eitaa logo
محتوای تربیت کودک
10.3هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
3.2هزار ویدیو
91 فایل
معرفی کانالهای جذاب : فیلم و کارتون @kartoon_film فیلم سینمایی و سریال @film_sinamaee چیستان و معما @moaama_chistan داستان و رمان @dastan_o_roman شعر و سرود @sorood_sher مسئول تبادل و تبلیغ @dezfoool شرایط تبلیغ @tabligh_amoo گزارش فعالیت @amoomolla_news
مشاهده در ایتا
دانلود
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
قصه علما : مقدس اردبیلی
26.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 کارتون زیبای جوانمردان 📼 این قسمت : بازگشت 📀 رده سنی : نوجوان و جوان 🇮🇷 @amoomolla 🇮🇷 🇮🇷
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۶ 🚥 یکی از شاگردان من ، که او را به قم فرستادم 🚥 از یکی از آن ماشین ها پیاده شد . 🚥 به هم سلام کردیم 🚥 و همدیگر را در آغوش گرفتیم . 🚥 آنها را به خانه خود دعوت کردم 🚥 و از آنها پذیرایی نمودم . 🚥 چند مسئول دولتی و چندتا روحانی بودند . 🚥 یکی از آنها به نام حاج آقای اکبری گفت : 🌼 بابت اینکه مزاحم شدیم ، عذر می خواهیم 🌼 ولی باید می آمدیم 🌼 چون به شما نیاز داریم 🌼 پادشاه قطر ، 🌼 از تمام مذاهب اسلامی دعوت کرده 🌼 تا نمایندگانی به قطر بفرستند 🌼 و دلایلی بر حقانیت مذهب خود عرضه کنند . 🌼 ما هم ، تا چند روز پیش ، 🌼 دنبال کسی می گشتیم تا این وظیفه مهم را ، 🌼 که البته خطرناک هم هست ، تقبل کند . 🌼 تا اینکه شاگرد شما ، شیخ فاضلی ، 🌼 شما را به ما ، معرفی کردند . 🌼 ما هم خدمت شما رسیدیم 🌼 تا از شما خواهش کنیم 🌼 که به نمایندگی از مذهب تشیع ، 🌼 و به نمایندگی از همه ایرانیان ، 🌼 به این همایش تشریف ببرید . 🚥 بدون فکر کردن ، پیشنهاد آنها را قبول کردم 🚥 و قرار شد دو هفته دیگر ، پرواز کنم . 🚥 دو روز قبل از روز عروسی خواهرم ، 🚥 دو نفر با موتور ، کنار خانه ما ایستادند . 🚥 همسایه ها ، در حال تمیز کردن خانه بودند 🚥 یکی از آن موتور سواران ، 🚥 اسلحه خود را درآورد و به طرف مردم گرفت 🚥 اما خدارو شکر ، اسلحه اش گیر کرد 🚥 و شلیک نکرد 🚥 مردم به طرف آنها دویدند . 🚥 آنها نیز مجبور شدند فرار کنند . 🚥 پدرم گفت : 🌷 اینها هر کی باشند ، باز هم می آیند 🌷 پس بهتر است که به پلیس اطلاع دهیم 🚥 روز عروسی فرا رسید 🚥 حاج علی ، همسایه ما ، 🚥 با کلانتری هماهنگ کرده بود 🚥 که مراقب عروسی باشند 🚥 چندتا از جوانان محله نیز ، 🚥 روی پشت بام ها رفتند 🚥 و به نوبت نگهبانی می دادند 🚥 تا امنیت عروسی را تامین کنند . 🚥 خواهرم با لباس عروس آمد 🚥 چقدر لباس عروس حجابی ، 🚥 و چادر سفید عروسش ، 🚥 بهش می آمد . 🚥 مثل ماه شده بود 🚥 خیلی زیبا شده بود . 🚥 ناگهان یاد مظلومیت مادرم افتادم 🚥 جای خالی مادرم ، در این روز زیبا ، 🚥 کاملا احساس می شد 🚥 آرام و بی صدا ، از گوشه چشمم ، 🚥 اشکم می ریختم . 🚥 و شکر خدا ، 🚥 عروسی به خوبی تمام شد . 🚥 آخر شب ، مهمان ها ، در حال رفتن بودند 🚥 که ناگهان دو موتور سوار ، 🚥 سر کوچه ما ایستادند 🚥 و یک نامه به یکی از بچه های همسایه دادند 🚥 تا به دست من برساند 🚥 وقتی آن را خواندم ، 🚥 احساس ضعف و ناتوانی کردم 🚥 همه بدنم به لرزه افتاد 🚥 پاهایم ، دیگر قدرت نداشتند 🚥 دنیا را تیره و تار دیدم 🚥 و ناگهان بی حال ، بر زمین افتادم . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
