حضرت علی (ع):
در شگفتم از کسی که می بیند هر روز از جان و عمر او کاسته می شود
اما برای مرگ آماده نمی شود . . .
@anche_nagoftam0
تمام دلتنگی ها، از اشک ها و شکایت ها که بگذریم
باید اعتراف کنم مادرم که میخندد خوشبختم
@anche_nagoftam0
#ترک_ارتباط_بانامحرم😔
#عاقبت_بد_ارتباط_بانامحرم😔
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
#قسمت_اول
دبیرستان وراهنمایی یه مدرسه مذهبی درس خوندم📚
درسخون نبودم ولی درسام هم بدنبود📙
اونموقع هااوج مشغله ذهنیم ،دوستام بودن ودرس وخونواده 👭👨👩👧👦
هیچوقت فکرنمیکردم یه روزی بشه که همه زندگیم بهم بریزه 😔😔اونم به خاطر چی؟بخاطرفضای مجازی📱
تااتمام درسم گوشی نداشتم.فضای مجازی دراختیارم نبود. کم وبیش گوشی مامانم دستم بودولی آزادی کامل خب نه....
بعد اتمام درسم یه آموزشگاه مذهبی درس خوندم. اواخرترم دوم بودکه واسم گوشی خریدن.📱
پدروبرادرم👨👦 خیلییییی بهم محبت میکردن🧡 وازلحاظ عاطفی غنی بودم
هیچ مشکل مالی هم نداشتیم💰
تااینکه کرونااومد😷وماههابیکاری به سراغم اومد
وقتموخیلی میذاشتم پای گوشی واینستاگرام آخه کاری نداشتم .🤷♀️
بیکاربودم🤦🏻♀️
نه میشدازخونه بیرون برم 🚶♀️نه درسی 📙بودنه کاری👩🔧
روزهاهمینطورمیگذشت
تااینکه یه روزدیدم توقسمت پیشنهادات یه پسری🧑 هست که باخواننده محبوبم👨🎤 سلفی انداخته وگذاشته پروفایلش
منم فقط فالوش کردم تابعداپستاشوببینم واگه خوب بودنگهش دارم واگه نبودآنفالو کنم
چندروزبعددیدم یه استوری گذاشته وبه شوخی🙃 یه سوالی درموردشهرمن پرسیده بود.
منم خیلی معمولی براش نوشتم سلام شمااهل ......نیستین؟🙄
اونم نوشت اصالتا......ام(یعنی همون شهرمن)😌 ولی تایک سال پیش تهران زندگی میکردم.
منم براش نوشتم پس حس وحال مارو درک نمیکنید😏
نوشت شماهم اهل......هستید؟
*بله
_خوشبختم🙂
*ممنون😊
وفکرکردم موضوع تموم شده وچت هاروپاک کردم
#ادامه_دارد...
@anche_nagoftam0
حاج آقای مجتبی تهرانی می گفت : " مواظب اطرافیانت باش ... دوستان و آشنایانت .. والله روح آدم حتی از آن نانوایی که سر کوچه نانش را پخت می کند هم تاثیر می پذیرد .. "
مصاحبت آدم های حقیر و پست، روح آدم را خوار و خفیف می کند .
#قیمت_زندگی
فرزندی از پدر قیمت زندگی را پرسید؟
پدرسنگى زیبا به او داد☺️ و گفت بردار و ببر بازار، ببین مردم چقدر می خرند؛
اگر قیمت را پرسیدند، هیچ نگو،😐فقط دو انگشتت را ببر بالا.
سنگ را به بازار برد. سنگ را دیدند و قیمت پرسیدند.؟
کودک دو انگشتش را بالا آورد؛ گفتند دو هزار تومان!😕🙁
نزد پدرش بازگشت و ماجرا را گفت؛
پدر به او گفت این بار برو در بازار #عتیقه فروشان،
آنجا وقتی کودک دو انگشتش را بالا برد عتیقه فروش گفت:
دویست هزار تومان!🙁این بار هم کودک نزد پدر بازگشت و ماجرا را تعریف کرد.🙂 پدر به او گفت:
این بار به بازار #جواهرفروشان و نزد فلان گوهرشناس برو .
وقتی دو انگشتش را بالا برد آن گوهر شناس گفت دو میلیون تومان!🙁
آن کودک باز ماجرا را برای پدر تعریف کرد. پدر گفت:
فرزندم! حالا فهمیدی که قیمت زندگی چند است ؟"مهم است که گوهر وجودت را کجا وبه چه کسی بفروشی"...
