ولی من...
هر وقت یه چیزی رو خواستم ونشد، این جمله حاجآقا دولابی منو نگه داشت: وقتی خدا حاجتت رو به تاخیر میاندازه،داره چیزِ بزرگتری روبرات آماده میکنه!
اما تو حواست به خواستهیِ خودته
و متوجه نمیشی..
تونانمیخواهی،اوبهتوجانمیدهد🤗♥️
| #خداے_جانم |♥
آنسو؎خآڪریزهآ📻↻
نقاشی زیبای خدا🍂🍁
همین طبیعت و که نگاه کنیم کافیه تا به بزرگی خدا پی ببریم.💁♀
یه چالش بزرگه ؛ اینهمه ظرافت و دقت 🙂
همه و همش خدا 😍
هرجا میریم خدا♥
^.^🌸🌱
شما به دیگران یاد میدید که باهاتون چطوری #رفتار کنن!
هیچکس بدون اجازه خودتون نمیتونه با شما رفتار بدی داشته باشه،
وقتی یکی با شما بد رفتار میکنه، به این معنی هست که شما با اعمال و رفتارتون قبلا این #اجازه رو بهش دادید👌✨.
|🌸|رفتارهای خیلی زیادی هست که منجر به این موضوع میشه که از مهم تریناش میشه به موارد زیر اشاره کرد:
1. شما قبلا اون رفتار رو با خود اون طرف و یا کسی دیگه داشتید.
2. قبلا یه نفر اون رفتار و با شما داشته و شما اعتراضی نکردید و باعث شده اون فرد به خودش حق بده که رفتار مشابه رو داشته باشه.
3. برای خودتون ارزش قائل نشدید.🍂
البته خب نمیشه منکر این شد که بعضیها هم کلا مریضن و شما هرچقدر هم رفتار مناسب داشته باشید بازم هم کارخودشون ومیکنن😅🤷♂
| #حرف_حق🦋|
عارفی را گفتند : دنیا را چگونه میبینی؟
گفت: آنچنان که بدون رضایت من برگی
از درخت نمیاُفتد!
گفتند: مگر خدایی تو؟
گفت: نه، راضیام به رضای خدا☺️🌿
خدایا شکرت♥️؛
| #شکرگذار_باشیم😇|
آنسو؎خآڪریزهآ📻↻
همین طبیعت و که نگاه کنیم کافیه تا به بزرگی خدا پی ببریم.💁♀ یه چالش بزرگه ؛ اینهمه ظرافت و دقت 🙂 هم
بهترین نقاشا ی جهان نمی تونن این ظرافتی که توی طبیعت هست و روی تابلو بیارن!!👀✨
✍️ #تنها_میان_داعش
#قسمت_هفتم
💠 اعتراض عباس قلبم را آتش زد و نفس زنعمو را از شدت گریه بند آورد. زهرا با هر دو دست مقابل صورتش را گرفته بود و باز صدای گریهاش بهوضوح شنیده میشد.
زینب کوچکترین دخترِ عمو بود و شیرینزبان ترینشان که چند قدمی جلو آمد و با گریه به حیدر التماس کرد :«داداش تو رو خدا نرو! اگه تو بری، ما خیلی تنها میشیم!» و طوری معصومانه تمنا میکرد که شکیباییام از دست رفت و اشک از چشمانم فواره زد.
💠 حیدر حال همه را میدید و زندگی فاطمه در خطر بود که با صدایی بلند رو به عباس نهیب زد :«نمیبینی این زن و دخترا چه وضعی دارن؟ چرا دلشون رو بیشتر خالی میکنی؟ من زنده باشم و خواهرم اسیر #داعشیها بشه؟» و عمو به رفتنش راضی بود که پدرانه التماسش کرد :«پس اگه میخوای بری، زودتر برو بابا!»
انگار حیدر منتظر همین رخصت بود که اول دست عمو را بوسید، سپس زنعمو را همانطور که روی زمین نشسته بود، در آغوش کشید. سر و صورت خیس از اشکش را میبوسید و با مهربانی دلداریاش میداد :«مامان غصه نخور! انشاءالله تا فردا با فاطمه و بچههاش برمیگردم!»
