🔹🔹🔹
🔹🔹 امامـ باقر عليه السلامـ
🔹الحَياءُ و الإيمانُ مَقْرونانِ في قَرَنٍ، فإذا ذَهبَ أحَدُهُما تَبِعَهُ صاحِبُهُ.
🔹 شرم و ايمان به هم پيوسته اند؛ هرگاه يكى از آنها برود، ديگرى هم در پى آن روانه شود.
🔹 بحار الأنوار، ج۷۸، ص۱۷۷
🔹🔹🔹
@amn_org
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹🔹ماه رجب ماه توبه و استغفار است
آیتالله مجتبی تهرانی (ره):
🔹این را بدانید که در میان ایّام سال، ماهی که می شود گفت ماه توبه است، ماه رجب است.
🔹آن طور که از امام صادق(ع) نقل شده، پیغمبر اکرم(ص) فرموده اند: ماه رجب، ماه استغفار امّت من است. در ماه رجب، از خداوند زیاد طلب غفران کنید که خداوند آمرزنده و مهربان است.
🔹به رجب، «الْأَصَبَّ» می گویند؛ چون رحمت خداوند در این ماه بر امّت من بسیار ریزش می کند؛ لذا در این ماه زیاد بگویید: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ و أَسئَلُهُ التُّوبَةَ»؛ رابطۀ با گناه را قطع کنید.
@amn_org
5.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️ شهادت جانسوز
امام هادی علیه السلام بر
عاشقان آن حضرت تسلیت باد
@amn_org
※ گاهی یک نفری !
و مسیری را باز میکنی به وسعت آسمان و با خود میبری جمعیتی را که راه گم کردهاند!
و گاهی تقسیم میشوی در نفوسی که پروریدهای و قرار است با تو و بعد از تو قرنها راه باز کنند برای گمکرده راهان!
و تو شدی مصداق تکرار کلمهی هادی،
در نفوسی که از شیرهی جان تو سیراب شدند و وسعت گرفتند.
※ و این است ماجرای تو و عبدالعظیم ها...
✦ ویژه شهادت امام هادی علیه السلام
@amn_org
@Ostad_Shojae
🔹🔹🔹
🔹🔹 پلهایی که باید بسازیم
🔹سالها دو برادر با هم در مزرعهای که از پدرشان به ارث رسیده بود، زندگی میکردند.
🔹یک روز بهخاطر یک سوءتفاهم کوچک، با هم جروبحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
🔹یک روز صبح در خانه برادر بزرگتر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجاری را دید.
🔹نجـار گفت:
من چند روزی است که دنبال کار میگردم، فکر کردم شاید شما کمی خردهکاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟
🔹برادر بزرگ جواب داد:
بله، اتفاقا من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن. آن همسایه در حقیقت برادر کوچکتر من است.
🔹او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد و وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. حتما این کار را بهخاطر کینهای که از من به دل دارد، انجام داده است.
🔹در انبار مقداری الوار دارم، از تو میخواهم تا بین مزرعه من و برادر کوچکم حصاری بکشی تا دیگر او را نبینم.
🔹نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازهگیری و ارهکردن الوار.
🔹برادر بزرگ به نجار گفت:
من برای خرید به شهر میروم، اگر وسیلهای نیاز داری، بگو تا برایت بخرم.
🔹نجار در حالی که بهشدت مشغول کار بود، جواب داد:
نه، چیزی لازم ندارم.
🔹هنگام غروب وقتی برادر بزرگ به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کار نبود.
نجار بهجای حصار، یک پل روی نهر ساخته بود.
🔹کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت:
مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟
🔹در همین لحظه برادر کوچکتر از راه رسید و با دیدن پل فکر کرد که برادر بزرگش دستور ساختن آن را داده است.
🔹از روی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او بهخاطر آن سوءتفاهم و کندن نهر معذرت خواست.
🔹دوباره هردو برادر به روزهای خوش دوستی برگشتند. برادرها نجار را دیدند که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
🔹نزد او رفتند و بعد از پرداخت مزدش و تشکر، از او خواستند تا چند روزی مهمان آنها باشد.
🔹نجار گفت:
دوست دارم بمانم ولی پلهای زیادی هست که باید آنها را بسازم.
🔹🔹🔹
@amn_org