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
• 🦋 • ❈ • 🦋 •
تمام شهر🏙 را گشتمــ
ڪہ پیدایتـــــ ڪنمـ اما
نہ خود👤 بودے
نہ چشمے ڪه
شود همتاے چشمانتــ ...
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
آنچه نگفتم
#ترک_ارتباط_بانامحرم😔 #عاقبت_بد_ارتباط_بانامحرم😔 👇👇👇👇👇👇👇👇👇 #قسمت_اول دبیرستان وراهنمایی یه مدرسه
#قسمت_دوم
چنددقیقه بعددیدم پیام داد
_کجارفتین؟🤔
*بله؟😐
_هستین؟
*بله😐
_اهل کارفرهنگی هستین آبجی؟🤔
*بله اگه شرایطم جورباشه و بتونم اره
_بامرکز.......آشنایی دارین
*اره چندباری به گوشم خورده اسمش ولی شناخت زیادی ندارم
_من اسمم سبحان(اسامی غیرواقعی)🙂
مسئول جذب این مرکزم.میخوایدیه توضیحی بدم تااگه علاقه داشتیدعضوبشید؟
.
بنظرم اومد یه توضیح ساده ومعمولی که اشکال نداره در ضمن ماکه حرف خاصی نمیزنیم
پس شروع کردبه توضیح دادن......
دراین بین ازم اسم وسن وتحصیلاتموپرسید
نمیخواستم بگم ولی دیدم کاری نمیتونه بکنه که.
حالااسم وفامیل وسن که چیزی نیست
پس گفتم:(رضوانه۲۰سالمه و......درس میخونم)😶
تاسن ورشته موگفتم برام نوشت
_چه جالب 😃منم همسن شماهستم وهمین رشته
وخلاصه گفتگوی ما ازهمین جملات شروع شد
ازدرس📙 وکارش 👨🔧پرسیدم
ازدرس📕 وفضای کارم👩🔧 پرسید
منی که هرپسری👦 بهم ریکوئست میداد،ندیده ونخونده طرف روبلاک🚫 می کردم، حالاداشتم بایه پسرصحبت میکردم.
.
وسط صحبت هامون ازش پرسیدم برنامه ت واسه آیندت چیه؟
گفت میخوام ازدواج کنم👰🏻🤵🏻
گفتم چیییییییی😳😳😯؟؟؟؟تواین سن😮؟
_اره مگه چیه؟شماکه مذهبی هستین چرافکرمیکنین تواین سن ازدواج کردن زوده؟
*به نظرمن ۲۰سال واسه یه پسرکمه که بخوادتواین سن ازدواج کنه.مگه اینکه یه دختر۱۵،۱۶ساله روبگیره
_ یعنی شماکه۲۰سالته بایه پسر همسن خودتون ازدواج نمیکنی؟
قاطع گفتم نه...
.
تقریبایکی دوساعت صحبتمون طول کشیدوخیلی چیزادرموردکارش ودرسش وهمون مرکزبهم گفت
منم درموردخونوادم،کارم،درسم و..... براش توضیح دادم.
بعداین مدت دیگه خداحافظی کردم وباخودم گفتم خب دیگه تموم شد.ولی نمیدونم چرادستم نمیرفت سمت بلاک🚫
رفتم دیدم چقدرررررر باهم حرف زدیم
چت هاروبالاوپایین کردم،بعضیاروخوندم،بعضیاروپاک کردم
باخودم گفتم من چرابایدبایه نامحرم حرف بزنم؟؟؟؟؟😭
وخیلی شدیدپشیمون شدمواحساس گناه کردم
🥺😦
شب خیلی حالم گرفته بود😰
حس بدی داشتم😢
تانیمه شب بیداربودم وباهزاربدبختی خوابم برد
#ادامه_دارد...
@anche_nagoftam0
آنچه نگفتم
#قسمت_دوم چنددقیقه بعددیدم پیام داد _کجارفتین؟🤔 *بله؟😐 _هستین؟ *بله😐 _اهل کارفرهنگی هستین آبجی؟🤔
#قسمت_سوم
صبح که بیدارشدم😴 اولین چیزی که یادم اومد سبحان بود😬
ولی سعی کردم بهش فکرنکنم وبه کارام برسم
صبحونه خوردم🍳،وسایلمومرتب کردم،کاراموکردم
نمازظهرشد،نمازموخوندم
نزدیک ساعت یک ونیم ظهر بودکه گوشی رو برداشتم📱
دیدم ساعت۱۱شب🕚 پیام داده بوده:شب بخیر😇
همین....
