70402_-212704.mp3
5.25M
🌷 آهنگ کودکانه پیامبر خوب ما 🌷
🌷 با صدای : سید هادی گرسویی 🌷
🌸 محمدِ مصطفی
🌸 پیغمبرِ خوبِ ما
🌸 اسمش چیه ، محمّد
🌸 تو آسمون ها ، احمد
🌹 سلام حق بر او باد
🌹 هم بر فرزندانش باد
🌸 آمنه ، مادره او
🌸 بانوی خوش خُلق و خو
🌸 بابایش عبدالله بود
🌸 از دنیا رفت خیلی زود
🌸 پدربزرگِ خوبش
🌸 عبدالمطلب بودش
🌸 حلیمه بود دایه اش
🌸 همراه و همسایه اش
🌸 ابوطالب ، عمویش
🌸 پشتیبان و حامی اش
🌸 خدیجه ، همسر او
🌸 بود یار و یاور او
🌹 سلام حق بر او باد
🌹 هم بر فرزندانش باد
🌸 دختر او فاطمه است
🌸 که مهربون با همه است
🌸 جان شیرینش علی ست
🌸 هم جانشین علیست
🌸 بودند او را نور عین
🌸 امام حسن با حسین
🌸 امروزم تو این زمون
🌸 فرزند اون مهربون
🌸 صاحب زمون ، مهدیه
🌸 اسمش عجب شهدیه
🌹 سلام حق بر او بود
🌹 هم بر فرزندانش باد
@amoomolla
#پیامبر #حضرت_محمد #هفته_وحدت
📚 داستان کوتاه
📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🌟 خدا بود و هست و خواهد بود
🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 عبدلله ، با دختری با حیا و با حجاب ،
👈 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد .
🌟 پدرش عبدالله ، قبل از ولادتش درگذشت .
🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز ،
🌟 از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود
🌟 حضرت محمد ، پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 ابوطالب ، پدر امام علی علیه السلام ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف ، موهاى نامرتب و بدن بدبو داشتند ؛
🌟 اما حضرت محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ،
🌟 از خود نشان مى داد .
🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ،
🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نزد .
🌟 حضرت محمد ، دروغ نمی گفت ؛
🌟 و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد
🌟 و خنده های بلند و بی جا نمی کرد .
🌟 ایشان در بیست و پنج سالگی ، ازدواج کرد .
🌟 همسرشان حضرت خدیجه ، دختر خویلد بود
🌟 حضرت محمد ، در میان مردم مکّه ،
🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود
🌟 و همه ، به او لقب محمّد امین دادند .
🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود .
🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود .
🌟 به دنیا بى اعتنا بود .
🌟 آن حضرت در چهل سالگى ،
🌟 به پیامبرى انتخاب شد و تا سه سال ،
🌟 مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود .
🌟 پس از این مدّت ،
🌟 رسالت خود را آشکار ساخت
🌟 و تبلیغ دین را ، از بستگان خود آغاز کرد
🌟 و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک
🌟 و ترک بت پرستى را ، به گوشِ مردم رساند .
🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ،
🌟 مخالفت با او را آغاز کردند ؛
🌟 و به آزار آن حضرت پرداختند .
🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ،
🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید .
🔮 @amoomolla
🕌 #هفته_وحدت #ولادت_پیامبراکرم
🕌 #عیدمبعث #پیامبر #حضرت_محمد
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹
🇮🇷 یه شب تو غار حرا
🇮🇷 شنیده شد یک ندا
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 بهش میگفت اون صدا
🇮🇷 غار شده بود پر از نور
🇮🇷 دنیایی از ستاره
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 صدا می گفت دوباره
🇮🇷 محمد در جواب گفت :
🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟
🇮🇷 من که سواد ندارم
🇮🇷 خواندن نمیتوانم !