💠 حالا نوبت زینب و زهرا بود که مظلومانه در آغوشش گریه کنند و قول بگیرند تا زودتر با فاطمه برگردد.
عباس قدمی جلو آمد و با حالتی مصمم رو به حیدر کرد :«منم باهات میام.» و حیدر نگران ما هم بود که آمرانه پاسخ داد :«بابا دست تنهاس، تو اینجا بمونی بهتره.»
💠 نمیتوانستم رفتنش را ببینم که زیر آواری از گریه، قدمهایم را روی زمین کشیدم و به اتاق برگشتم. کنج اتاق در خودم فرو رفته و در دریای اشک دست و پا میزدم که تا عروسیمان فقط سه روز مانده و دامادم به جای حجله به #قتلگاه میرفت.
تا میتوانستم سرم را در حلقه دستانم فرو میبردم تا کسی گریهام را نشنود که گرمای دستان مهربانش را روی شانههایم حس کردم.
💠 سرم را بالا آوردم، اما نفسم بالا نمیآمد تا حرفی بزنم. با هر دو دستش شکوفههای اشک را از صورتم چید و عاشقانه تمنا کرد :«قربون اشکات بشم عزیزدلم! خیلی زود برمیگردم! #تلعفر تا #آمرلی سه چهار ساعت بیشتر راه نیس، قول میدم تا فردا برگردم!»
شیشه بغض در گلویم شکسته و صدای زخمیام بریده بالا میآمد :«تو رو خدا مواظب خودت باش...» و دیگر نتوانستم حرفی بزنم که با چشم خودم میدیدم جانم میرود.
💠 مردمک چشمانش از نگرانی برای فاطمه میلرزید و میخواست اضطرابش را پنهان کند که به رویم خندید و #عاشقانه نجوا کرد :«تا برگردم دلم برا دیدنت یهذره میشه! فردا همین موقع پیشتم!» و دیگر فرصتی نداشت که با نگاهی که از صورتم دل نمیکَند، از کنارم بلند شد.
همین که از اتاق بیرون رفت، دلم طوری شکست که سراسیمه دنبالش دویدم و دیدم کنار حیاط وضو میگیرد. حالا جلاد جدایی به جانم افتاده و به خدا التماس میکردم حیدر چند لحظه بیشتر کنارم بماند.
💠 به اتاق که آمد صورت زیبایش از طراوت #وضو میدرخشید و همین ماه درخشان صورتش، بیتابترم میکرد. با هر رکوع و سجودش دلم را با خودش میبرد و نمیدانستم با این دل چگونه او را راهی #مقتل تلعفر کنم که دوباره گریهام گرفت.
نماز مغرب و عشاء را بهسرعت و بدون مستحبات تمام کرد، با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم تا پای رفتنش نلرزد و هنوز قلب نگاهش پیش چشمانم بود که مرا به خدا سپرد و رفت.
💠 صدای اتومبیلش را که شنیدم، پابرهنه تا روی ایوان دویدم و آخرین سهمم از دیدارش، نور چراغ اتومبیلش بود که در تاریکی شب گم شد و دلم را با خودش برد.
ظاهراً گمان کرده بود علت وحشتم هنگام ورودش به خانه هم خبر سقوط #موصل بوده که دیگر پیگیر موضوع نشد و خبر نداشت آن نانجیب دوباره به جانم افتاده است.
💠 شاید اگر میماند برایش میگفتم تا اینبار طوری عدنان را ادب کند که دیگر مزاحم #ناموسش نشود. اما رفت تا من در ترس تنهایی و تعرض دوباره عدنان، غصه نبودن حیدر و دلشوره بازگشتش را یک تنه تحمل کنم و از همه بدتر وحشت اسارت فاطمه به دست داعشیها بود.
با رفتن حیدر دیگر جانی به تنم نمانده بود و نماز مغربم را با گریهای که دست از سر چشمانم برنمیداشت، به سختی خواندم.
