با آن سنين جوانيش ، عمرو را با آن هيكل قوى و تنومندى كه داشت بر زمين زد؛ و بر سينه اش نشست و سرش را از بدن جدا كرد
📘بحارالانوار : ج 20، ص 202 239.
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
@amn_org
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
🌧🌧🌧عَن بُـرَيدَةِ الأسـلَمى قـالَ: كُنّا اِذا سافَرْنا مَعَ النَّبِىِّ صلي الله عليه و آله كانَ عَلِىٌّ عليه السلامصاحِبُ مَتاعِهِ يَضُمُّهُ اِلَيْهِ فَاِذا نَزَلْنا يَتَعاهَدُ مَتاعَهُ فَاِنْ رَأى شَيْأً يَرُمُّـهُ رُمَّـةً، وَ اِنْ كانَتْ نَعْلٌ خَصَفَها.
🌧🌧🌧بريده اسلمى گويد: هرگاه كه با پيامبر صلي الله عليه و آله به سفر مى رفتيم، على عليه السلاممسؤول توشه و بار پيامبر بود، آنها را از خودش جدا نمى كرد، و هنگامى كه در جايى منزل مى كرديم توشه و اثاث پيامبر را وارسى نموده و اگر نياز به ترميم و اصلاح داشت اصلاح مى كرد و اگر كفش و نعلين پيامبر نياز به تعمير و دوخت داشت آن را انجام مى داد.
اين حديث نشان مى دهد كه على عليه السلام در سفر و حضر همراه و در ركاب پيامبر خدا صلي الله عليه و آله بوده و به عنوان فردى امين و مورد اعتماد و كاردان، هم نگهبانى وسايل آن حضرت را بر عهده داشته است و هم به اصلاح و مرمّت آنها مى پرداخته است.
📘[بحارالانوار 37: 303]
🌧🌧🌧شبتون بخیر عزیزان
🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧🌧
@amn_org
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁
🍁
🍁
🍁
🍁🍁🍁قالَ عَلِىٌّ عليه السلام: وَلَعَمرى ما عَلَىَّ مِنْ قِتالِ مَنْ خالَفَ الحَقَّ وَ خابَطَ الغَىَّ مِنْ إدْهانٍ وَلا إيهانٍ.
🍁🍁🍁حضرت على عليه السلام فرمود: بجان خودم سوگند، در نبرد با كسى كه مخالفت حق كند و راه گمراهى پيش گيرد، نه مداهنه مى كنم نه سستى.
🍁🍁🍁از ويژگيهاى آن حضرت، نداشتن سازش با مخالفان حق و عدل و برخوردارى از قاطعيّت انقلابى در راه انجام وظيفه بود.
🍁🍁🍁[نهج البلاغة، الخطب: 24]
🍁
🍁
🍁
🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
🍁🍁🍁روزهای اول عاشق شدن، هیچ کاری برایتان سخت نیست. لبخند زدن بخشیدن یا هر روز عاشقتر شدن در آن روزها از هر کاری آسانتر است اما هر سال که از ازدواجتان میگذرد، سادگی این اتفاقات هم کمتر میشود.
🍁🍁🍁 با این وجود، شما میتوانید بعد از گذشت چند دهه از زندگی مشترکتان، باز هم آرام و عاشق بمانید.
🍁🍁🍁کافی است هرروز تزریق عشق ومحبت و انرژی به زندگی مشترکتان داشته باشید
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
@amn_org