چرا کسیرو که باهاش تو رابطهاید، انقد محدود می کنید؟ تعهد یعنی دورت شلوغ باشه ولی قلبت فقط یهنفرو انتخاب کنه، وگرنه آدمی که هیچ گزینهای جلوش نیست چجوری می خواد بهتون ثابت کنه که متعهده؟
بی صبرانه مشتاق صبح نباش
خدا میداند شب برایت چه خواب هایی دیده است ...
| مبتلا |
من از خستگی هایم هم خسته شده ام
از بی پنهاهی هایم
من حتی از خودم هم فرار میکنم
از احساساتم
من در هیاهوی این تلاطم حال ویران خویش دست و پا میزنم
مرگ را صدا میکنم
من طناب دار یک زندان فرسوده در دورترین نقطه شهر را می خواهم...
نمکنشناسی مثل یک بیماری مزمن شیوع پیدا کرده است، بین مردم! مهم نیست تو چقدر خودت را خرج حال خوبشان کردی. حالشان که با تو خوب شد، دلیل حال بدت میشوند. مهم نیست چقدر در گذشته کنارشان بودی. میروند و شیفتهی آدمهای جدید زندگیشان میشوند. مهم نیست تو چقدر دردشان را به جان خریدی. درد میزنند به جانت. مهم نیست چقدر بار تنهاییشان را به دوش کشیدی. در نهایت تنهایت میگذراند. چه خوب است اگر قدرشناس بودن را تمرین کنیم، و به فرزندانمان هم یاد بدهیم. اینجا زخم خیلیها، تازهی نمکدانهای شکسته است ...
پشت تموم موفقیتهای آدمای این دنیا قطعا یکی بوده، نه اینکه یکی بوده که حمایتت کنهها، نه! اتفاقا برعکس. یکی بوده که نادیدت گرفته، یکی بوده که احساستو کُشته، و یه روزی اونقدر کوچیکت کرده که تو برای گرفتن بزرگترین انتقام دنیا یعنی "موفقیت" شبانه روز تلاش کردی ...
وقتی قلبی را عاشق کردی، وقتی وجودی را وابسته کردی، وقتی نفسهای یک نفر را به نام خودت زدی، وقتی جان کسی را به نفسهای خودت گره زدی، وقتی احساسی را در کسی روشن کردی، وقتی قلب کسی را صاحب شدی، فقط امانتدار خوبی باش. تنهایش نگذار، ترکش نکن. اگر بروی، اگر ترکش کنی، چه با خداحافظی و چه بی خداحافظی، او میمیرد. نه اینکه نفسهایش قطع و تنش سرد شود، نه! احساسش میمیرد. و هر عاشقی میداند که مرگ احساس، دردناکترین مرگ دنیاست …
از اینکه بزرگشدنمونو میدیدم ذوق میکردم
هردمون بزرگ شدیم
باهم عوض شدیم
اما میدونی! مشکل همینجا بود
آدما وقتی بزرگ میشن از هم دور میشن
وقتی عوض میشن طرف مقابلشونو میترسونن=)