💠 میان نماز پرده گوشم هر لحظه از مویههای مظلومانه زنعمو و دخترعموها میلرزید و ناگهان صدای عمو را شنیدم که به عباس دستور داد :«برو زن و بچهات رو بیار اینجا، از امشب همه باید کنار هم باشیم.» و خبری که دلم را خالی کرد :«فرمانداری اعلام کرده داعش داره میاد سمت آمرلی!»
کشتن مردان و به #اسارت بردن زنان، تنها معنی داعش برای من بود و سقوط آمرلی یعنی همین که قامتم شکست و کنار دیوار روی زمین زانو زدم...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
شادی روح شهدا صلوات🌱
هدایت شده از 🇮🇷وعده صادق🇵🇸
با چشمانِ بسته شعار زن زندگی آزادی سر میدهی، اما بهتر است بگویی زن بردگـی تجـارت ..!!
▫️پاتوق عکسای بدون شرح و مفهومی🤞🏻
🌿|https://eitaa.com/joinchat/3897688233Caba8678d25
هدایت شده از 🇮🇷وعده صادق🇵🇸
سندرم چک کردن آیکون های رنگی...
▫️پاتوق عکسای بدون شرح و مفهومی🤞🏻
🌿|https://eitaa.com/joinchat/3897688233Caba8678d25
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تـصاویرےڪہهیـچوقـتازبیبیسیو
عنترنـشنالپـخشنـشد(:
❤🤍💚
#باهم_برای_این_وطن
#لبیک_یا_مهدی
#انتشار_حداکثری
خطرناکتر از تروریستی که در #شاهچراغ جنایت میکنه، تروریستِ رسانهایه که با جمله «کار خودشونه» راه رو برای جنایات بعدی هموار میکنه.
" میلادَم "
آنسو؎خآڪریزهآ📻↻
_کوتاه بگیم و مختصر : سوختیم . . . اللهم عجل لولیک فرج خودتون کم کاری ما رو برای جامعه ببخشین🥀
آهای تویی که هشتگ میزدی #مهسا_امینی
#تسلیت_ایران کدوم گوری هستی؟
الان کجایی؟
الان چرا هشتگ نمیزنی؟
چرا یقه پاره نمیکنی؟
چرا واسه مردم شیراز هشتگ نمیزنی؟
چرا برای یه ایران خودتو خفه نمیکنی؟
چرا ؟
چرا؟
چرا؟
شنیدم ۲ تا کودک هم بین شهدا بودن
اونا حق زندگی نداشتن؟😖😞
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگـربـهمفـحشبدے
بـازمبراتجونمیدیم(:💔
♨️ آخرین ترفند شیطان برای کشف حجاب زنان
به این تصویر خوب نگاه کنید. این عکس مربوط به روزهای اخیر دانشگاه الزهرا ست. جالبه بدونید اونی که چادر سرش کرده، اصلا اهل حجاب و چادر نیست، ولی برای این که با مکر و حیله وانمود کنند که چادری ها هم در تجمعات اعتراضی وآشوبگرانه شرکت میکنند و مخالف نظام هستند، به دروغ چادر میپوشن و عکس میگیرن! بعدشم میفرستند برای شبکه های معاند!
راوی: یکی از دانشجویان الزهرا (سلام الله علیها)
#سیاسی_بصیرتی
(منبع: کانال فوقمحرمانه،ایتا)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مهدیاست💞
و دوباره شب جمعه است
در این آتش هر آن کس هیزمی ریخت
شریک خون شیراز است امروز:))
#شیراز_تسلیت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
{•🦋🐣•}
🎥 #بصیرت_افزایی
⛔️#اخبارجعلی
📲 چگونه از درست بودن خبر مطمئن شویم؟!🤔
May 11
به احترام حادثہ ے تلخ شیراز💔
و به احترام ۱۵ نفری که شهید شدند؛
پروفایل کانال به مدت ۱۵ روز
تغییر می کنھ🍁