eitaa logo
اندکی صبر سحر نز یک است اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ
79 دنبال‌کننده
9.1هزار عکس
13.3هزار ویدیو
93 فایل
برای سلامتی رهبر عزیزمون امام خامنه ای صلوات اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم خدایا بحق چهارده معصوم علیهم السلام رهبر عزیزمون امام خامنه ای را از هر گونه گزندی حفظ فرما ، الهی آمین یا رب العالمین اَلْحَمْدُ لِلَّهِ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ
مشاهده در ایتا
دانلود
Haj Meysam MotieeShahadatImamBagher1398[01].mp3
زمان: حجم: 5.65M
▪️ما دست در دستان هم از ناقه افتادیم (گفتگوی امام باقر (ع) و حضرت رقیه (س)) حاج میثم مطیعی 🏴 شهادت (ع)
3.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهادت امام محمدباقر علیه السلام تسلیت باد.🖤 تو باقر العوم هستی و تموم عالم به فرمانت به زیر دین شما شیعه الهی جانم به قربانت
🖤 سالروز شهادت جانسوز پنجمین نور ولایت و امامت امام محمد باقر «علیه السلام » شکافنده علوم بر تمام شیعیان تسلیت باد 🖤
10.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ سوال ❓ آیا کسانی که امروز در مقابل اعتقادات ما می ایستند ممکن است همان کسانی باشند که در عصر ظهور جلوی امام زمان می ایستند؟ 🎙 استاد محمدی شاهرودی 📎
💠 اگر داشتند، می‌آوردند و می‌دادند ✍ فرزند نقل می‌کند: «پدرم از درآمد زمین زراعی‌ای که داشت، به روستائیانی که نیازمند بودند می‌داد و رسید می‌گرفت و چنان‌چه کسی بعد از دو فصل برداشت محصول قادر به پرداخت خود نبود، آن را بخشیده و قبض را به خودش پس می‌داد و از طلب خود صرف‌نظر می‌کرد. یک بار چند دست پدرم بود که از این واسطه‌ها طلبکار بود، آن روز من دیدم قبض‌ها را از جیب خود درآورد، مدتی به آن‌ها نگریست و ناگهان همه را پاره کرد و دور ریخت؛ در حالی که بیش از حد تصور به پول برای گذراندن معاش عادی احتیاج داشت. من با تعجب پرسیدم: پدر چرا این‌کار را کردید؟ نگاهی عمیق به من کرد و گفت: «پسرم اگر داشتند، می‌آوردند و می‌دادند. را خوش نمی‌آید که من بدانم آن‌ها دستشان خالی است و آن‌ها را تحت فشار قرار دهم و ابراز طلبکاری کنم!» 📚برگرفته از سایت دار القرآن علامه طباطبایی ┄┅┅❅💠❅┅┅┄
❌ شبهه ⁉️ مگه موی زن چی داره که این همه داد و هوار می‌کنید انگار یک تارمو بیرون باشه دنیا به آخر می‌رسه؟! ✅ پاسخ 💢 با یک مثال ساده به این شبهه پاسخ می‌دهیم؛ اگر در یک رستوران بزرگ و شیک یــک تــار مــو در غذای خــوب و خوشــمزه‌ی شما باشــد، آیــا دنیــا بــه آخــر می‌رســد؟ خیـر. ایـن تـار مـو حتـی مـزه و طعـم غـذا را هـم تغییـر نمی‌دهـد؛ امـا چرا نمیخورید و حتی شاید برسر همین موضوع با صاحب رستوران هم داد و هوار کنید!!!؟ ⛔️ بله اگر عظمت دین را درک نکنیم، هر چیزی که با مزاج ما سازگار نباشد را کنار می‌گذاریم و می‌گوییم‌ آیا با بیرون بودن یک تار موی زن، دنیا به آخر می‌رسد؟! تـار مـو شـاید بـه‌خـودی‌خـود اهمیتـی نداشـته باشـد؛ امـا وقتـی بـه ایـن توجـه کنیـم کـه حتـی نمایـش یـک تـار مـو هـم، سـرپیچی از فرمـان پـروردگار جهانیـان محسوب می‌شود، نمایـش یـک تـار مـو بـه نامحـرم هـم مهـم می‌گردد. 📎
