کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
•---••◇⚘☆☆☆⚘◇••---• ☘ #منجی_در_ادیان #مهدویت_در_نگاه_اهل_سنت 40(پایان) 📖 ⭕️ مشهورترین واژه در
•---••◇⚘☆☆☆⚘◇••---•
☘ #منجی_در_ادیان
#امام_مهدی_علیه_السلام_در_قرآن (۱) 📖
🔅وجود بیش از ۳۰۰ آیه مهدوی در قرآن
💠برخی موضوعات مهدوی موجود در قرآن:
☄️«اوصاف یاران امام زمان» در قرآن
☄️«نزول حضرت عیسی علیه السلام» در قرآن
☄️بعضی از «علائم حتمی ظهور»
☄️«آینده ی جهان» در قرآن
☄️«اطلاع از موعود در ادیان گذشته»
☄️«انتظار» در قرآن و ادیان دیگر
☄️«ویژگی های عصر ظهور» در قرآن و ...
🌼🌤ظهور نزدیک است🌤🌼
👈ادامه دارد
•---••◇⚘☆☆☆⚘◇••---•
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
~~~~🌸🍂🌸🍂~~~~ 💠#احادیث_مهدوی 7⃣2⃣ 💮💮احوال مردم آخرالزمان 🔹- عن عاصم بن ضمرة عن على عليه السلام
~~~~💦❄️💦❄️~~~~
💠#احادیث_مهدوی 8⃣2⃣
♦️- احوال مردم آخرالزمان
🔵🔴ان بين يدى القائم عليه السلام سنين خدّاعة يُكَذَّبُ فيها الصادق و يصدّق فيها الكاذِبُ و يُقَرّبُ فيها الماحِلُ و ينطق فيها الرُّويَبْضَةُ قلت و ما الرُّويَبْضَةُ و ما الماحِلُ؟ قال: او ما تقرؤون القرآن قوله «و هو شديدُ المِحال»
قال: يُريدُ المكر، فقلتُ و ما الماحِلُ؟ قال: يريد المكّارَ.
⬅️حضرت على عليه السلام مى فرمايند: قبل از قيام قائم سال هاى پر خدعه و نيرنگى در پيش است، در اين سالها راستگويان دروغگو شمرده مى شوند در عوض دروغگويان راستگو شناخته مى شوند، در اين سال ماحل تقرب پيدا مى كند و «رويبضة» در سخن گفتن پيشقدم مى گردد.
راوى مى گويد: عرض كردم «ماحل» و «رويبضه» به چه كسانى گفته مى شود؟
⬅️ حضرت فرمودند: مگر در قرآن نخوانده اى كه خداوند مى فرمايد: «و هو شديد المحال» قال عليه السلام: يريد المكر فرمودند: منظور از «ماحل» آدم مكارى است كه به وسيله مكر زياد مردم را به خود متوجه مى كند.
تذكر: در اين روايت رويبضة معنى نشده است در جاى ديگر به مناسبتى پيامبر اكرم صلى الله عليه وآله وسلم مى فرمايند:
«رويبضة الرجلُ التّافِهُ ينطقُ فى امر العامّةِ»
✨✨يعنى مرد حقير و بى شخصيتى كه عليرغم عدم شايستگى، در امور عامّه مردم دخالت مى كند و به جاى آنها اظهار نظر مى نمايد.
📚چهل حدیث امام مهدی علیه السلام درکلام امیرالمومنین علیه السلام
~~~💦❄️💦❄️~~~
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #داستان_مهدوی 🌼سواری بر اسب سفید🌼 ☘ عالم کامل، محمّد بن قارون میگوید:
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
🍃🌺🍂
🌿🍂
🌸
#داستان_مهدوی
🌼سواری بر اسب سفید🌼
...قسمت دوم....
🍃 ... به رفیقم گفتم: « برخیز تا بالای کوه برویم و راه را پیدا کنیم.» برخاستیم و به راه افتادیم، ناگاه دیدیم دیواری مقابل ماست. به سمت دیگر رفتیم دیوار دیگری دیدیم، همین طور دیوار را در هر چهار طرف، جلوی خود مشاهده میکردیم. وقتی این حالت را دیدیم نشستیم و بر حال خودمان گریه کردیم.