🇮🇷 فرشته گفت به نامِ
🇮🇷 پروردگارت بخوان
🇮🇷 من جبرییلِ اویم
🇮🇷 تویی رسول زمان
🇮🇷 در بیست و هفت رجب
🇮🇷 محمد شد ، پیامبر
🇮🇷 در روز عید مبعث
🇮🇷 شده بر مردم رهبر
🇮🇷 به جای بت پرستی
🇮🇷 آورد خدا پرستی
🇮🇷 با آیه های روشن
🇮🇷 رفتش به جنگ پستی
🇮🇷 خدیجه و علی زود
🇮🇷 ایمان آوردن به او
🇮🇷 اونها بودن اولین
🇮🇷 مسلمانِ خدا جو
🔮 @amoomolla
#مبعث #عیدمبعث #پیامبر #محمد #حضرت_محمد
هدایت شده از محتوای تربیت کودک
📚 داستان کوتاه
📚 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
🌟 خدا بود و هست و خواهد بود
🌟 و غیر از خدا ، هیچ کس نبود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 عبدلله ، با دختری با حیا و با حجاب ،
👈 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ، یک پسر زیبا به دنیا آوردند
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 حضرت محمد ، در مکه به دنیا آمد .
🌟 پدرش عبدالله ، قبل از ولادتش درگذشت .
🌟 شش ساله که شد ؛ مادرش آمنه نیز ،
🌟 از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود
🌟 حضرت محمد ، پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 ابوطالب ، پدر امام علی علیه السلام ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف ، موهاى نامرتب و بدن بدبو داشتند ؛
🌟 اما حضرت محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 حضرت محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🌟 در همه احوال ، متانت ، سنگینی و وقار ،
🌟 از خود نشان مى داد .
🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ،
🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ، ناله نزد .
🌟 حضرت محمد ، دروغ نمی گفت ؛
🌟 و کار زشت و ناشایست انجام نمی داد
🌟 و خنده های بلند و بی جا نمی کرد .
🌟 ایشان در بیست و پنج سالگی ، ازدواج کرد .
🌟 همسرشان حضرت خدیجه ، دختر خویلد بود
🌟 حضرت محمد ، در میان مردم مکّه ،
🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود
🌟 و همه ، به او لقب محمّد امین دادند .
🌟 حضرت محمد ، پاک و درستکار بود .
🌟 اهل شرک و بت پرستى نبود .
🌟 به دنیا بى اعتنا بود .
🌟 آن حضرت در چهل سالگى ،
🌟 به پیامبرى انتخاب شد و تا سه سال ،
🌟 مخفیانه مردم را به اسلام دعوت می نمود .
🌟 پس از این مدّت ،
🌟 رسالت خود را آشکار ساخت
🌟 و تبلیغ دین را ، از بستگان خود آغاز کرد
🌟 و سپس دعوت به توحید و پرهیز از شرک
🌟 و ترک بت پرستى را ، به گوشِ مردم رساند .
🌟 از همین جا بود که بزرگان قریش ،
🌟 مخالفت با او را آغاز کردند ؛
🌟 و به آزار آن حضرت پرداختند .
🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ،
🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید .
🔮 @amoomolla
🕌 #هفته_وحدت #ولادت_پیامبراکرم
🕌 #عیدمبعث #پیامبر #حضرت_محمد
🌹 شعر داستانی کودکانه عید مبعث 🌹
🇮🇷 یه شب تو غار حرا
🇮🇷 شنیده شد یک ندا
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 بهش میگفت اون صدا
🇮🇷 غار شده بود پر از نور
🇮🇷 دنیایی از ستاره
🇮🇷 بخوان محمد بخوان
🇮🇷 صدا می گفت دوباره
🇮🇷 محمد در جواب گفت :
🇮🇷 چه چیزی را بخوانم ؟
🇮🇷 من که سواد ندارم
🇮🇷 خواندن نمیتوانم !
