eitaa logo
آنچه نگفتم‌
985 دنبال‌کننده
395 عکس
108 ویدیو
1 فایل
مدتی هست ڪه حیرانم و تدبیرے نیست... 🖤💔
مشاهده در ایتا
دانلود
بسمــ ربــ الحسینــ
آنچه نگفتم‌
#قسمت_هفتم دوهفته ای گذشته بود ازاولین دیدارمون چت📱 ،تماس صوتی📞،تماس تصویری🤳 همچنان پابرجابود. دیگ
دوتاشکلات🍬،یه بطری آب،یه بسته پاستیل هم دستش بود بطری آب روداد گفت _تواین مدت خوب شناختمت ،این بطری آب واسه اینکه میدونم اونقدرتندتندقدم برمیداری🚶‍♀️ که قطعاالان تشنه ای. این شکلات هم واسه اینکه مطمئنم صبحونه نخوردی🍞 وبااین بی جونی ضعف میکنی😓. این پاستیل هم واسه اینکه مطمئنم عاشق پاستیلی 😍 اگه شک داشتم به حرفی که میخواستم بزنم،بااین کاراش مطمئن شدم نشستیم وشروع کردم *ببین من تواین مدت مطمئن شدم که هرکسی همسرت بشه بهترین شوهردنیانصیبش شده ولی به فلان دلیل و بهمان دلیل مانمیتونیم کنارهم باشیم گفت _تاشروع کردی به صحبت جوابتو فهمیدم. همیشه دخترا👩‍🦰وقتی میخوان به یه پسرجواب👨‍🦰 رد بدن اول ازش تعریف میکنن ومیگن توخیلی خوبی ولی بعدش میگن نه. منکه گفته بودم نمیخوام جلو روم جواب رد بدی بهم چرااصرارکردی؟ هیچی نگفتم وبلندشدم تاخدافظی کنم✋🏻 بالاخره ممنون بابت کارایی که واسم کردی ،بابت همه محبت هات و.... به ساعتم نگاه کردم(ادمین : از کی واسه محبت تشکر هم میکنن!؟!😳 ) ۸:۲۵ دقیقاهمون ساعتی که اولین بارهمودیدیم وسط حرفام گفتم اهان راستی... بهم نگاه نمیکرد. گفتم نمیخوای نگاهم کنی؟ سرشواوردبالاوبااخم بهم نگاه کرد😠 *ازوقتی باهات آشناشدم فهمیدم من چقدراستعداددارم که تاحالانمیدونستم وکشفشون نکرده بودم مثلافهمیدم من چقدربازیگریم🎬 خوبه نگاهش رنگ تعجب گرفت🤨 مثلامن الان ده دقیقه اس که دارم بازی میکنم ولی تو همه حرفاموباورکردی وشروع کردم به خندیدن 😅🤣😂 سبحان بابهت وتعجب داشت به من نگاه میکرد ولی بدترین اتفاق برای من افتاده بود اگه به عشق سبحان شک داشتم الان فهمیدم که من عاشق سبحان شده بودم ... @anche_nagoftam0
هر آنچه شعر نوشتم برای چشمِ قشنگت نبود ذره ای از ماجرای چشمِ قشنگت من از بهشتِ نگاهت کجا روم؟ که به چشمم نبود غیرِ جهنم، ورای چشمِ قشنگت بپرس از آینه گاهی، دلیلِ شاعری ام را چه کرد با دلِ تنگم صفای چشمِ قشنگت؟! قیام کرده گلستان به شوقِ فصلِ تماشا چگونه من ننشینم به پای چشمِ قشنگت؟ دچارِ تیرِ نگاهت شدیم هم من و هم دل چه خوش نشسته به جانم بلای چشمِ قشنگت خدا کند که نوازد دلِ شکسته ی ما را_ به رسمِ بنده نوازی، خدای چشمِ قشنگت نشد افاقه ی شوقم، شرابِ شعر و ترانه تمامِ آنچه که دارم فدای چشمِ قشنگت ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
گوشه‌ی چشم تو غزل می‌چِکد انگار ... ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
عصرونه جان و جهان! دوش کجا بوده‌ای نی غلطم، در دل ما بوده‌ای دوش ز هجر تو جفا دیده‌ام ای که تو سلطان وفا بوده‌ای ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
اینکه دلتنگم فدایِ سرت جانِ دل دلخوشم به تو به آمدنت به بودن و ماندنت ... ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
♥️A❤️:❤️P♥️ کاش ببینند قهر چشمان تو را تا نگوید نیست در عالم ز هجران تلخ تر ... ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
تا می‌توانیم دوست بداریم، زمانه درنگ و تردید و اما و اگر نیست؛ وقت تنگ است و فاصله بین بودن تا نبودن بسیار اندک انگار باید دیوانه‌وار دوست داشت و عاشقی کرد از بس همه‌چیز به آنی وابسته است... شبتون شیک ستاره بارون✨ ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
