هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ابومخنف چگونگی رو در رویی سپاه حر با امام حسین علیه السلامرا از زبان دو مرد اسدی که امام علیه السلام را در این سفر همراهی می کردند، چنین بیان کرده است:چون کاروان امام حسین علیه السلام از منزلگاه "شراف" حرکت کرد اول روز را با شتاب راه پیمودند تا اینکه روز به میانه رسید در این هنگام ناگهان مردی از میان کاروان فریاد زد: "الله اکبر!" امام حسین علیه السلام نیز تکبیر گفتند و سپس خطاب به آن مرد فرمودند: برای چه تکبیر گفتی؟ آن مرد گفت: درخت خرما می بینم!"
─┅═༅𖣔6⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁آن دو مرد اسدی گفتند: ما هيچگاه در اين جا، حتّى يك نخل هم نديده ايم. امام علیه السلام به آنها فرمود: "پس به نظر شما او چه دیده است؟" گفتند: "اینها طلایه داران لشکر دشمن و گردنهای اسبان آنهاست." امام علیه السلام فرمود: "به خدا که نظر من نیز همین است." پس امام علیه السلام فرمود: "آيا در این منطقه پناهگاهى هست كه بدانجا پناه ببریم و آن را پشت سرِ خويش نهيم و با اين قوم، از يك سمت، مقابله كنيم؟" گفتند: "آری، در ناحیه چپ، منزلی است به نام «ذو حُسَم»". پس امام علیه السلام به سرعت در قسمت چپ جاده به طرف «ذو حُسَم» روان شد، سپاه دشمن نیز به طرف این منزل می تاخت؛ ولی امام علیه السلام و همراهانش زودتر به این منزل رسیدند.»پس امام علیه السلام دستور داد که خیمه ها را در این مکان بر پا کردند.
─┅═༅𖣔7⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁نماز ظهر فرا رسید، امام به مؤذن خود «حجّاج بن مسروق جعفی» دستور داد تا اذان بگوید، او اذان گفت، و چون هنگام اقامه نماز شد، امام حسین علیه السلام در حالی که ردائی بر دوش و پیراهنی بر تن داشت از خیمه بیرون آمد و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: اى مردم! اين، عذرى است به درگاه خداوند عزوجل و شما. من به سوی شما نیامدم تا این که نامه های شما به من رسید و فرستادگان شما نزد من آمدند و از من خواستند که به نزد شما آیم و گفتید که ما امام علیه السلام نداریم، باشد که به وسیله من خدا شما را هدایت کند، پس اگر بر سر عهد و پیمان خود هستید من به شهر شما می آیم و اگر آمدنم را ناخوش می دارید، من باز گردم.
─┅═༅𖣔8⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ حر و سپاهیانش سکوت اختیار کردند و هیچ نگفتند. پس امام علیه السلام به مؤذن دستور داد که اقامه نماز ظهر را گفت. امام علیه السلام به حر خطاب کرده فرمودند: "می خواهى با ياران خويش نماز بگزاری؟" حر پاسخ داد: "نه؛ تو نماز می گزارى و ما نيز به تو اقتدا می كنيم."
─┅═༅𖣔9⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
👤امام حسین علیه السلام نماز ظهر را اقامه کردند و به جایگاه خود بازگشتند. حر بن یزید نیز به خیمه ای که برایش به پا کرده بودند وارد شد. جمعى از يارانش، دور او جمع شدند و بقيّه يارانش نيز هر كدام، عنان مَركب خويش را گرفته، در سايه آن، نشستند. تا اینکه زمان عصر فرا رسید. امام حسين علیه السلام به یارانش فرمود تا براى حركت، آماده شوند. سپس از خیمه بیرون آمد و به مؤذن خویش دستور فرمودند تا اعلان نماز عصر نماید. پس از اقامه نماز عصر امام علیه السلام روی به مردم کردند و پس از حمد و ثنای الهی فرمودند: «ای مردم! اگر تقوای الهی پیشه سازید و حق را برای کسانی که اهلیّت آن را دارند بشناسید، مایه خشنودی خداوند را فراهم می سازید، ما اهل بیت علیه السلام نسبت به مدّعیانی که ادّعای حقّی را می کنند که مربوط به آنها نیست و رفتارشان با شما بر اساس عدالت نیست و در حقّ شما جفا روا می دارند، سزاوارتر به ولایت بر شما هستیم. اگر شما برای ما چنین حقّی را قائل نیستید و تمایلی به اطاعت از ما ندارید و نامه های شما با گفتارتان و آراءتان یکی نیست، من از همین جا باز خواهم گشت.
─┅═༅𖣔🔟𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
👤حر بن یزید گفت: من از این نامه هایی که شما فرمودید، اطلاعی ندارم!" امام حسین علیه السلام به عقبة بن سمعان فرمود: "آن دو خورجین که نامه های اهل کوفه در آن است بیاور." عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود آورد و نامهها را بیرون آورده و نزد حر گذاشت. حر گفت: "ما جزء نویسندگان این نامه ها نبودیم. ما مأموریت داریم به محض روبرو شدن با شما، شما را به نزد عبیدالله بن زیاد ببریم.
