eitaa logo
تاریخ ایران و جهان باستان
81هزار دنبال‌کننده
37.4هزار عکس
4.8هزار ویدیو
13 فایل
ملتی که تاریخ خود را نداند، مجبور به تکرار آن است هر روز با مطالب جالب سیاسی و تاریخی 💐💐 پذیرش تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/4048027657C227a3cbb22
مشاهده در ایتا
دانلود
📝حکایت 💫 يك روز چند نفر از اطرافيان سلطان محمود غزنوى به حسن ميمندى (وزير سلطان محمود ) گفتند: امروز پادشاه هنگام مشورت در مورد فلان موضوع، به تو چه گفت ؟ حسن ميمندى جواب داد: آنچه گفته از شما نيز پوشيده نيست. گفتند: شاه آنچه را با تو گويد، روا نداند كه به امثال ما بگويد. حسن ميمندى گفت: سلطان به اتكاى اينكه مى داند من راز او را فاش نمى كنم با من مشورت مى كند، بنابراين شما هم آن را از من نپرسيد و افشاى آن را از من نخواهيد. 🔸نه هر سخن كه برآيد بگويد اهل شناخت 🔹به سر شاه سر خويشتن نشايد باخت (۱) ۱_ يعنى : انسان دانا هر سخن را كه مى توان به زبان آورد نگويد زيرا نبايد جان خود را بخاطر فاش نمودن راز شاه از دست بدهد. 📚 گلستان سعدی: باب چهارم :حکایت ۷ 🗞 @ancients
هر روز به شیوه‌ای و لطفی دگری چندانکه نگه می‌کنمت خوبتری گفتم که به قاضی برمت تا دل خویش بستانم و ترسم دل قاضی ببری #سعدی 🗞 @ancients
برج پیر عملدار دامغان که هزار سال پیش ساخته شده داخل بنا رو دیوارها یادگاری‌ها، نذرها و نیازهایی نوشته شده که حالا اثر تاریخی محسوب میشن و نیازمند مستند‌ شدن از معاصرها، سال ۸۳ یه دانشجوی معماری-به غلط- از دغدغه‌اش نوشته: آیا یادگاری‌ های ما صد سال بعد باقی می‌ماند؟ تلاشی برای ماندن... 🗞 @ancients
دلیل نام‌گذاری محله جماران تهران زمین‌های جماران متعلق به سید محمد باقر جمارانی از روحانیان معروف در زمان ناصر الدین شاه بوده است. برخی از اهالی معتقدند که در کوه‌های این محله از قدیم مار فراوان بوده و مارگیران برای گرفتن مار به این ده می‌آمدند و دلیل نامگذاری این منطقه نیز همین بوده است و عده‌ای هم معتقدند که جمر و کمر به معنی سنگ بزرگ است و چون از این مکان سنگ‌های بزرگ به دست می آمده است، آن‌جا را جمران، یعنی محل به‌دست آمدن جمر نامیده‌اند. 🗞 @ancients
عجیب ترین مجسمه دنیا مجسمه‌ی دستی در بیابان شیلی با ارتفاع 11 متری از زمین بیرون زده است. این مجسمه به گونه ای است که تصور می کنید غولی بزرگ زیر توفان خاک دفن شده است! 🗞 @ancients
سعادت شهر، یک اجتماع روستایی کوچک در ایران است که لقب " شهر نجوم " را به دلیل آسمان پر ستاره ی ثابتش، به خود اختصاص داده است. مردم شهر همه باهم برای ایجاد یک رصد خانه قدم پیش گذاشتند و در مواقع ایده آل، تمام چراغ ها خاموش میشوند تا ستاره ها به وضوح و زیبایی هرچه تمام تر دیده شوند. 🗞 @ancients
بارفیکس با ناودان سی‌وسه پل؟!! آثار باستانی اگر در ثریا هم باشند، مردانى از سرزمین پارس نسبت به تخریب آن اقدام می‌كنند... @ancients