7.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بهترین عبادت از دیدگاه امام باقر علیه السلام علیه السلام علیه السلام 🏴شهادت حضرت امام باقر علیه السلام تسلیت باد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹تقدیم به همه مادران 🌹 🔘 داستان کوتاه تاجر خرمایی که هرگز ضرر نمی کند حکایت چنین است که ... تاجری دمشقی همیشه به دوستانش می گفت که من در زندگی ام هرگز تجارتی نکرده ام که در آن زیان کنم حتی برای یک بار  ! دوستانش به او می خندیدند و می گفتند که چنین چیزی ممکن نیست که حتی یکبار هم ضرر نکرده باشی ... تا اینکه یکبار تاجر آنها را به مبارزه طلبید تا به آنها نشان دهد که راست می گوید .. او از دوستانش خواست که چیزی محال و نشدنی از او بخواهند تا او انجام دهد .. دوستانش به او‌ گفتند : اگر راست می گویی به عراق برو و خرما ببر و بفروش و در این امر موفق شو زیرا که آنجا خرما مثل خاک صحرا  زیاد است و ‌کسی خرمای تو را نمی خواهد .. تاجر قبول کرد و خرمایی که از عراق آمده بود را خریداری کرد و به طرف بغداد راهی شد .. آورده اند که در آن هنگام خلیفه عراق برای تفریح و استراحت به طرف موصل رفته بود .. زیرا موصل شهری زیبا و بهاریست که در شمال عراق قرار دارد و به خاطر طبیعت زیبایش اسم دوبهاره را رویش گذاشته اند زیرا در سرما و‌گرما همچون بهار است دختر خلیفه گردنبند خود را در راه بازگشت از سفر گم کرده بود ، پس گریه کنان شکایت پیش پدرش برد که طلایش را گم کرده است .. خلیفه دستور به پیدا کردنش داد .. وبه ساکنان بغداد گفت هرکس گردنبند دخترش را بیابد پس پاداش بزرگی نزد خلیفه دارد و دختر خود را به او خواهد داد .. تاجر دمشقی وقتی به نزدیکی بغداد رسید مردم را دید که دیوانه وار همه جا را می گردند ... از آنها سؤال کرد که چه اتفاقی افتاده است ؟! آنها نیز ماجرا را تعریف کردند و بزرگشان گفت : متاسفانه فراموش کردیم برای راه خود توشه و غذایی بیاوریم و اکنون راه بازگشت نداریم تا اینکه گردنبند را پیدا کنیم زیرا مردم از ما سبقت می گیرند و ممکن است گردنبند را زودتر پیدا کنند .. پس تاجر دمشقی دستانش را به هم زد و گفت : من به شما خرما می فروشم ... مردم خرماها را با قیمت گرانی از او خریدند ...و او گفت : هاااا ... من برنده شدم در مبارزه با دوستانم ... این سخن به گوش خلیفه رسید  که تاجری دمشقی خرماهایش را در عراق فروخته است !! این سخن بسیار عجیب بود زیرا که عراق نیازی به خرمای جاهای دیگر نداشت ! بنابراین خلیفه او را طلبید و ماجرا را از او سؤال کرد ؛ پس تاجر گفت : هنگامی که کودکی بودم، یتیم شدم و مادرم توانایی کاری نداشت ، من از همان کودکی کار می کردم و به مادرم رسیدگی می کردم ، و نان زندگی مان را در می آوردم .. در حالیکه پنج سال داشتم ... و کارم را ادامه دادم و کم کم بزرگ شدم تا به بیست سالگی رسیدم .. و مادرم را اجل دریافت ... او دستانش را بلند کرد و دعا کرد که خداوند مرا موفق گرداند و هرگز روی خسارت و زیان را نبینم در دین و دنیایم .. و ازدواج مرا از خانه حاکمان میسر گرداند و خاک را در دستانم به طلا تبدیل کند ... دراین هنگام که دعاهای مادر را برای خلیفه تعریف می کرد ناخودآگاه دستش را در خاک برد و بالا آورد و مشغول صحبت کردن بود که خلیفه گردنبند دخترش را در دست او دید ! خلیفه تبسمی کرد ، تاجر که آنچه در دستش بود را احساس کرد فهمید چیزی غیر از خاک را برداشته به دستان خود نگاه کرد دانست که این گردنبند دختر خلیفه است پس آن را برگرداند و دانست که از دعای مادرش بوده است ... اینچنین بود که برای اولین بار خرما از دمشق برای فروش  وارد عراق شد  .. و او نیز داماد خلیفه گشت !! سبحان الله از دعای مستجاب مادر که چنین زندگی فرزند را می سازد ... خداوندا برّ و نیکی به والدین را به ما عطا کن . ─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🏴 التماس دعا 🏴 🥀فرارسیدن 🕯شهادت مظلومانه شاهد 🥀لحظه های تب آلود عاشورا 🕯یادگار روزهای آمیخته 🥀باعشق و اشک و عطش 🕯تندیس اسوه اخلاق 🥀شکافنده دریای علوم 🕯پنجمین کوکب آسمان امامت 🥀حضرت امام باقر(ع) برشیعیان آن امام تسلیت باد🏴