eitaa logo
اندکی صبر سحر نز یک است
85 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
8.8هزار ویدیو
68 فایل
با حضور فعال در تبیین و روشنگری ، عمار ولایت باشیم
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹 انگشتر ولایت 🔻 مسلمانان در مسجد النبی حاضر و مشغول نماز و عبادت بودند. تنگدستی به امید یاری مسلمانان وارد مسجد شد و با صدای بلند گفت: مسلمانان ! نیازمند و تنگدستم ؛ آیا کسی هست که به من مالی عطا کند تا نیازهایم را رفع کنم؟ اما در شهر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) در مسجد النبی و در حضور ایشان ، کسی به آن بینوا توجهی نکرد. در این هنگام او دست به سوی آسمان بلند کرد و گفت: خدایا ! شاهد باش که در مسجد رسولت اظهار نیاز کردم ولی کسی یاریم نکرد. امیر مومنان علی (علیه السلام) که در گوشه‌ای از مسجد مشغول نماز و در حال رکوع بود با اشاره دست نیازمند را متوجه انگشتری خود که در دست راستش بود کرد ، او به سوی حضرت رفته و انگشتر را از دست ایشان درآورد و رفت. جبرئیل امین آیه ۵۵ سوره مائده را برای رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) که شاهد این ماجرا بود ، آورد و حضرت آن را تلاوت فرمودند: إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ قطعاً ولی و سرپرست شما ، فقط خدا و رسول او و کسانی هستند که ایمان آورده‌اند ؛ همان کسانی که نماز را اقامه می‌کنند و در حال رکوع زکات می‌دهند.
🔹 شیوه تبلیغ یکتاپرستی 🔻 بت شکن معروف و شجاع تاریخ (علیه السلام) برای تبلیغ یکتاپرستی و دعوت به توحید میان بت پرستان و اقوام گوناگون که چیزهای مختلفی را می‌پرستیدند ، می‌رفت و با استدلال‌های قوی و محکم ، بطلان عقاید آنها را ثابت می‌کرد. در میان ستاره پرستان ، چون ستاره‌ای را دید ، گفت: این پروردگار من است ؛ اما وقتی صبح شد و آن ستاره غروب کرد گفت: من خدایی را که غروب می‌کند ، دوست ندارم. در میان ماه پرستان وقتی ماه را در افق دید ، گفت: این خدای من است ؛ اما وقتی که ماه غروب کرد ، باز هم از آن بیزاری جست و گفت: اگر خدایا مرا هدایت نکرده بود ، من از گمراهان بودم. در میان خورشید پرستان هم به همین شیوه عمل کرد. هنگامی که خورشید را در آسمان دید گفت: این پروردگار من است ، چون این از ماه و ستاره بزرگ تر است ؛ اما وقتی خورشید غروب کرد ، با قطعیت گفت: ای مردم من از آنچه که شما شریک خدا قرار می‌دهید ، بیزارم. قطعاً من در حالی که اعتقادم خالص است ، رویم را به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است و من از مشرکان نیستم. (سوره انعام ۷۶ - ۸۱)
🔹 معجزه حضرت صالح 🔻 خدای تعالی برای قوم ثمود پیامبری از جمع خودشان انتخاب کرد و او کسی نبود جز حضرت صالح (علیه السلام). آن ها از او معجزه و نشانه خواستند تا حقانیت او را ثابت کند. به امر خدا از دل کوه، ماده شتری که حامله هم بود، بیرون آمد. حضرت صالح به قومش گفت: ای قوم! خدا را عبادت کنید که معبودی جز او نیست و دلیل و حجت روشنی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است. این شتر از طرف خدا برای شما نشانه است. او را به حال خود رها کنید، تا در زمین خدا بخورد؛ و به او آسیبی نرسانید که عذاب سخت و دردناکی شما را می‌گیرد. زمانی را به یاد آورید که خدا شما را بعد از قوم عاد جانشین آن ها قرار داد و شما را در زمین مستقر کرد. شما در زمین قصرها و کاخ‌ها بنا کردید و در کوه‌ها خانه‌هایی ساختید؛ بنابراین خدای خویش را یاد نمایید