🇮🇷 فرشته گفت به نامِ
🇮🇷 پروردگارت بخوان
🇮🇷 من جبرییلِ اویم
🇮🇷 تویی رسول زمان
🇮🇷 در بیست و هفت رجب
🇮🇷 محمد شد ، پیامبر
🇮🇷 در روز عید مبعث
🇮🇷 شده بر مردم رهبر
🇮🇷 به جای بت پرستی
🇮🇷 آورد خدا پرستی
🇮🇷 با آیه های روشن
🇮🇷 رفتش به جنگ پستی
🇮🇷 خدیجه و علی زود
🇮🇷 ایمان آوردن به او
🇮🇷 اونها بودن اولین
🇮🇷 مسلمانِ خدا جو
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #مبعث
🌹 شعر کودکانه عید مبعث 🌹
🌸 گوشهی غار حرا
🌸 می کند راز و نیاز
🌸 می شود درهای عرش
🌸 سوی او آهسته باز
🌸 غار را پر می کند
🌸 ناگهان فرمان وحی
🌸 با طراوت می شود
🌸 قلبش از باران وحی
🌸 باز می گردد به شهر
🌸 بر لبش پیغام دوست
🌸 می رود تا پر کند
🌸 شهر را از نام دوست
🌸 پیامبرم محمد
🌸 عاشق نام خداست
🌸 هم به راه حقِ او
🌸 هم به دینش باوفاست
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #مبعث
✍ شعر پیامبر
🕋 پیغمبر خوب ما
🕋 نور خدا محمد (ص)
🕋 چراغ راه مردم
🕋 رهبر ما محمد (ص)
🕋 ما کودکان همیشه
🕋 گوییم یا محمد (ص)
🕋 ما پیرو تو هستیم
🕋 صل علی محمد
🕋 ای پیرو محمد
🕋 ای کودک مسلمان
🕋 الهی پر شه قلبت
🕋 از نور دین و ایمان
🕋 تو سختی و مشکلات
🕋 بگو تو ،یا محمد
🕋 دست به سینه هم بخون
🕋 صلِ علی محمد
🕋 یار و نگهدارمون
🕋 باشد خدا و قران
🕋 شفیع ما شود کاش
🕋 پیامبرِ مهربان
🇮🇷 @amoomolla
#محتوا #شعر #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۱
🌟 خدا بود و خدا هست و خواهد بود
🌟 در مکه ، مردی پاک و زیبا بود ،
🌟 که نامش ، عبداللّه بود .
🌟 آقا عبدلله ،
🌟 با دختری باحیا و باحجاب ،
🌟 به نام آمنه ازدواج کرد .
🌟 پس از مدتی ،
🌟 او برای تجارت به شهر دیگری رفت
🌟 دو ماه بعد ، همسرش آمنه ،
🌟 یک پسر زیبا برای او به دنیا آورد .
🌟 و نام او را محمد گذاشتند .
🌟 عبدالله ، در مسیر تجارت ،
🌟 بیمار می شود و از دنیا می رود .
🌟 محمد ، پسر عبدالله ،
🌟 هیچ وقت پدرش را ندید .
🌟 پدرش نیز ، هیچ وقت او را ندید.
🌟 شهری که محمد در آن به دنیا آمد ،
🌟 مکه نام داشت .
🌟 بزرگان و علمای یهود ،
🌟 پیش بینی کردند که محمد در آینده ،
🌟 کارهای بزرگی می کند .
🌟 او می تواند همه دنیا را ،
🌟 با هم متحد کند .
🌟 به خاطر همین تصمیم گرفتند
🌟 تا او را بکشند .
🌟 پدربزرگش عبدالمطلب ،
🌟 محمد را به شهر دیگری فرستادند
🌟 تا در امان باشد
🌟 شش ساله که شد ؛
🌟 مادرش آمنه نیز ، از دنیا رفتند .
🌟 و تا هشت سالگى ،
🌟 پیش پدربزرگش عبدالمطّلب بود .