وهمین دوکلمه حال وهوای منو بهم ریخت
دختری نبودم که کمبودمحبت داشته باشم💞 ولی خب ....
توهمون حال وهوابودم که یهوپیام داد
_سلام🥰
*سلام
_ظهربخیر😇
*ممنون
_آدم تاالان میخوابه بنظرت؟🤔
*تاالان خواب بودی مگه؟
_شمارومیگم بانو🙂
*آهان من...من ازساعت۹بیدارم🕘 یه ذره سرم شلوغ بودوقت نمیکردم گوشیموبردارم.
_اهان.خب پس کاراتوکردی؟
*بله
_خب خداروشکر.راستی؟
*بله؟
_توچرابه من نمیگی جانم؟🤔
*چرابایدبهتون بگم جانم؟😳
_همینطوری
*من وشمانامحرمیم.خودتون هم اگه میگیدمذهبی هستین پس بایدهمچین چیزایی رومراعات کنین.
_باشه بابا،چشم،چرادعوامیکنی؟
*حرفی که میخواستید روبزنید.من کاردارم بایدبرم
_خواستم دلیل اصلی مخالفتتو باازدواج یه پسر،توسن کم بدونم.واقعاچرافکرمیکنی من بچه ام؟👶🏻
*من فکرنمیکنم شما بچه هستین.گفتم ازنظرمن این سن کمه.
همینطورسوال پیچ کردمنو ودوباره مثل روزقبلش حدوددوسه ساعت درگیرچت شدیم.
چندمدتی بودکه باسبحان آشناشده بودم وتقریباوابسته🙀
ولی اصلاعلاقه ای نداشتم🤖
فقط وقتی حوصله ام سرمیرفت باهم چت میکردیم وحرفای معمولی میزدیم.
دیگه حرف زدن بایه نامحرم برام سخت نبود😖
خیلی راحت شما به تو تغییرپیداکرده بود😱
ومن خیلی اروم تبدیل شدم به کسی که بدون ذره ای استرس واحساس گناه داره بایه نامحرم چت میکنه....🤯🥴😣
#ادامه_دارد
@anche_nagoftam0
عارفی را پرسیدند: از اینجا تا خدا چه مقدار راه هست؟
گفت: یک قدم.
گفتند: این یک قدم کدام است؟ گفت: پا بگذار روی خودت.
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
♥️
وصلِ مُدام
بِه بُوَد از وصلِ گاه گاه
مُستغنی از وصالِ توام
با خيالِ تو . . . . . . . .
❤️
#صائب_تبریزی
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
خوش آمدی
بنشین آفتاب دم کردم
که چای دغدغه عاشقانه من نیست
_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
آنچه نگفتم
#قسمت_سوم صبح که بیدارشدم😴 اولین چیزی که یادم اومد سبحان بود😬 ولی سعی کردم بهش فکرنکنم وبه کارام ب
#قسمت_چهارم
یه روزبادوستام قرارداشتم👭
تااونموقع عکسموندیده بود
تابهش گفتم میخوام برم گفت میشه یه عکس ازخودت بفرستی؟📷
منم باحجاب کامل وچادروالبته ماسک😷 یه عکس براش فرستادم
هیچی نگفت،یعنی حتی نگفت چراماسک زدی
منم هیچی نگفتم.
رسیدم سرقرار.دوستام هنوزنیومده بودن
گفتم بهش.داشت باهام شوخی میکردکه من میتونم کاری کنم که از وقتی دوستات میان تاوقتی ازشون جداشی ،نتونی به غیرمن به کس دیگه فکرکنی😏🤯
گفتم نمیتونی .من مدتهاست که دوستاموندیدم
یکیشون که بیاد دیگه فراموشت میکنم تاااااا وقتی ازشون جدابشم
گفت ولی من میتونم 💪
گفتم چجوری؟🤔
.