کاش یک صبح هوای مرا دلت بهانه کند...😌🌸 صبحتون عسلی😍 ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
طعم بهشت میدهد بوسه ی صبحگاه تـو ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
آنقَدر تورا دوست دارَم 😌😘 کِ جایَم دَر "گینِس" خالیـست😆😢 ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
آنچه نگفتم‌
#قسمت_هشتم دوتاشکلات🍬،یه بطری آب،یه بسته پاستیل هم دستش بود بطری آب روداد گفت _تواین مدت خوب شناخت
سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم بودیم با هم حرف زدیم ،حرفهای عاشقانه💑، نگاه های عاشقانه💏 و پارا از حریم هم فراتر گذاشتیم.🙉 در کنار همه اینها من نمی‌تونستم به صورت عقلانی🧠 به ازدواج با سبحان فکر کنم . اختلافات زیادی بین من و سبحان بود که نمی گذاشت من به صورت منطقی با این مسئله کنار بیایم . صبح و شب نگران سبحان بودم. شب ها🌃 تا دیر وقت با هم چت می کردیم. من به سبحان بسیار وابسته شده بودم. همانطور که گفتم خانواده و اطرافیان من از این متفاوت شدن حال و احوالات م باخبر شده بودند. اما به جز اندکی از دوستانم کسی از رابطه من و سبحان 💑خبر نداشت . تا اینکه یک روز به صورت جدی با سبحان صحبت کردم که کی قراره بیای خواستگاری؟ چندین بار در این مورد با هم صحبت کرده بودیم اما هر دفعه به دلایلی سبحان بحث رو عوض می کرد یا می گفت به زودی، باید کار پیدا کنم، باید خونوادم رو راضی کنم. اما این بارنذاشتم از زیر کار در بره. بهش گفتم:زمان به من بگو. من،خواستگار دارم میان و میرن بالاخره برای رد کردن شون باید دلیلی داشته باشم. من نمیتونم دلیل رابطه داشتن با تو رو برای خانوادم بیارم . این دفعه مثل دفعات قبل بحثو عوض نکرد بلکه عصبانی شد😡 و گفت: تو به من اعتماد نداری من برای تو دارم خیلی کارها انجام میدم اما تو نمیتونی به خاطر من حتی خانواده خودت رو راضی کنی .😠 خلاصه اینکه بحثمون بالا گرفت و من بدون جواب دادن به سبحان اینترنت خاموش کردم و جواب پیام ها✉ و زنگ‌ها 📞شو هم ندادم. حال و هوام خیلی گرفته بود دیگه حوصله نداشتم با کسی صحبت کنم .ناراحت بودم 😞اما دلم می خواست هر چه سریعتر این ماجرا برطرف بشه از یک طرف می ترسیدم که اگر خونوادم بفهمد چه اتفاقی میافته . حال و هوای بدم به خاطر قهر با سبحان ادامه داشت. همین حال و هوا همسر برادرم را متوجه من کرد😧 و بعد از مدتی پرس و جو متوجه این ماجرا شد 😟و با من قاطع صحبت کرد :سبحان به دردت نمیخوره .اصلاً صلاحیت ازدواج با تو رو نداره.😫 سنش ،شغلش، خونوادش ،رفتارش، اخلاقش خیلی چیزها هست که به هم نمیخورین. تو لیاقتت خیلی بیشتر از اینهاست. تو دختری هستی باسواد ،با کمالات ،خونواده خوبی داری، ظاهر خوبی داری .شخصیتی مثل سبحان اصلا برازنده تو نیست.😓 من تقریباً تحت تاثیر حرفهای همسر برادرم قرار گرفته بودم اما نه آنقدر زیاد که بتوانم به طور کلی سبحان را کنار بگذارم هنوز سبحان برای من عزیز بود.💚 اما از خیلی اتفاقاخسته شده بودم. 😞 من باید همیشه همه چیز را برای سبحان توضیح می دادم اما سبحان هیچ چیز را توضیح نمی داد. هر بار از اون در مورد زمان خواستگاری میپرسیدم طفره می‌رفت همیشه شغل و خونوادش رو بهونه میکرد برای نیامدن یا دیر اومدن. سوءاستفاده های عاطفی وگاهی ... 🙊😭(چه مجازی وچه حضوری) . من هر دفعه که حضوری سبحان را می‌دیدم عذاب وجدان می گرفتم 😟به خاطر حرف ها و کارهایی که انجام می‌دهیم اما عشق سبحان هرگز به من این اجازه را نمی‌داد که در این مورد فکر کنم😓 😭😭😭 ..