🌟 پس از مرگ پدربزرگش ،
🌟 عمویش عمران ،
🌟 او را به خانه خود برد .
🌟 عمران و همسرش فاطمه بنت اسد ،
🌟 با عشق و مهربانی و محبت بسیار ،
🌟 از محمد مراقبت می کردند .
🌟 محمد مثل بزرگترها ،
🌟 موهایش را مرتّب نگه می داشت
🌟 و سر و صورتِ خود را ، تمیز می کرد .
🌟 در حالی که
🌟 بیشتر کودکانِ هم سن و سالش ،
🌟 لباس کثیف می پوشیدند ،
🌟 و موهاى نامرتبی داشتند
🌟 و بدنشان بدبو بود .
🌟 محمد ، به خوراکى حریص نبود ؛
🌟 و با عجله و تند تند ، غذا نمی خورد .
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۲
🌟 محمد ، همیشه و در همه احوال ،
🌟 متانت ، سنگینی ، وقار و ادب ،
🌟 از خود نشان مى داد .
🌟 او نه در کودکى و نه در بزرگسالى ،
🌟 هیچ وقت از گرسنگى و تشنگى ،
🌟 ناله نمی کرد .
🌟 هیچ وقت دروغ نمی گفت ؛
🌟 کار زشت و ناشایست انجام نمی داد
🌟 خنده های بلند و بی جا نمی کرد .
🌟 کسی را مسخره نمی نمود .
🌟 حرف زشت و بد نمی زد .
🌟 محمد ، در میان مردم مکّه ،
🌟 به امانتدارى و صداقت مشهور بود
🌟 و همه به او لقب محمّد امین دادند .
🌟 او خیلی پاک و درستکار بود .
🌟 با اینکه در آن زمان ،
🌟 مردم زیادی مشرک بودند
🌟 و بت می پرستیدند
🌟 اما او هیچ وقت ، اهل شرک نبود .
🌟 و هیچ بتی را نمی پرستید .
🌟 و فقط خدا را عبادت می کرد .
🌟 محمد ، در بیست و پنج سالگی ،
🌟 با زنی به نام خدیجه ازدواج کرد .
🌟 وقتی عمویش عمران ، فقیر شد
🌟 خیلی به او کمک کرد .
🌟 و پسرش علی را ، نزد خود آورد
🌟 تا مخارجش کمتر شود .
🌟 محمد ، علی را خیلی دوست داشت
🌟 و به او ادب و تربیت آموخت .
🌟 و هرجا می رفت ، او را با خود می برد
🌟 محمد در سن چهل سالگى ،
🌟 با علی به غار حرا رفت
🌟 و مشغول عبادت شد .
🌟 ناگهان فرشته ای به نام جبرئیل ،
🌟 نزد محمد و علی آمد
🌟 و مژده پیامبری به محمد داد .
🌟 محمد در همان سن چهل سالگی ،
🌟 به پیامبرى انتخاب شد
🌟 و تا سه سال ، مخفیانه ،
🌟 مردم را به اسلام دعوت می نمود .
🌟 پس از سه سال ،
🌟 به دستور خداوند ،
🌟 رسالت خود را آشکار ساخت .
🌟 محمد ، تبلیغ دین را ،
🌟 از بستگان خود آغاز کرد .
🌟 و آنها را به توحید و عبادت خدا ،
🌟 دعوت می نمود .
🌟 از آنها می خواست
🌟 تا از شرک پرهیز کنند
🌟 و بت پرستى را ، ترک کنند .
🌟 می خواست از بین بستگان خود ،
🌟 یک جانشین برای خود انتخاب کند
🌟 اما هیچ کس جانشینی او را نپذیرفت
🌟 آقا علی ، با خوشحالی ،
🌟 دست خود را بالا برد
🌟 و از محمد خواست تا او را ،
🌟 جانشین خود کند .