🍃مدت کمی که آن جا ماندیم ناگاه درندگان زیادی ما را احاطه کردند که تعداد آنها را جز خداوند کسی نمیداند ولی هر گاه به طرف ما میآمدند آن دیوار مانعشان میشد و وقتی میرفتند دیوار برطرف میشد و باز چون برمیگشتند دیوار ظاهر میشد. خلاصه آن شب را آسوده و مطمئن تا صبح به سربردیم. صبح که آفتاب طلوع کرد هوا گرم شد و تشنگی بر ما غلبه نمود و باز به حالتی مثل وضعیت روز قبل افتادیم،
🍃ناگاه آن دو سوار پیدا شدند و آنچه را در روز گذشته انجام داده بودند تکرار کردند. وقتی خواستند از ما جدا شوند، به آن سوار عرض کردیم: « تو را به خدا ما را به خانههایمان برسان.» فرمود: « به شما مژده میدهم که به زودی کسی میآید و شما را به خانههایتان میرساند.» بعد هم از نظر ما غائب شدند.
🍃وقتی آخر روز شد دیدیم مردی از اهل «فراسا» که با او سه الاغ بود برای جمع آوری هیزم میآید، همین که ما را دید ترسید و فرار کرد و الاغهای خود را گذاشت. صدایش زدیم و گفتیم ما فلانی هستیم و تو فلانی میباشی. برگشت و گفت: « وای بر شما، خانوادههایتان عزای شما را برپا کردهاند، برخیزید برویم که امروز احتیاجی به هیزم ندارم.»
🍃برخاستیم و بر الاغها سوار شدیم، وقتی نزدیک فراسا رسیدیم، آن مرد پیش از ما وارد شد و خانوادههایمان را خبر کرد آنها هم بینهایت خرسند و شادمان شدند و به او مژدگانی دادند. پس از آن که وارد منزل شدیم و از حال ما پرسیدند، جریان را برایشان نقل کردیم؛ ولی آنها ما را تکذیب کردند و گفتند: « این چیزها تخیلاتی بوده که از شدت عطش و تشنگی برای شما رخ داده است.»
🍃روزگار این قصه را از یاد من برد، چنان که گویا چیزی نبوده است تا این که به سن بیست سالگی رسیدم و زن گرفتم و شغل مُکاری را پیشه خود قرار دادم و در اهل فراسا کسی دشمنتر از من نسبت به محبین و دوستان اهل بیت علیهمالسّلام مخصوصاً زوّار ائمه علیهمالسّلام که به سامرا میرفتند نبود.
🍃من به آنها حیوان کرایه میدادم و قصدم این بود که آنچه از دستم برمیآید (دزدی و غیر آن) انجام دهم. اعتقادم هم آن بود که این کار مرا به خدای تعالی نزدیک میکند. این برنامه روش من بود تا این که اتفاقاً حیوانهای خود را به عدهای از اهل حله کرایه دادم. وقتی ایشان از زیارت برمیگشتند با آنها «ابن السّهیلی» و «ابن عرفه» و «ابن حارث» و «ابن الزّهدری» و صلحای دیگر همراه بودند. به طرف بغداد حرکت کردیم، همگیشان از عناد و دشمنی من اطلاع داشتند؛ لذا وقتی مرا در راه تنها دیدند، چون دلهایشان پر از غیظ و کینه نسبت به من بود، خیلی مرا در فشار قرار دادند ولی من ساکت بودم و قدرتی نداشتم از خود دفاع کنم چون تعداد آنها زیاد بود.
🍃وارد بغداد شدیم. آن جمع به طرف غرب بغداد رفتند و در آنجا منزل گرفتند. سینه من از غیظ و کینه پر شده بود؛ لذا وقتی رفقایم آمدند، برخاستم و نزد ایشان رفتم و بر صورت خودم زدم و گریه کردم. گفتند: « چه اتفاقی افتاده است؟» جریان را برایشان نقل کردم. رفقا شروع به دشنام دادن و لعن آن دسته کردند و گفتند: « خیالت راحت باشد، در بقیه مسیر که با هم هستیم با ایشان بدتر از آنچه نسبت به تو انجام دادند رفتار میکنیم.»
