eitaa logo
بچه های‌ بهشت(سیدمانی)_ (مربی طرح امین مدارس )
370 دنبال‌کننده
13.6هزار عکس
3.9هزار ویدیو
2.5هزار فایل
﷽ این کانال جهت استفاده کودکان و نوجوان و همچنین مربیان و معلمان محترم ایجاد شده است. ❊══ ✼ ⊰᯽✨ بَچـه هـٰای بِهــشْت✨ ᯽⊰✼══❊ ارتباط با بنده: 👇 @Seeid313
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ از امام حسین علیه السلام معنای ادب را پرسیدند؟ امام علیه السلام فرمود: (ادب) آن است که از خانه که خارج می شوی به هرکسی برخورد می کنی او را برتر از خود بینی (یعنی همیشه دیگران را از خود بهتر بینی و احترام آنها را نگهداری) 📚موسوعة کلمات الامام الحسین (علیه السلام ) ص ۹۱۰
🔴 زیبایی‌های ظهور (۱۸) 🔵 امام باقر علیه السلام فرمودند: 🌕 امام مهدی(عج) هر سال دوبار به مردم می بخشد و در هر ماه دوبار به آنها روزی ( و نیاز زندگی ) عطا می کند و ( در اینکار ) به مساوات بین مردم عمل می نماید تا اینکه ( چنان مردم بی نیاز می‌شوند که ) هیچ نیازمندی به زکات پیدا نمی شود. 📚 بحارالانوار ج ۵۲ ص ۳۹۰ ح ۲۱۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🐛ملخ طلایی 📚روزی روزگاری در سرزمین ما،مرد باایمان و خوش اخلاقی زندگی می کرد که خیلی دوست داشت به دیگران کمک کند. او همیشه مواظب آدم های فقیر و بیچاره و معلول بود و برای کمک به آنها بسیار تلاش می کرد.مردم به خاطر خیرخواهی این مرد،به او عموخیرخواه می گفتند. او کشاورز بود و هر روز روی زمین کار می کرد و زحمت می کشید و موقعی که کارش تمام می شد، به یاری مستمندان می شتافت. یک روز عصر،وقتی تمام پول هایش را برای کمک به مردم فقیر خرج کرده بود و داشت به خانه برمی گشت،حیدر را دید. حیدر کارگربود وروی زمین های مردم کار می کرد و دستمزد ناچیزی می گرفت. او مرد فقیری بود و چندین بچه ی قد و نیم قد داشت و به زحمت شکم آنها را سیر می کرد. عمو خیرخواه به حیدر سلام کرد و حالش را پرسید.حیدر با ناراحتی گفت:«عموخیرخواه،چند روزی است که نتوانسته ام کارکنم و دستمزد بگیرم.بچه هایم گرسنه اند.پولی به من قرض بده تا بتوانم نانی بخرم و شکم آنها را سیر کنم.» عموخیرخواه جیب هایش را گشت اما هیچ پولی توی جیب هایش باقی نمانده بود. خجالت می کشید به حیدر بگوید که پول ندارد.ناگهان ملخ درشتی روی دستش نشست.عموخیرخواه ملخ را کف دستش گذاشت و به آن نگاه کرد.بدن ملخ زردرنگ بود و در غروب آفتاب، مثل طلا میدرخشید. هیکلش هم از ملخ های معمولی خیلی بزرگ تر بود.عموخیرخواه با خودش گفت:«ای کاش این ملخ از جنس طلا بود تا آن را به حیدر می دادم.با پولش می توانست به راحتی زندگی کند.» توی همین فکرها بود که حیدر پرسید:«عموخیرخواه،چی توی دستت داری؟» عموخیرخواه ملخ را کف دست حیدر گذاشت.حیدر به ملخ نگاه کرد. ناگهان ملخ تبدیل به مجسمه ای از طلا شد.عموخیرخواه و حیدر با تعجب به آن خیره شدند. حیدر چندبار ملخ را لمس کرد و با شادی فریاد زد:«معجزه شده عموخیرخواه!ملخ تبدیل به طلا شده است!»