🌟 محمد وقتی دید که هیچ کس ،
🌟 نمی خواهد جانشین او شود
🌟 علی را به عنوان جانشین خود ،
🌟 معرفی نمود .
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۳
🌟 حضرت محمد ،
🌟 همه مردم را به اسلام دعوت نمود
🌟 بزرگان قریش ،
🌟 وقتی که منافع خود را ،
🌟 در خطر دیدند .
🌟 به مخالفت با او برخاستند .
🌟 تا زمانی که
🌟 عمویش عمران ، زنده بود .
🌟 کسی جرات نمی کرد
🌟 محمد را ، اذیت کند .
🌟 اما هر کس به محمد ایمان می آورد
🌟 آن را شکنجه می کردند .
🌟 یک روز ، یک جوانی ،
🌟 که تازه مسلمان شده بود .
🌟 زیر آفتاب سوزان شکنجه می شد
🌟 به او شلاق می زدند
🌟 روی شکمش سنگ بزرگ گذاشتند
🌟 او را با آهن داغ می سوزاندند .
🌟 اما هیچ وقت حاضر نشد
🌟 از دین و ایمانش بگذرد
🌟 و از علاقه اش به پیامبر دست بکشد
🌟 مرد کافری از او پرسید :
☘ چرا محمد را دوست داری ؟!
🌟 آن جوان تازه مسلمان گفت :
🌟 محمد ، بهترین انسان دنیاست .
🌟 خوشرو و خوش اخلاق است .
🌟 همیشه لبخند به لب دارد .
🌟 هیچ وقت به کسی اخم نمی کند
🌟 و سر کسی فریاد نمی زند
🌟 هیچ وقت با خشونت و عصبانیت ،
🌟 با کسی رفتار نمی کند .
🌟 اهل گذشت و بخشش است
🌟 اشتباهات دیگران را می بخشد .
🌟 و همیشه بهترین اخلاق ها را دارد .
🌟 پس از سیزده سال تبلیغ در مکّه ،
🌟 و بعد از وفات عمویش عمران
🌟 و همسرش خدیجه ،
🌟 ناچار شد که به مدینه هجرت نماید .
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۴
🌟 حضرت محمد ،
🌟 دختری نام فاطمه داشت
🌟 که ایشان را ، خیلی دوست داشتند
🌟 فاطمه نیز ،
🌟 پدرش را ، خیلی دوست داشت
🌟 و همیشه به او احترام می گذاشت .
🌟 فاطمه در سن ۹ سالگی ،
🌟 با علی ازدواج کرد .
🌟 حضرت محمد ،
🌟 هر روز به خانه فاطمه می آمد
🌟 و او را می بوسید و می گفت :
🌹 فاطمه ، بوی بهشت می دهد .
🌟 بعد از جنگ ها و زحمات زیاد ،
🌟 حکومت حضرت محمد بزرگتر شد
🌟 تعداد مسلمانان ،
🌟 روز به روز بیشتر می شد
🌟 مکه نیز به دست مسلمانان افتاد
🌟 خداوند و حضرت محمد ،
🌟 نمی خواستند این دین جدید یعنی اسلام ،
🌟 بعد از مرگ پیامبر ، از بین برود .
🌟 به خاطر همین به دستور خدا ،
🌟 در آخرین حج خود ،
🌟 در منطقه ای به نام غدیر خم ،
🌟 در گرمای داغ و سوزان بیابان ،
🌟 هزاران حاجی را نگه داشته
🌟 و علی را به عنوان جانشین خود ،
🌟 به آنها معرفی نمود .
🌟 مدتی بعد ،
🌟 یک شب حضرت فاطمه در خواب دید
🌟 که مشغول خواندن قرآن است
🌟 ناگهان
🌟 قرآن از دستش افتاد و گم شد.
🌟 فاطمه با وحشت از خواب پرید
🌟 و خوابش را برای پدرش تعریف کرد
🌟 حضرت محمّد فرمود :
🌹 دخترم ! ای نورِ دیده ام !