قهر ما شوخى ترين رخداد عاشق بودن است❗️ صبحِ خندان هديه آوردم، بِخيرش را بگو😊 ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
هر آدمی براے «نَــفَــس» ڪشیدن لازم دارد یڪ نفر باشد آن وقت حال و روزش دیــدن دارد ... ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الهی … حال دلتون قشنگ عصر زیبای زمستونیتون بخیر و خوشی زندگیتون پراز عطر خداوند عصرتون زیبا و شاد ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
♡•• عشق رازے ست ڪہ تنہا بہ خـُدا باید گفت چہ سخن ها ڪہ خـُـــــــــدا با من تنہا دارد.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
یکی بود یکی نبود یک روز مردی عطر تو را بویید و تبدیل به یک گُل شد ... ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
♥️ رو به رویت چه لذتی دارد صحبت از حرف های تکراری مطمئنم که دوستت دارم ! مطمئنی که دوستم داری ؟! ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
🍃🌸هـمراه خـود نسیم صبا می بـرد مرا 🌸🍃یارب چو بوی گل به کجا میبرد مرا؟ 🍃🌸سوی دیار صبح رود کاروان شب 🌸🍃باد فنا به ملک بقا می برد مـرا 🍃🌸صبحتـون شـاد و پر امید ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
همین دو جمله ی کوتاه راز خوشبختی ست: به خاطر تو بمانم... به خاطرم باشی.. روزگار بکامتون🌹 ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
تو را من چشم در راهم....! ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
بسمــ ربــ المـہدے📿
﷽ امام حسن علیه السلام: «ای بندگان خدا» بدانید که خداوند شما رابیهوده نیافریده است، و بحال خود رها ننموده، مدت عمرتان را نوشته، و روزی شما را بینتان قسمت کرده تا هر خردمندی قدر و ارزش خود را بداند و بفهمد جز آنچه مقدر شده هرگز به او نمی رسد. 📖 تحف العقول - @anche_nagoftam0
همیشه چای کم رنگ مینوشید. اگر چای پررنگ میشد، از طرف دیگر لیوان نمیتوانست مرا ببیند اینطور میگفت... 😌 ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
یا زهرا ؛ نام تو را بردیم در غمهای عالم ما را صدا کن در هیاهوی قیامت ... ‌
آنچه نگفتم‌
#قسمت_نهم سبحان همه فکروذهن منو تسخیرکرده بود اون روز هم مثل روز اول دیدارمون تا ساعت ۱۲ ظهر 🕛باهم
قهر و آشتی های من و سبحان ادامه داشت گاهی چند روز گاهی به چند ساعت تمام می شد . اما من هیچ وقت نمی توانستم سبحان را کنار بگذارم.😣عقل و ذهن من تسخیرشده بود. امابعدازمدتی فهمیدم من تنهادختری نبودم که باسبحان درارتباط بودم.💑 اون حتی بایکی مثل من رابطه احساسی وجنسی داشته.درکناردخترای متفاوتی که به صورت مجازی باهاشون درارتباط بود.😟 بعد از مدتها یکی از دوستان صمیمی ام که چند وقتی بود ندیده بودم اش را دیدم ازش گلایه کردم که خیلی نامردی چرا این چند وقته نیستی؟😓 تو ازدواج کردی دیگه توجهی به دوستات نمی کنی .نمیدونی این مدت من چقدر تنها بودم.😭 عذرخواهی کرد. اما دیگه الان برای عذرخواهی دیر بود .😰 مجبور شدم ماجرای خودم و سبحان رو براش بگم. دوستم دقیقا حرف‌های همسر برادرم روزد اما قاطع تر😠 و گاه دوستانه تر😕 من همیشه به حرفاش گوش می کردم و تنها دوست من نبود بلکه مثل یه خواهر مهربون بود و همراه.👭 کسی بود که چندین سال بود با هم دوست بودیم و خاطره‌های خوبی داشتیم .حالا این حرفارو داشت بهم میزد. عصبانی میشد😡 ،داد میکشید سرم 😤،ناراحت می‌شد☹ ،حتی یک بار گریه کرد.😭 گفت پشیمونم از اینکه این مدت به خاطر مشکلات خودم تورو تنها گذاشتم اما باور کن من نمی تونستم فقط به تو توجه کنم و به مشکلات خودم نرسم . اما الان اومدم هر چند دیر اما ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است .خواهش می کنم لطفاً به دلایلی که خودت میدونی از سبحان فاصله بگیر . سخت بود برای من فاصله گرفتن از کسی که چندین ماه باهاش بودم عاشقانه حرف زدیم💏 به من محبت کردهبهش محبت کردم حال و هوای زندگی منو تغییر داده اما هرچی باشه خودم میدونستم رابطه ما گناه و اشتباهههههههه😭😭😫 ... @anche_nagoftam0
من خدای غزل ناب نگاهت شده ام از رگ گردن تــو من به تو نزدیک ترم ❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
بیهوده تلاش کرده ام، این تلاش اثری نخواهد داشت،😢 احساسات من مهار نمی شوند. تو باید به من اجازه دهی تا به تو بگویم چقدر تو را می کنم و به تو می ورزم. ♥️ @anche_nagoftam0 ❤️