و در زمین فساد نکنید. حضرت تا توانست آنها را نصیحت و به خداپرستی دعوت کرد و عذاب الهی را برایشان یادآور شد؛ اما آنها نه تنها به نصایح او گوش نداده و به او ایمان نیاوردند، بلکه عده اندکی را هم که به او ایمان آورده بودند، تضعیف می‌کردند. آن ها نتوانستند نشانه خدا را تحمل کنند، از فرمان خدا سرپیچی کرده و شتر را کشتند و به حضرت صالح (علیه السلام) هم گفتند: اگر تو فرستاده خدا و راستگو هستی، عذابی را که وعده می‌دادی، برای ما بیاور. خدا عذابش را نازل کرد، زمین لرزه شدیدی آمد و آن ها را در بر گرفت به طوری که وقتی صبح شد، بدن های بی جانشان در خانه‌هایشان افتاده بود. حضرت صالح (علیه السلام) از آنها روی برگرداند و گفت: ای قوم! بدون تردید من پیام‌ خدای خویش را به شما رساندم و شما را نصیحت کردم، ولی چه کنم که شما نصیحت کنندگان را دوست ندارید. (سوره اعراف ، ۷۳ - ۷۹)
🔹 بلعم بن باعورا 🔻 در بنی اسرائیل عابد و زاهدی بود که در اثر عبادت زیاد، به او اسم اعظم عطا شده بود. هر وقت با آن اسم اعظم دعا می‌کرد، دعایش مستجاب می‌شد و به مستجاب الدعوة بودن شهرت داشت؛ ولی در نهایت با وسوسه‌های شیطان گمراه و به سوی فرعون متمایل شد. زمانی که فرعون در پی حضرت موسی و اصحابش بود، از بلعم خواست دعا کند تا آن ها اسیر او شوند. بلعم هم پذیرفت و با الاغش راه افتاد تا در پی آنان برود و دعا کند؛اما هر بار که الاغش از حرکت باز می‌ایستاد، او را با تازیانه می‌زد که حرکت کند، تا اینکه الاغ به امر خدا به زبان آمد و گفت: ای بلعم! وای بر تو! آیا مرا می‌زنی و می‌خواهی که من هم همراه تو برای نفرین کردن حضرت موسی و مومنان بیایم!؟ بلعم آنقدر حیوان بی‌گناه را زد تا مرد. پس از آن اسم اعظم بر زبانش جاری نشد و فراموش کرد و حتی دعای او به عکس شد؛ یعنی برای حضرت موسی و بنی اسرائیل دعا می‌کرد و برای فرعونیان نفرین؛ و زبانش به هم پیچیده بود. خدای متعال در سوره اعراف آیات(۱۷۵ و ۱۷۶) به بلعم بن باعورا اشاره فرموده و او را به سگی تشبیه کرده است که چه به او حمله کنی و چه او را به حال خودش رها کنی، دهانش را باز و زبانش را بیرون می‌آورد: وَاتْلُ عَلَيْهِمْ نَبَأَ الَّذِيٓ آتَيْنَاهُ آيَاتِنَا فَانْسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّيْطَانُ فَكَانَ مِنَ الْغَاوِينَ و برای آن ها بخوان خبر کسی را که آیات و نشانه‌های خود را به او ارایه دادیم، ولی او خود را از آن آیات دور کرد و شیطان در پی او افتاد و از گمراهان شد. وَلَوْ شِئْنَا لَرَفَعْنَاهُ بِهَا وَلَٰكِنَّهُٓ أَخْلَدَ إِلَى الْأَرْضِ وَاتَّبَعَ هَوَاهُ فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ إِنْ تَحْمِلْ عَلَيْهِ يَلْهَثْ أَوْ تَتْرُكْهُ يَلْهَثْ ذَٰلِكَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذِينَ كَذَّبُوا بِآيَاتِنَا فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ و اگر می‌خواستیم، او را با این آیات بالا می‌بردیم، ولی او خود را در زمین پای بند کرد و از هوای نفس خود پیروی نمود. پس مثل او مانند مثل سگ است که اگر به او حمله کنی، دهانش را باز می‌کند و اگر او را به حال خودش بگذاری، باز هم دهانش را باز می‌کند. آن، مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کرده‌اند. این داستان را نقل کن؛ شاید آنها تفکر کنند.
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمودند: ، ماهی است که ابتدایش رحمت، میانش مغفرت و پایانش آزادی از آتش جهنم است.