🍃 به هر حال شب شد و تاریکی، عالم را در خود فرو برد و در این لحظات بود که سعادت به سراغ من آمد، یعنی در فکر فرو رفتم که چرا هیچ وقت شیعیان از دین خود برنمیگردند، بلکه دیگران وقتی میخواهند راه زهد و تقوی را در پیش بگیرند به دین ایشان وارد میشوند و این نیست جز آن که حق با آنهاست.
🍃خلاصه آن شب را در اندیشه و فکر به سر میبردم و خداوند را به حق پیامبرش قسم دادم که در همان شب راه راست را به من نشان دهد. بعد هم به خواب فرو رفتم. در عالم خواب بهشت را مشاهده کردم و دیدم که آن را آراستهاند. آن جا درختان بزرگی به رنگهای مختلف بود و میوههایش مثل درختهای دنیا نبود، زیرا شاخههایشان به طرف پایین سرازیر و ریشههای آنها به سمت بالا بود. چهار رودخانه جاری دیدم که از «خمر» و «عسل» و «شیر» و «آب» بودند و سطح آنها با زمین مساوی بود، یعنی اگر مورچهای میخواست از آنها بیاشامد میتوانست. زنانی خوش سیما دیدم و افرادی را که از میوهها و نهرها استفاده میکردند مشاهده نمودم، اما من نمیتوانستم از آن نعمتها نفعی ببرم چون هر وقت قصد میکردم از میوهها بگیرم از کنار دستم بالا میرفتند و هر زمانی که عزم میکردم از نهرها بنوشم فرو میرفت.
👈 ادامه دارد..
کانال ܫࡎـــܝ ࡈ߭ߊߺـــܣࡐܝ
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 #داستان_مهدوی 🌼سواری بر اسب سفید🌼 ☘ عالم کامل، محمّد بن قارون میگوید:
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
🌸
🌿🍂
🍃🌺🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼
4_474004432011395314.mp3
1.39M
🎤 #استاد رائفی پور
💠#اهمیت_گفتن_و_عجل_فرجهم_در_آخر_صلوات
💢صلوات با "و عجل فرجهم"معنی پیدا میکنه
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
🇮🇷خروج خراسانی و شعیب ابن صالح
🔴از محمد بن حنفیه نقل شده است که فرمود:
پرچم های سیاه بنی عباس خروج کنند
سپس پرچم های سیاه دیگری از خراسان ظاهر شود حاملان آن پرچم ها کلاه سیاه و لباس سفید بر تن دارند. پیشاپیش آنان مردی است که او را صالح ابن شعیب یا شعیب ابن صالح مینامند و از قبیله بنی تمیم است. آنان نیروهای سفیانی را شکست داده و در بیت المقدس فرود می آیند تا مقدمات حکومت مهدی را فراهم آورند. تعداد ۳۰۰ تن از سوریه به آنها میپیوندند. فاصله خروج آنها تا تحویل زمام امور به مهدی علیه السلام ۷۲ ماه است.
📚 منابع :
ابن حماد ، ص ۸۴ و ص ۷۴
علی کورانی ، عصر ظهور ، ص ۲۱۷
🍃أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🍃
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 داستان خادم مدرسه ای که جزو یاران #امام_زمان (عج) شد و به رجال الغیب پیوست
🎤 #استاد مسعود عالی
# حتما ببینید و نشر دهید👌
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
#السلامعلیکیاصاحبالزمان🌤
بیـا و ختم کن
به چشمهـایت انتظـــار را
به بی صدا تبسمی،
صدا بـــزن بهـــــــــار را ..
🌤 #اللهـمعجللولیڪالفرج
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛
اخلاق مهدوی 52.mp3
5.8M
🔷ویژه ماه های #رجب #شعبان #رمضان
💠 سلسله جلسات #اخلاق_مهدوی (52)
🎤 با توضیحات #استادعبادی
🎬 جلسه 52
💢 موضوع : #دعا (28)
❇️اهمیت بالا بردن دست در دعا❇️
┏━━━🍃━━━┓
⠀ @amtewi
┗━━━🍃━━━┛