─┅═༅𖣔1⃣1⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁امام حسین علیه السلام فرمود: "مرگ به تو از این کار، به تو نزدیکتر است." سپس به یارانش فرمود: "برخیزید و سوار شوید." پس آنها سوار شدند و اهل بیت علیه السلام نیز سوار گشتند، سپس امام علیه السلام به همراهانش فرمود: "باز گردید!" چون خواستند باز گردند حر و همراهانش مانع شدند. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: "مادرت به عزایت بنشیند! چه می خواهی؟" حر گفت: "اگر جز شما هر یک از اعراب در این حال با من چنین سخنی می گفت پاسخش را می دادم! اما به خدا قسم که نمی توانم نام مادر شما را جز به نیکی ببرم.
─┅═༅𖣔1⃣2⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
👤 امام علیه السلام باز فرمود: "چه می خواهی؟"ح گفت: "شما را باید نزد عبیدالله بن زیاد ببرم!"امام علیه السلام فرمود: "به خدا سوگند به دنبال تو نخواهم آمد." حر گفت: "به خدا سوگند هرگز شما را رها نخواهم کرد،" و تا سه مرتبه این سخنان رد و بدل گردید. سپس حر گفت: "من مأمور به جنگ با شما نیستم؛ ولی مأمورم از شما جدا نگردم تا شما را به کوفه ببرم، پس اگر شما از آمدن خودداری می کنید راهی را در پیش گیر که نه تو را به کوفه برساند و نه به مدینه؛ تا من نامه ای برای عبیدالله بنویسم؛ شما هم در صورت تمایل نامه ای به یزید بنویسید! تا شاید این امر به عافیت و صلح منتهی گردد و در پیش من این کار بهتر است از آنکه به جنگ و ستیز با شما آلوده شوم.
─┅═༅𖣔1⃣3⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌘◁امام حسین علیه السلام از ناحیه چپ راه «عذیب» و «قادسیّه» حرکت کردند، در حالی که فاصله آنها تا «عذیب» سی و هشت میل بود، و حر هم با آن حضرت علیه السلام حرکت می کرد.حر بن یزید ریاحی پیوسته همراه امام حسین علیه السلام حرکت می کرد و هر گاه که مجالی می یافت به امام علیه السلام عرض می کرد: "به خاطر خدا حرمت جان خویش را نگه دار که من یقین دارم که اگر جنگی صورت گیرد، کشته خواهی شد." امام علیه السلام فرمود: "مرا از مرگ می ترسانی؟ آیا اگر مرا بکشید، دیگر مرگ گریبان شما را نمی گیرد؟ من همان را می گویم که آن مرد اوسی هنگامی که می خواست رسول خدا صلوات الله علیه را یاری کند به پسر عموی خود گفت. سپس اشعاری را بیان فرمودند.
─┅═༅𖣔1⃣4⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌘◁چون حر این اشعار را از امام علیه السلام شنید، از ایشان کناره گرفت و با همراهان خود با فاصله کمی از حضرت علیه السلام ، مسیر دیگری را انتخاب کرد. کاروان امام علیه السلام به حرکت خود ادامه دادند تا این که به سرزمین «نینوا» رسیدند. در این هنگام سواری مسلح از دور پیدا شد که کمانی بر شانه داشت و از کوفه می آمد؛ همه ایستادند و آن مرد را تماشا می کردند، آن مرد همین که رسید بی آنکه به امام حسین علیه السلام و اصحابش سلام کند، به حر و همراهانش سلام کرد و بعد نامه عبیدالله بن زیاد را به دست حر داد.
─┅═༅𖣔1⃣5⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁ در این نامه ابن زیاد خطاب به حر نوشته بود که: «چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین علیه السلام سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بی حصار و بدون آب! به فرستاده ام دستور داده ام از تو جدا نگردد تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام.» حر خدمت امام حسین علیه السلام آمد و نامه ابن زیاد را برای آن حضرت قرائت کرد، امام علیه السلام به او فرمود: "بگذار در«نینوا» و یا «غاضریه» فرود آییم." حر گفت: "ممکن نیست، زیرا عبیدالله این آورنده نامه را بر من جاسوس گمارده است!" زهیر گفت: "به خدا سوگند چنان می بینم که پس از این، کار بر ما سختتر گردد، یابن رسول الله صلوات الله علیه ! اکنون جنگ با این گروه •حر و یارانش• برای ما آسان تر است از جنگ با آنهایی که از پی این گروه می آیند، به جان خودم سوگند که در پی اینان کسانی می آیند که ما را طاقت مبارزه با آنها نیست."
─┅═༅𖣔1⃣6⃣𖣔༅═┅─
هدایت شده از آرشیوکنفرانس اتحادیه عماریون
─┅═༅🍃🌘🍃༅═┅─
🌒◁امام علیه السلام فرمود: "درست مي گويي اي زهير؛ ولي من آغاز كننده جنگ نخواهم بود." زهیر گفت: "در این نزدیکی و در کنار فرات آبادی ای است که دارای استحکامات طبیعی است به گونه ای که فرات از همه طرف به آن احاطه دارد، مگر از یک طرف."
─┅═༅𖣔1⃣7⃣𖣔༅═┅─