🌹 هیچ چیز مثل امنیت ، ارزش ندارد . 🌹 پول را می توان از طرق مختلف فراهم کرد 🌹 غذا را می توان کاشت و برداشت 🌹 اما امنیت ، اگر برود ، دیگر بر نمی گردد . 🌹 همین یک دلیل ، 🌹 برای مسدود کردن اینستاگرام کافیست . 🌹 از زمانی که اینستا آمد ، 🌹 هر سال شاهد فتنه ها و آشوب های متفاوت ، 🌹 در کشور بودیم . 🌹 و مدام ما را به جان هم انداختند . 🇮🇷 @ghairat
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۷ 🚥 مردم ، اطرافم را گرفتند 🚥 پدرم نامه را از من گرفت 🚥 اشک در چشمانش جمع شد 🚥 نامه را مچاله کرد 🚥 و با صدای بلند و خشن گفت : 🍎 این مناظره کی هست ؟ 🚥 گفتم : 🇮🇷 انشالله هفته دیگه 🚥 گفت : 🍎 به خاطر مادرت هم که شده 🍎 باید بروی . 🚥 حاج علی آمد و گفت : 🌸 چی شده ؟ چه اتفاقی افتاده ؟ 🚥 پدرم گفت : 🍎 نمی دانم کدام حرام زاده ای ، 🍎 این نامه را فرستاده 🚥 حاج علی گفت : 🌸 مگر در آن ، چی نوشته شده 🚥 پدر گفت : 🍎 پسرم را تهدید کردند 🚥 حاج علی گفت : 🌸 لطفا بخوان ؛ 🌸 می خواهم ببینم چی نوشته 🚥 پدر ، نامه مچاله را باز کرد و خواند : 🍎 آقای شیعه ! 🍎 اگر در مناظره حاضر شوی 🍎 داغ مادرت را تازه می کنیم 🍎 خواهرت را در آتش می سوزانیم 🍎 سر پدرت را در آغوشت می گذاریم 🚥 اشک پدرم سرازیر شد 🚥 سپس رو به من کرد و گفت : 🍎 پسرم ! نگران ما نباش 🍎 تو حتما برو 🍎 ما مراقب خودمون هستیم 🚥 حاج علی گفت : 🌸 غلط کرده هر کی این مزخرفات را نوشته 🌸 مگر ما مُرده باشیم 🌸 که بگذاریم کسی به شما نگاه چپ بکند . 🚥 مردم هم گفتند : 🌷 حاج علی راست می گوید 🌷 ما کنار شما هستیم 🌷 ما نمی گذاریم اتفاقی برای شما بیفتد . 🚥 چند روز بعد از عروسی ، 🚥 به سمت قطر پرواز کردیم . 🚥 شب اول استراحت کردم . 🚥 نماز مغرب و عشا را ، 🚥 در مسجد شیعیان خواندم . 🚥 فردای آن روز ، 🚥 با توکل به خدا و توسل به اهل بیت ، 🚥 وارد مجلس شدم . 🚥 برای اولین بار ، 🚥 احساس ترس و نگرانی و اضطراب کردم 🚥 فکر از دست دادن خانواده ام ، 🚥 مرا آشفته کرده بود 🚥 تمام سعی خودم را کردم ، 🚥 تا با قدرت و صلابت ، 🚥 وارد مجلس شوم . 🚥 از همه نمایندگان دیگر ، 🚥 جوان تر بودم . 🚥 عده ای مرا به مسخره گرفتند 🚥 و عده ای که مرا می شناختند ، 🚥 به من احترام گذاشتند . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
40.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📀 پویانمایی زیبای پهلوانان 📼 این قسمت : بازگشت به بلخ ۱ 🎞 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla رای ما جلیلی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📀 پویانمایی زیبای پهلوانان 📼 این قسمت : بازگشت به بلخ ۲ 🎞 @kartoon_film 🇮🇷 @amoomolla رای ما جلیلی
عجیب ولی واقعی 🇮🇷 @amoomolla
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
📜 شعر روز ⛱ ذکر روز دوشنبه ⛱ یا قاضی الحاجاته ⛱ ذکر خدای خوبم ⛱ شیرین تر از نباته ⛱ از ته دل میخونم ⛱ خدای مهربونم ⛱ تو قلبای ما جاته ⛱ قدر تو رو میدونم 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این دعا تقدیم تک تک شما مهربانان❤️ الهی🙏روزیت اونقدر زیاد بشه که مجرایی باشی برای روزیِ خیلیا😍 الهی🙏همیشه بهترین افکار به سراغت بیان و درست تصمیماتو بگیری☺️ الهی🙏اونقدر غرق خوشبختي بشی که تا عمق بی انتهای رضایت برسی😍 الهی🙏همیشه بهترین حالِ ممکن رو داشته باشی🤩 الهی آمین 🇮🇷 @amoomolla