تااونموقع هیچ حرفی ازعلاقه وعشق وازدواج نگفته بود.💗💞
گفت یه چیزی رومیخوام بهت بگم ولی روم نمیشده🥴😣😅.ولی بنظرم الان دیگه وقتشه که بهت بگم
گفتم چی؟🙁
گفت:
حس میکنم
دارم
بهت
علاقه مند❤
میشم😅
.
انگاریه پارچ آب سردریختن روسرم🤦🏻♀️
حالمونمیفهمیدم،نمیدونستم کجام چیکارمیکنم اصلامن کی هستم؟🤷♀️
اینترنتوبدون جواب دادن بهش خاموش کردم
ولی سبحان کارشوکرده بود
بچه هااومدن ولی من هیچی نمیفهمیدم از حرفاشون.خونه رسیدم🏠 ولباس🧥👖👟 عوض کردم ولی اینترنتو روشن نکردم
ساعت۱۲شب 🕛وقتی همه خوابیدن اینترنتو روشن کردم
یه عالمه پیام ازسبحان که ببخشید رضوانه
نمیخواستم ناراحتت کنم 😖🙁
کاش نمیگفتم☹
توروخداجواب بده 😰🥺😭
و......
ولی حرف سبحان کارخودش روکرده بودوحال دل من روخراب کرده بود
#ادامه_دارد
@anche_nagoftam0
صبح
هجوم چشم های توست
وقتی ناگهان
در من شعری می شوی
به وسعت طلوع یک زندگی ...
صبح را دوست دارم
وقتی
سرآغازش تو باشی ...
💟 @anche_nagoftam0
کفران نعمت یعنی:
.
.
.
.
.
صدات قشنگه😍و بجای وویس🙈تایپ میکنی☹️
😂😂😌😌
#کفران_نعمت_نکنننن😑😑😑😑
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
آنچه نگفتم
#قسمت_چهارم یه روزبادوستام قرارداشتم👭 تااونموقع عکسموندیده بود تابهش گفتم میخوام برم گفت میشه یه ع
#قسمت_پنجم
دستم نه سمت بلاک میرفت🚫(چون وابسته شده بودم ) نه سمت جواب
که دیدم آنلاینه وبرام نوشت
عزیزم❤ کجابودی میدونی چقدرنگرانت شدم😰؟
توروخدامنوببخش☹
نمیخواستم ناراحتت کنم 😞
ولی حرف دلم بود😢
منو ببخش گلم😔
تاخودصبح حرف زدو منو راضی کردکه به پیشنهادش فکرکنم.
وساعت۷صبح 🕖ازش خداحافظی کردم، بعد۷،۸ساعت چت کردن.
هردفعه باخودم فکرمیکردم میگفتم من اینجوری نبودم .چرااینطورشد.ولی هردفعه نفسم👹 میگفت کاری نمیکنی که ،ملت بدترازایناشومیکنن.
مگه حضوری دارین حرف میزنین؟مگه بهش دست زدی ؟یا.....
دوباره رابطه خوب شدبازبون ریختن های سبحان
دیگه حالم بدنمیشداگه منو خانمم👰🏻 وعشقم💝 صدامیکرد
حتی دیگه ناراحت نمیشدم وباهاش دعوانمیکردم اگه باهام حرفای مثبت۱۸میگفت😞🔞
انگارواقعاشوهرم بود💑
کم کم منم اومدم توکار .
نه به اندازه اون ولی دیگه وقتی صدام میکردمیگفتم جانم🧡.عزیزم 💞وفدات شم😘 وبعضی استیکر💋وایموجی ها😍رو میفرستادم.
شده بودم مثل همون بعضیایی که هیچوقت فکرشوهم نمیکردم که این کارا روبکنم.😟
.
یه شب بهم گفت قراره فردا بره مرکزتحصیلش تاکاراشوبکنه.
ولی قبلش بایدمیرفت یه جایی تایه کاری روانجام بده.
ساعت۱۰شب 🕙تصمیم گرفتم بدون اینکه بهش بگم برم همانجایی که قراره بره وغافلگیرش کنم
#ادامه_دارد
✵─┅┄
@anche_nagoftam0
آیــا اجازه هست در ایــن قصهی جدید
تصمیمتان عوض شود و عاشقم شوید؟😍🙊🙈
#خو_عاشقم_شو❤🙊
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
آنچه نگفتم
#قسمت_پنجم دستم نه سمت بلاک میرفت🚫(چون وابسته شده بودم ) نه سمت جواب که دیدم آنلاینه وبرام نوشت عز
#قسمت_ششم
صبح به بهونه قراردرسی بایکی ازدوستام👭 ازخونه زدم بیرون.