🌹 من آن قرآنی هستم
🌹 که در خواب دیده ای .
🌹 به زودی من از میان شما ،
🌹 ناپدید خواهم شد .
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر
📚 داستان نیمه بلند
📚 پسری به نام امین ۵
🌟 کم کم ، نشانه های بیماری ،
🌟 در بدن رسول خدا پیدا شد .
🌟 و ایشان ، سخت بیمار شدند .
🌟 امام علی و فاطمه و فرزندانشان ،
🌟 در کنار پیامبر نشسته بودند
🌟 و گریه می کردند .
🌟 مردم زیادی به دیدن پیامبر آمدند .
🌟 حضرت محمد ، به مردم گفت :
🌹 من از پیش شما می روم ،
🌹 اما مراقب دینتان باشید
🌹 و از دین خود ، خوب محافظت کنید
🌹 و نگذارید از بین برود .
🌹 من برای شما ،
🌹 دو چیز گرانبها ، به امانت می گذارم
🌹 یکی قرآن و دیگری اهل بیتم
🌹 از این دو امانت ، خوب مراقبت کنید
🌹 و هر چه می خواهید ،
🌹 فقط از این دو چیز بخواهید
🌹 تا گمراه نشوید .
🌟 سپس در روز ۲۸ صفر ،
🌟 حضرت محمد ، از دنیا رفتند .
✍ پایان
🇮🇷 @amoomolla
#حضرت_محمد #داستان_پیامبران #هفته_وحدت #پیامبر
📗 داستان کوتاه ابوذر راستگو
🌸 مشرکان مکه ،
🌸 در به در به دنبال پیامبر بودند
🌸 تا او را بکشند .
🌸 امام علی موافقت کردند
🌸 تا به جای پیامبر ،
🌸 در بستر ایشان بخوابند .
🌸 و ابوذر نیز موافقت کرد
🌸 تا پیامبر را مخفی کرده
🌸 و از شهر به بیرون منتقل کند
🌸 ابوذر ، پیامبر اکرم را ،
🌸 در میان روپوشی قرار داد ،
🌸 و ایشان را به کول خود گرفته
🌸 و از خانه بیرون آمد .
🌸 مشرکان خشن قریش
🌸 وقتی که ابوذر را دیدند ،
🌸 گفتند :
🔥 در پشت خود ، چه حمل می کنی ؟
🌸 ابوذر با خود فکر کرد
🌸 که هر چه بگوید ،
🌸 ممکن است آنها تحقیق کنند ،
🌸 و او را بازرسی کنند
🌸 با خودش گفت :
🌴 النَّجَاةُ فِی الصِّدْقِ
🌴 نجات ، در راستگویی است .
🌸 ابوذر ، می توانست
🌸 در این موقعیت حساس و مهم ،
🌸 و برای نجات جان پیامبر ،
🌸 دروغ مصلحتی بگوید ،
🌸 و گفتن آن اشکالی نداشت ؛
🌸 ولی با شجاعت تمام ،
🌸 راستش را گفت .
🌸 و به آن مشرکان جواب داد :
🌴 پیغمبر خدا هستند .
🌸 یکی از مشرکان گفتند :
🔥 ابوذر ، در این موقعیّت حسّاس
🔥 ما را مسخره می کنی ؟!
🌸 یکی دیگر از مشرکان گفت :
🔥 غیرممکن است ابوذر
🔥 جای پیامبر را به ما نشان دهد
🔥 بیایید برویم
🌸 آنها رفتند و از ابوذر دست کشیدند .
🌸 ابوذر نیز پیامبر را ،
🌸 تا بیرون مکّه برد و بر زمین گذاشت .
🌸 رسول خدا فرمود :
🕋 ای ابوذر !
🕋 چطور شد ، در آن موقعیّت پرخطر
🕋 راستش را به آنها گفتی؟!