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❌🎥 یه دهه هشتادی درمورد چی میدونه!؟ دشمنی ما با آمریکا سر چیه!؟ این کلیپ رو برای دهه هشتاد بفرستید @amoomolla
📚 داستان پسری به نام شیعه 📚 قسمت ۳۸ 🚥 نماینده پادشاه قطر وارد شد 🚥 پس از سلام و احوالپرسی با نمایندگان ، 🚥 به عنوان اولین سخنران گفت : 🍃 برخی معتقدند که همه ادیان ، 🍃 مثل یهود ، مسیحیت و اسلام ، بر حقند . 🍃 در حالی که چنین نیست 🍃 چون خداوند عزوجل در قرآن کریم ، 🍃 دین اسلام را کاملترین دین ، 🍃 و تنها دین حق ، معرفی می کند . 🍃 در خود اسلام نیز ، همه مذاهب ، 🍃 خود را بر حق می دانند . 🍃 و این ادعا نیز ، باز هم درست نیست 🍃 چون حدیثی وجود دارد 🍃 به نام حديث افتراق امت . 🍃 که تنها یک فرقه و مذهب را ، 🍃 بر حق و نجات یافته می داند . 🍃 این حدیث ، از احاديث متواتری است 🍃 كه شيعه و سنی ، آن را ، 🍃 در كتاب های خود ، 🍃 با سند صحيح ، نقل كرده اند . 🍃 از جمله ترمذی ، 🍃 از علمای بزرگ اهل سنت ، 🍃 در کتاب سنن خود ، 🍃 جلد ۴ ، صفحه ۱۳۴ ، حدیث ۲۷۷۸ 🍃 آورده است كه پيامبر اکرم فرمودند : 🌷 امت من ، به هفتاد و سه فرقه ، 🌷 تقسيم خواهد شد ، 🌷 كه تمام آنها ، به جز يک فرقه ، 🌷 اهل آتش جهنم هستند ؛ 🍃 از اين رو ، 🍃 بر همه ما مسلمانان لازم است 🍃 راجع به مذهب صحيح ، 🍃 و فرقه نجات یافته ؛ 🍃 بحث و تحقيق و گفتگو كنيم . 🍃 تا بتوانيم آن فرقه حق را ، 🍃 پیدا کنیم و به عنوان مذهب واقعی ، 🍃 انتخاب كرده و به جهان معرفی کنیم . 🍃 و از آن ، پيروی كنيم . 🍃 و همانطور که خداوند عزوجل ، 🍃 در سوره زمر آیه ۱۷ فرمود : 🌸 بندگان مرا بشارت ده ، 🌸 كسانی كه سخنان را می شنوند 🌸 و از نيكوترين آنها ، پيروی می كنند ؛ 🌸 آنها كسانی هستند 🌸 كه خداوند ، هدايتشان كرده ، 🌸 و آنها خردمندانند . 🍃 بنابراین ، ما اینجا جمع شدیم 🍃 تا دلایل حقانیت خودتان را ، 🍃 بر اساس آیات و روایات بشنویم ؛ 🍃 و بهترین آنها را انتخاب کنیم . 🚥 پس از سخنرانی نماینده پادشاه ، 🚥 همه نماینده های مذاهب ، 🚥 در طی یک هفته ، 🚥 دلایل حقانیت خود را عرضه کردند . 🚥 اما هیچ کدام نتوانستند ؛ 🚥 ادعای خود را ، از قرآن و سنت ، 🚥 اثبات کنند . 🚥 تا اینکه نوبت من رسید . 🚥 و من در مقدمه گفتم : 🇮🇷 تنها مذهبی كه ، 🇮🇷 برای اثبات حقانيت خود ، 🇮🇷 از قرآن و سنت و عقل و اجماع ، 🇮🇷 دليل قطعی دارد ، 🇮🇷 مذهب دوازده امامی ( شیعه ) است. 🇮🇷 که حتی از كتاب مخالفان خودمان نیز ، 🇮🇷 دليل و مدرک معتبری داریم . 💥 ادامه دارد ... ✍ نویسنده : حامد طرفی 🇮🇷 @amoomolla
🕊 ‏قبل اینکه فرزندت رو ، 🕊 با آدم های موفق مقایسه کنی 🕊 خودت رو با پدر مادرشون مقایسه کن . 👌 🇮🇷 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‍‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎@ghairat
سلام دوستان و همراهان گلم یک خانواده نیازمند و بی سرپرست ، به یک عدد بخاری احتیاج دارند . عزیزانی که مایلند کمک نمایند ، بسم الله 5859831064801656 به نام حامد طرفی لطفا رسید واریزی رو برامون بفرستید . با تشکر از همکاری خوب و همیشگی شما
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دوست من 🌺هر کجا هستی 🌸خــــــــدا یار تو باد 🌺خالق هستی 🌸نگه دار تو باد 🌺بر سر راهت 🌸نیفتد خار غم 🌺این جـهان 🌸پیوسته گلزار تـو باد .@amoomolla