عموخیرخواه فهمید که خدا آرزویش را برآورده ساخته است. دستی به شانه ی حیدر زد و گفت:«از این ماجرا به کسی چیزی مگو.ملخ را به بازار ببر و بفروش و سرمایه ی کارکن.»بعد هم خداحافظی کرد و رفت. حیدر ملخ طلایی را به شهر برد و به یک جواهرفروش فروخت و پول زیادی گرفت. با آن پول توانست زمین و گاو و گوسفند بخرد و ثروتمند شود. سال ها گذشت. حیدر به فکر افتاد تا ملخ طلایی را بخرد و به عموخیرخواه بدهد.او پول زیادی داد و ملخ را خرید و پیش عموخیرخواه برد و آن را در دست عموخیرخواه که حالا پیرشده بود گذاشت. عموخیرخواه با لبخند به ملخ نگاه می کرد.ناگهان ملخ جان گرفت و به شکل اولش درآمد و جست و خیزکنان از آنها دور شد و رفت.حیدر با تعجب به ملخ نگاه می کرد و نمی دانست چه بگوید. اما عموخیرخواه با لبخند گفت:« حیدرجان،آن روز که تنگدست بودی خدا این ملخ را تبدیل به طلا کرد تا تو بتوانی سرمایه ای به دست بیاوری و کاری بکنی و امروز که به لطف خدا ثروتمند و بی نیاز هستی،ملخ هم به آغوش طبیعت بازمی گردد تا به زندگیش ادامه دهد.» اشک از چشمان حیدر سرازیر شد،به خاک افتاد و سجده ی شکر به جای آورد.
سلام پدر سوگوارمان، مهدی جان(عج) شما را به حنجر کوچکی که در خون نشست ...😭 به بال های پُرپروازی که تا اوج پرکشید ... به قلب گرم و پرطپشی که در اوج عطش بازایستاد ... به چشمان اشک آلود حجت خدا که پرپرشدن غنچه ی معطر باغش را نظاره گر بود ... به آغوش خالی مادری که در آستانه ی خیمه گاه ، انتظار می کشید ... ... سوگند می دهیم که بر حال زار ما ، بر روزگار دردآلود و مرگ زای ما ، بر بیقراری و بی کسی و بیچارگی ما ... چاره ای کنید ... ای که یک گوشه ی چشمت غم عالم ببرد حیف باشد که تو باشی و مرا غم ببرد ... ❣اللهم عجل لولیک الفرج❣
🌼سلام امام زمانم🌼 ✍️کلُّهُم نورٌ واحِد یعنی؛ دستانمان که به ضریح ارباب میرسد و تمامِ جانمان آرام میشود دست در دستِ مهدیِ فاطمه که بگذاریم تمــامِ وجودمان سرشار از آرامش می شود... 💗مولای‌مهربانم! منت بگذار و قدم بر چشمان منتظرمان بگذار...🙏 🌷اللهم‌عجل‌لولیڪ‌الفرج🌷 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴 🏴
1_29992469(1).mp3
1.12M
اگه رفتی زیر قبّه ی حسین یادم کن اگه رفتی توی بین الحرمین یادم کن التماس دعا داریم ازتمام کسانی که دارن میرن کربلا
951c1ee2d6cdd8541b9ae1a44c7c114d.mp3
5.19M
(🏴)همراه با مداحی های ویژه پیاده روی👣 اربعین ۱۱ ستون به ستون می روم 🎙حاج سید مجید بنی فاطمه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🌸در کارهای خیلی خوب ⭐️همیشه من می‌دوم 🌸تو آشتی و تو دوستی ⭐️همیشه من می‌برم 🌸مامان به من یاد داده ⭐️به دوست‌ها خوبی کنم 🌸کسی رو آزار ندم ⭐️از بدی دوری کنم 🌸خدا به ما فرموده ⭐️در کارها بهترین باش 🌸جلو بزن همیشه ⭐️فرشته زمین باش
⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️ 🌟امام زمان! از شما که مانند پدری مهربان هستید می‌خواهم کاری کنید تا ماهم فرزندان خوبی برای شما باشیم و با کارهای خود شما را خوشحال کنیم. ⭐️🍬🍭⭐️🍭🍬⭐️