🌸 ابوذر گفت :
🌴 هر چه بر خود فشار آوردم
🌴 که دروغی بگویم ،
🌴 دیدم دروغ بلد نیستم
🌸 بعدها پیامبر اکرم ،
🌸 به اصحابشان فرمودند :
🕋 راستگوتر از ابوذر در زمین نیست .
📚 @dastan_o_roman
🇮🇷 @amoomolla
#ابوذر #داستان_کوتاه #پیامبر #راستگویی #صداقت
#طرح_درس #درسنامه #درس_نامه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سرود نوجوانان افغانستانی
به مناسبت مبعث پیامبر خوبی ها
👏👏💐💐💐
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#افغانستانی #مبعث #پیامبر #سرود
✍ شعر احمد
🍇 ماه مدینه ، احمد
🍇 شاه مدینه ، احمد
🍇 صفای سینه ، احمد
🍇 فروغ دیده ، احمد
🍇 صبح سپیده ، احمد
🍇 خورشید مکه ، احمد
🍇 ختم رسولان ، احمد
🍇 مظهر ایمان ، احمد
🍇 شافع انسان ، احمد
🍇 معنی قرآن ، احمد
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #مبعث
✍ شعر عید مبعث
🌟 ستاره ها تو آسمان
🌟 چشمک زنان ، خنده کنان
🌟 فرشته ها ، اذان گویان
🌟 سوی مکه ، دوان دوان
🌟 آمده بعثت رسول
🌟 امید زهرای بتول
🌟 به هم میگن فرشته ها
🌟 زیارت رویش قبول
🌟 مژده به قُدسیان دهید
🌟 که نور احمدی دمید
🌟 آن مظهر عشق و امید
🌟 عید مبعث ، از راه رسید
🎼 @sorod_shr
🇮🇷 @amoomolla
#شعر #پیامبر #مبعث
🤔 #چیستان #معما #مکان_شناسی
🧠 ۴۷۳. غاری در کوه نور است
🧠 در کشور حاجیان
🧠 محل وحی و بعثت
🧠 جای نزول قرآن
🧠 بارها به اینجا آمد
🧠 پیامبر مهربان
🧠 حال بگو نام آن را
🧠 تا حل شود این چیستان
🇮🇷 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#پیامبر_شناسی #پیامبر
🤔 #چیستان #معما #مکان_شناسی
🧠 ۴۷۶. آن چیست چیستان است
🧠 به نام یک مکان است
🧠 یک مسجد است در قم
🧠 مال امام زمان است .
🇮🇷 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#پیامبر_شناسی #پیامبر #مسجد
🤔 #معما ۳۹۹
🧠 جانشین حضرت محمد
🧠 صلی الله علیه و آله
🧠 در امر خلافت و امامت که بود ؟!
✅ 👈 پاسخ
🧠 @moaama_chistan
🇮🇷 @amoomolla
#پیامبر #پیامبران #پیامبر_شناسی
#حضرت_محمد #عید_غدیر
#هفته_وحدت #عید_مبعث
✍ دوبیتی ۱
👑 بر خَلقِ خوش و خویِ محمد صلوات
👑 بر عَطرِ گلِ رویِ محمد صلوات
👑 در گلشنِ سرسبزِ رسالت گوئید
👑 بر چهره ی گُلبویِ محمد صلوات
🇮🇷 @amoomolla
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال شعر و سرود
🎼 @sorood_sher
#شعر #دوبیتی #صلوات #حضرت_محمد #پیامبر
✍ دوبیتی ۲
🕋 او خاتم انبیاء و پیغمبر ماست
🕋 او هادی و رهنما و رهبر ماست
🕋 در هر دو سرا ، شفیع امت است او
🕋 آن سلسله جنبان زمان ، دلبر ماست
🇮🇷 @amoomolla
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
📲 کانال شعر و سرود
🎼 @sorood_sher
#شعر #دوبیتی #حضرت_محمد #پیامبر