ساعت۷ونیم صبح 🕢
تارسیدم به محلی که مدنظرم بودتقریباساعت۸وربع شده بود
سبحان نمیدونست میخوام برم پیشش .
چنددقیقه قبل ازاینکه برسم بهش پیام دادم که دارم میام پیشت.
واینترنت روخاموش کردم.وقتی رسیدم دیدم رویه نیمکت کنار خیابون نشسته .اینترنت روروشن کردم دیدم چندتاپیام دارم ازش که کجامیخوای بیای؟🙄
رضوانه الان کجایی؟😬
کجارفتی؟😧
بهت میگم کجایی الان؟😵
رفتم پیشش
*سلام سبحان🙃
_سلام رضوانه.اینجاچیکارمیکنی؟😯
*اومدم ببینمت.مگه نمیگی دوسم داری ومیخوای بیای خواستگاری؟
خب بایدهمدیگه روبشناسیم دیگه.🥰
_خب ماهم داریم شناخت پیدامیکنیم.
*مجازی دیگه بسه.خسته شدم.یه ذره هم حضوری بشناسیم دیگه
خندیدم😄 واونم سرتکون داد
_ازدست توچیکارکنم من؟بیابریم یه جایی که خلوت باشه.کسی نبینتمون
همون نزدیکی ها یه پارک بود. بافاصله نشستیم کنارهم شروع کردیم به صحبت کردن.
خیلی معمولی وحتی به هم نگاه نمی کردیم. 👀
چادرم خاکی شده بود.اروم دست کشید رو خاک های چادرم ولی دستش بهم نخورد اماهمین کافی بودکه یخمون بازبشه.
دیگه خجالت نمیکشیدم که کنارش باشم😔
،دیگه ناراحت نبودم که شونه هامون بهم میخوره،😔
دیگه عذاب وجدان نداشتم که دیگران دارن نگاهمون میکنن😔
حرفامون شده بودابرارعشق بهم🥰
، نگاه های عاشقانه،😍
خندیدنایی که بتونیم بیشتردل هم رو ببریم،😇
اتفاقاتی که من تو کل عمرم هم تصورنمیکردم انجامش بدم اونم باکی؟بایه پسرنامحرمی که نمیدونستم کیه وچیه😱😖
.
ساعت نزدیک۱۲بود🕛ومن چندساعت باهاش بودم ولی دل کندن خیلی سخت بود😧
باهرجون کندنی بودخداحافظی کردم🤚 برگشتم خونه ولی مگه فکرش ولم میکرد؟
هرکارمیکردم،هرچیزی میخوردم،حتی تاوقتی خوابم میبرد سبحان توفکرم بود😴
دیگه خودمو زنش👰🏻 میدونستم که فقط تنهامشکلی که داشتیم مخالفت خونواده اش بود وتمام
#ادامه_دارد...
@anche_nagoftam0
گنجِ من! در طلبت، رنجِ فراوان بردم
بی وضو، دستِ مِی آلوده به قرآن بردم!
به قمار آمدم آن مویِ به هم ریخته را
دل و دین باختم و حالِ پریشان بردم
پیش ''عقل'' از ستمِ عشق شکایت کردم
به یهودی، گِله از ظلمِ ''مسلمان''، بردم!
شرم بوده است و یا شوق؟ نمیدانم شیخ!
دکمه ای باز شد و سر به گریبان بردم!
ابرم و رحمت من موجب زحمت شده است
سیل افتاده به هر نقطه که باران بردم
شهر پای تو زبان ریخت و من سر دادم
دیگران زیره و من چشم به کرمان بردم!
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️
♥️
چشمانِ منتظر
که لزوماً به جاده نیست !
گاهی
به صفحهٔ گوشی،
پیِ یک شب بخیرِ طوست ...
#شـبـت_بعـشـق🌙✨
❤️ @anche_nagoftam0 ♥️
اسمش را گذاشته ام، جانِ دل!😍
یعنی هم جان است و هم دل...😌
کارِ ما از عشق گذشته،☺️😌
یعنی هنوز برای احساسمان اسمی پیدا نشده...😁
عجالتاً "مالِ همدیگر" صدایمان کنید..❤️♥️
♥️ @anche_nagoftam0 ❤️