📗 داستان جالب کتابهای شلخته 📗 امروز چند تا کتاب جدید به کتابخانه آوردند تا در قفسه های مخصوص خودشان قرار دهند . اما مثل اینکه این کتابها ، هنوز کتابخانه ندیده بودند . چه کارهایی می کردند . بلند بلند می خندیدند . همدیگر را هل می دادند . حوصله نداشتند سر جایشان منظم قرار بگیرند . یک دفعه توی قفسه ها دراز می کشیدند و... خلاصه حسابی آبروریزی درآورده بودند . اعضای کتابخانه از کار این کتابها تعجب کرده بودند . ولی چون همه با ادب و با حوصله بودند ، چیزی نمی گفتند و فقط چپ چپ به کتابها نگاه می کردند . منتظر بودند تا ببینند مسئول کتابخانه خودش چکار می کند . مسئول کتابخانه یکی دوبار به کتابهای بی نظم تازه وارد تذکر داد که اینجا کتابخانه است نه پارک ! اینجا باید سکوت را رعایت کنید و سرجایتان منظم قرار بگیرید تا کسی بیاید و یکی از شما را انتخاب کند و بخواند . کتابها با تعجب گفتند : بخواند ؟! مسئول گفت : بله بخواند . کتابها ، همه با هم بلند بلند شروع به خندیدن کردند و گفتند : مگر کسی پیدا می شود که بخواهد مطالب ما را بخواند ؟! مسئول کتابخانه اخم کرد و سر جایش نشست . صحبت کردن کتابها آرام تر شد ، ولی هنوز هم همدیگر را هل می دادند و هر کدام سعی می کرد چند برابر خودش جا بگیرد . کتابهای مودب و منظم قبلی ، از دست کتابهای جدید شلخته ، حسابی کلافه و خسته و عصبانی شده بودند و زیر لب غر می زدند ، تا اینکه یکی از کتابها که از بقیه قدیمی تر بود ، از کتابهای جدید پرسید : ببخشید می تونم بپرسم شما قبلا کجا زندگی می کردید ؟ کتابهای شلخته نگاهی به هم کردند و گفتند : لای اسباب بازی های ستاره خانم . کتاب قدیمی گفت : لای اسباب بازی ها ؟! اما کتاب باید توی کتابخونه باشه ، تا سالم و تمیز بمونه . یکی از کتابهای شلخته گفت : مگه نمی بینی بیشتر کاغذهای ما مچاله شده ، جلدمون خراب شده ، چند تا از کاغذهامون پاره شده... ؟! کتاب قدیمی با دلسوزی سرش را تکان داد و گفت : حالا فهمیدم چرا اینقدر همدیگر رو هل میدید یا چرا نمی تونید سرجاتون بایستید . وقتی یک کتاب آسیب می بیینه ، شکلش زشت میشه و دیگه نمی تونه درست لای کتابها قرار بگیره . کتابها وقتی این حرفها را شنیدند دلشان برای کتابهای تازه وارد سوخت و دیگر غر نزدند و ساکت شدند . کتاب قدیمی دوباره گفت : حالا خدا رو شکر که توی کتابخونه هستید و دیگر زیر دست و پا و لای اسباب بازیهای بچه ها نیستید . اینجا کم کم شکلتون هم زیبا میشه و کاغذهای مچاله شده تون ، صاف میشه . بعد خودتون می فهمید که چقدر زندگی در کتابخونه کیف داره . تازه از همه مهمتر ، اینجا بچه ها شما رو بر می دارن و قصه های قشنگتون رو می خونن . این حرفها اینقدر روی کتابهای شلخته تاثیر گذاشته بود که می خواستند گریه کنند . چون آرزوی هر کتابی این است که کسی آن را بخواند . هنوز حرفهای کتاب قدیمی تمام نشده بود که یکی از بچه ها سراغ کتابهای شلخته آمد و سه تا از کتابها را برداشت تا با دوستهایش بخواند .   📲 منبع داستان : سایت تبیان 🇮🇷 @amoomolla
🌸 بهترین مربی و دوست کسی است که بتواند : ✅ افکار منفی را به افکار مثبت تبدیل کند ✅ بی‌انگیزگی را به انگیزه مبدل سازد . ✅ وضعیت و صفات منفی را مثبت سازد . ✅ ناامیدی را به امیدواری تبدیل کند . 🇮🇷 @amoomolla