🔹 غار ثور 🔻 هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با اتفاقات جالب و عجیبی همراه بود، که یکی از آن ها در حکایت روز دوم گذشت. کفار و مشرکان مکه پس از آگاهی از هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) ایشان را تعقیب کرده و برای بازگرداندن آن حضرت جایزه تعیین کردند. هنگام هجرت شبانه، یکی از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) که برخلاف میلش با حضرت همراه شد تا به غار ثور رسیده و در آن پناه گرفتند. مشرکان رد پای آنان را تا غار گرفتند، اما با وجود تار عنکبوت بر دهانه غار و لانه پرنده‌ای در کنار آن، از رفتن به داخل غار منصرف شده و برگشتند. کسی که در غار همراه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود بسیار ترسیده بود، اما حضرت به او فرمودند: غمگین و ناراحت نباش؛ قطعاً خدا با ماست. خدا هم آرامش و سکینه را بر آن حضرت فرو فرستاد. آیه چهلم سوره توبه درباره این جریان نازل شده است: إِلَّا تَنْصُرُوهُ فَقَدْ نَصَرَهُ اللَّهُ إِذْ أَخْرَجَهُ الَّذِينَ كَفَرُوا ثَانِيَ اثْنَيْنِ إِذْ هُمَا فِي الْغَارِ إِذْ يَقُولُ لِصَاحِبِهِ لَا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنَا فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَكِينَتَهُ عَلَيْهِ وَأَيَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْهَا وَجَعَلَ كَلِمَةَ الَّذِينَ كَفَرُوا السُّفْلَىٰ وَكَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيَا وَاللَّهُ عَزِيزٌ حَكِيمٌ اگر شما هم پیامبر را یاری نکنید، خدا او را یاری کرده است. آن زمانی که کافران او را از مکه بیرون کردند و او نفر دوم از دو تن بود، وقتی که هر دو در غار بودند، پیامبر به فردی که همراهش بود می‌گفت: غمگین نباش قطعاً خدا با ماست. پس خدا آرامش خود را بر پیامبر فرستاد و با لشکرهایی که آن ها را نمی‌دیدند، او را تقویت نمود و سخن و آیین کافران را پست و پایین، و سخن و آیین خود را عالی و بر حق قرار داد و خدای توانا حکیم است.
🔹 سرانجام فرعون 🔻 فرعون ادعای خدایی داشت و هر کس غیر او را می‌پرستید، مجازات می‌شد. خدای تعالی حضرت موسی (علیه السلام) را برای هدایت او و نجات بنی اسرائیل فرستاد؛ اما او نه تنها ایمان نیاورد، بلکه به جنگ و نزاع با حضرت و بنی اسرائیل برخاست. آنها شبانه برای مهاجرت از مصر به سوی دریای نیل حرکت کردند. فرعون مطلع شد و از روی ظلم و دشمنی با سپاهش آنان را تعقیب کرد. با معجزه حضرت موسی(علیه السلام) نیل شکافته شد و بنی اسرائیل از آن عبور کردند. فرعون هم به سپاهش دستور داد تا از نیل عبور کرده و به آنها دست یابند، اما به فرمان خدا آب به هم پیوست و فرعون و سپاهش غرق شدند. فرعون هنگام گرفتاری در غرقاب گفت: من هم به خدایی که بنی اسرائیل به آن ایمان آورده‌اند، ایمان آوردم و از تسلیم شدگانم. اما خدا خطاب به او می‌فرماید: الآن ایمان می‌آوری؛ در حالی که پیش از این عصیان می‌کردی و از مفسدان بودی!؟ امروز جسم بی جان تو را نجات می‌دهیم تا نشانه و عبرتی برای بازماندگان و آیندگان باشی و قطعاً بیشتر مردم از نشانه‌های ما غافلند و توجهی به آن ندارند. (سوره مبارکه یونس ، آیه ۹۰ تا ۹۲)