غم نه بر دل که گر نهی بر کوه کوه گردد ز بار غصه ستوه جان شیرین که رنج کش باشد تن مسکین چگونه خوش باشد #سعدی 🗞 @ancients
مردی که میلیون‌ها نفر را سیگاری کرد امروز در سن ٩٩ سالگی درگذشت. باب نوریس که کشاورز بود سال‌ها در کسوت یک کابوی در تبلیغات مارلبورو حضور داشت و هزاران فیلم و آگهی تبلیغاتی از او پخش شد. +نکته جالب اینکه خودش هرگز سیگار نکشید و ۹۹ سال عمر کرد😂 🗞 @ancients
درختی ۲۰۰۰ ساله در آفریقای جنوبی که بومیان آن را درخت زندگی مینامند! یه لحظه اندازه درخت رو تصور کنید فقط 🗞 @ancients
از آیت‌الله طالقانى پرسیدند كه چرا در مجلس روى صندلى نمي نشيند ؟ در پاسخ گفت : کسی که روی صندلی راحت نشست نمیتواند قانونی بنویسد که به درد روی زمین نشستگان بخورد ...! 🗞 @ancients
🔴حكایت چوب معلم امیر نصر سامانی (یکی از امرای سامانی که از سال 301 تا 331 ه.ق سلطنت کرد) در ایّام کودکی معلّمی داشت، که نزد او قرآن می خواند، ولی از ناحیه ی معلّم کتک بسیار خورد (زیرا سابقا معلمین به شاگردان خودتنبیه بدنی شدید می کردند) امیر نصر کینه ی معلم را به دل گرفت و با خود می گفت: هر گاه به مقام پادشاهی برسم، انتقام خود را از او می کشم و سزای او را به او می رسانم. وقتی که امیر نصر به پادشاهی رسید، یک شب به یاد معلمش افتاد و در مورد چگونگی انتقام از او اندیشید، تا اینکه طرحی به نظرش رسید و آن را چنین اجرا کرد، به خدمتکار خود گفت: برو در باغ روستا چوبی از درخت «به» بگیر و بیاور.  خدمتکار رفت و چنان چوبی را نزد امیر نصر آورد و امیر به خدمتکار دیگرش گفت تو نیز برو آن معلم را احضار کن و به اینجا بیاور. خدمتکارنزد معلم آمد و پیام جلب امیر را به او ابلاغ کرد، معلم همراه او حرکت کرد تا نزد امیر نصر بیاید، معلم در مسیر راه از خدمتکار پرسید: علت احضار من چیست؟ خدمتکارجریان را گفت. معلم دانست امیر نصر در صدد انتقام است، در مسیر راه به مغازه ی میوه فروشی رسید، پولی داد و از یک عدد میوه ی «بِهِ خوب» خرید و آن را در میان آستینش پنهان کرد. هنگامی که نزد امیر نصر آمد، دید در دست امیر نصر چوبی از درخت«به» هست و آن را بلند می کند و تکان می دهد. همین که چشم امیر نصر به معلم افتاد، خطاب به او گفت: از این چوب چه خاطره را می نگری؟ (آیا می دانی با چنین چوبی چقدر در ایام کودکی من، به من زدی؟) در همان دم معلم دست در آستین خود کرد و آن میوه ی «به» را بیرون آورد و به امیر نصر نشان داد و گفت:« عمر پادشاه مستدام باد، این میوه ی به این لطیفی و شادابی از آن چوب به دست آمده است.» ( یعنی بر اثر چوب و تربیت معلم، شخصی مانند شما فردی برجسته، به وجود آمده است). امیر نصر از این پاسخ جالب، بسیار مسرور و شادمان شد، معلم را در آغوش محبت خود گرفت، جایزه ی کلانی به او داد و برای او حقوق ماهیانه تعیین کرد، به طوری که زندگی معلم تا آخر عمر در خوشی و شادابی گذشت. 🗞 @ancients