eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
80.7هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
نان سنگکی در تبریز سال ۱۳۵۲ 🗞 @Ancients
از سال ۱۹۲۹ وسیله جلوگیری در آمریکا تولید میشد که در جعبه‌های فلزی قرار داشت و اسمش رامسس بود! حالا چرا رامسس؟! مرحوم رامسس دوم، از قدرتمند ترين فراعنه مصر، بیش از ۶۰ دختر و ۹۶ پسر داشت! حالا برای اینکه کسی به سرنوشت رامسس دچار نشه اسم این برند رو رامسس گذاشته بودن :)) 🗞 @Ancients
میدان امیرچخماق یزد در دوره قاجار 🗞 @Ancients
جالب است بدانيد اولین سیستم استخدام دولتی به صورت لشکری و کشوری به مدت ۴۰ سال خدمت و سپس بازنشستگی و گرفتن مستمری دائم، توسط سیستم حکومت هخامنشیان در ایران پایه گذاری شد! 🗞 @Ancients
در دنیا خفتگانی هستند که بیداریشان همچو بیداری اژدها وحشتناک است تاریخ بشر اثبات کرده است... که مذهبی نماهای متعصب و ابلهان خرافاتی بدترین نوع آن هستند. 👤 ناپلئون بناپارت 🗞 @Ancients
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نان و پنیر خوری هویدا! ببینید ناهار چی میدادن به مسئولین اون زمان! 🗞 @Ancients
دو سرباز موتور سوار آلمانی در جنگ جهانی دوم که در سرمای استخوان سوز ۱۹۴۱ در روسیه خود را پتو پیچ کرده اند... 🗞 @Ancients
کیومرث، نخستین بشر را، اهورامزدا آفرید، کیومرث به مدت سی سال تنها در کوهساران بسر برد، در هنگام مرگ از او نطفه‌ای خارج شد و به وسیله اشعه خورشید تصفیه شد و در خاک محفوظ بماند، پس از چهل سال از آن نطفه، گیاهی بشکل دو ساقه ریباس بهم پیچیده در مهرماه و مهر روز (جشن مهرگان) از زمین بروییدند پس از آن از شکل گیاهی به صورت انسانی تبدیل شدند که در قامت و چهره شبیه هم بودند (مَشی و مَشیانه) یکی نر موسوم به مشی و دیگری ماده موسوم به مشیانه پس از پنجاه سال آن دو با هم ازدواج کردند و بعد از نه ماه از آن‌ها یک جفت نر و ماده پدید آمد از این یک جفت هفت جفت پسر و دختر متولد شد یکی از ان هفت جفت موسوم بود به سیامک و زنش نساک از سیامک و نساک یک جفت متولد شدند به نام‌های فرواک و زنش فراواکیین از آنان پانزده جفت پدید آمد که کلیه نژادهای همه کشورها از پشت آنان است که یکی از ان پانزده جفت هوشنگ و زنش گوزنگ نام داشتند ایرانیان از پشت آنان می‌باشند. 🗞 @Ancients
پند یک پدر پیر در حال مرگ به فرزندش : منتظر هیچ دستی در هیچ جای این دنیا نباش و اشکهایت را با دستان خود پاک کن (همه رهگذرند) زبان استخوانی ندارد ولی اینقدر قوی هست که بتواند به راحتی قلبی را بشکند (مراقب حرفهایت باش) به کسانی که پشت سرت حرف میزنند بی اعتنا باش آنها جایشان همانجاست دقیقا پشت سرت (گذشت داشته باش) گاهی خداوند برای حفاظت از تو کسی یا چیزی را از تو میگیرد اصرار به برگشتنش نکن پشیمان خواهی شد (خداوند وجود دارد پس حکمتش را قبول کن) انسان به اخلاقش هست نه به مظهرش. اگرصدای بلند نشانگر مردانگی بود سگ سرور مردان بود. قبل از اینکه سرت را بالا ببری و نداشته هايت را به پیش خدا گلایه کنی نظری به پایین بینداز و داشته هات را شاکر باش. انسان بزرگ نمیشود جز به وسیله ی فکرش. 🗞 @Ancients
وارد شدن اجباری به حمام زنانه!! مهدی محبی کرمانی داستانی دارد به نام کُتِ زوک. کُت به کرمانی یعنی سوراخ و زوک همان لوله های سفالی است. داستان از این قرار است که در نوبت خانمها کُتِ زوکِ خزینه می گیرد و آب زیادی گرم می شود. صاحب جان یکی از زنان حمام نزد کَل اسدا... می رود که مسوول حمام است و از او می خواهد به حمام بیاید و کُت را باز کند. ( کَل اسدا... کَل اسدا... دستم به دومنت. کُتِ زوکِ خزونه گرفته. آبا داغ شدن، آتش، زِنِکا می خوان جونشونه ور آب بِکِشَن، بشورن بیان به در، نمی تونن ... الانم اذانِ میگن، مَردِکا می ریزن تو حموم، رسوایی می شه، وَخی یه فکری بکن. تو رو دونی خدا، وخی.) خلاصه اینکه کل اسدا... اولش بهانه می آورد که نه و نمی شود و زنها لخت هستند و از این حرفها. اما گویا این پیشامد بی سابقه نبوده و کل اسدا... هم راه رفتن به حمام زنانه را خوب بلد است. این است که با صاب جان همرا می شود. پاچه های شلوارش را بالا می کشد و در ورودی حمام داد می زند : (اوی، زِنکا، چشماتون ببندین، مرد داره میا تو) و صاب جان هم پشت بند او داد می زند : (اوی، چشماتون ببندین، مرد داره میا تو، چشماتون ببندین.) و اینگونه است که کَل اسدا... وارد حمام می شود، از میان زنان لخت که دست بر چشم دارند می گذرد و کُتِ زوک را باز می کند! آب ولرم می شود و کل اسدا... می رود. مادر اوس شکرا... که که در حمام بوده به سمت خزینه می رود دستی توی آب می زند و با رضایت می گوید: (بارکالله کل اسدا... بارکالله. خدا خیرش بده) و سپس با لحنی فیلسوفانه ادامه می دهد : ( ولی کَل اسدا... می باس چشماشِ ببنده نه ما! ) و صاب جان با لحنی حق به جانب پاسخ می دهد که: ( خب اُوَخ کُتِ چطو وا بُکنه؟! ) گذشته از اینکه سفارش می کنم داستان کامل را و داستانهای دیگر مجموعه داستان کُتِ زوک را که نشر آموت منتشر کرده بخوانید... 🗞 @Ancients
میدونستید اصطلاح "گرگ باران" دیده که بکار میبریم غلطه و اصل این اصطلاح "گرگ بالان" دیده است وگرنه همه گرگا بارون رو دیدن 😐☝️ 🗞 @Ancients
میز صبحانه لاکچری تهران دهه 50 🗞 @Ancients