🔹 عذاب قوم لوط 🔻 حضرت لوط (علیه السلام) رسولی بود که دین حضرت ابراهیم (علیه السلام) را تبلیغ می‌کرد. قوم او فطرت خویش را از دست داده و از زنان روی گردان شده بودند. حضرت هر چه آنها را نصیحت و به تقوا دعوت می‌کرد، نمی‌پذیرفتند. خدای تعالی ملائکی را مأمور عذاب آنها کرد. ملائک ابتدا به نزد حضرت ابراهیم که پیامبری اولوالعزم بود، رفته و با اینکه او و همسرش پیر بودند، به او بشارت فرزندی به نام اسحاق را داده و گفتند: ما برای عذاب قوم لوط فرستاده شده‌ایم. حضرت ابراهیم که مردی بردبار و دلسوز بود خواست شفاعت کند که ملائکه گفتند: ابراهیم! از خواسته‌ات بگذر که بدون تردید فرمان پروردگارت صادر شده و عذاب حتمی است. سپس ملائکه به شکل پسرانی زیبا نزد حضرت لوط رفتند. او با دیدن آنان پریشان شد و گفت: امروز روز سختی خواهد بود. قومش هم با دیدن آنها با اشتیاق و سرعت به سراغ حضرت لوط رفتند و آن پسران را از حضرت خواستند. حضرت لوط آنها را نصیحت کرده و از عذاب الهی ترساند، اما آنها بر خواسته‌هایشان پافشاری می‌کردند، تا اینکه حضرت گفت: من حاضرم دختران خود را به عقد شما درآورم؛ زیرا آنها برای شما پاکیزه و بهترند. تقوای الهی را پیشه کنید و از خدا بترسید و مرا در مقابل مهمانانم رسوا و خجالت زده نکنید. آیا مرد فهمیده و عاقلی در میان شما وجود ندارد که حرف مرا بفهمد!؟ اما آنها می‌گفتند ما به دختران تو نیازی نداریم و تو خوب می‌دانی ما چه می‌خواهیم. حضرت لوط که مستأصل شده بود، آرزو کرد: ای کاش برای رویارویی با شما قدرتی داشتم یا به تکیه‌گاه محکمی پناه می‌بردم. در این حال، ملائکه حضرت را آرام کرده و گفتند: ما فرستاده خدا هستیم. آنها به تو دست نخواهند یافت. نیمه‌های شب خانواده‌ات را از شهر بیرون ببر؛ مگر همسرت که او هم با آنان عذاب و به بلای آنها گرفتار خواهد شد، و هیچ یک از شما پشت سرش را نگاه نکند. قطعاً وعده عذاب صبح است و آیا صبح نزدیک نیست!؟ سرانجام فرمان خدا عملی گشت و شهر زیرو رو شد و بارانی از سنگ پاره‌های جهنمی و پی در پی بر آن فرود آمد و همه را از بین برد. (سوره مبارکه هود، آیه ۶۹ تا ۸۳)
🔹 توبه فرزندان حضرت یعقوب 🔻 فرزندان یعقوب (علیه السلام) در اثر حسادت، برادرشان یوسف (علیه السلام) را نخست در چاه انداخته و بعد او را به مقدار ناچیزی فروختند و پدر را به فراق یوسف مبتلا کردند. سال‌ها گذشت تا اینکه یوسف در مصر به قدرت و شوکت رسید و به واسطه قحطی که به کنعان هم رسیده بود، برادران و پدرش او را یافتند. حضرت یوسف آنان را بخشید و آنها هم که در طول این سال‌ها از گناهان خویش توبه نکرده بودند، پشیمان و شرمسار شده و نزد پدر آمده و گفتند: قَالُوا يَآ أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَآ إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ پدر! برای ما به سبب گناهانمان طلب مغفرت کن زیرا ما قطعاً خطاکاریم. حضرت یعقوب هم با شفقت و مهربانی تقاضای آنها را پذیرفت و فرمود: قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَكُمْ رَبِّيٓ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ به زودی از پروردگارم برای شما طلب مغفرت می‌کنم. به راستی او غفور و رحیم است. (سوره مبارکه یوسف ، آیه ۹۷ تا ۹۸)
🔹 سجده بر آدم 🔻 بعد از آفرینش انسان، پروردگار متعال خطاب به ملائکه فرمود: بشری را از گِل خشکیده بدبویی آفریدم و از روحی که قابلیت انس با من و متجلی شدن به صفات مرا دارد. در آن دمیدم؛ پس همگی بر او سجده کنید. همه ملائکه، جز ابلیس یا شیطان به سجده افتادند. خدای تعالی پرسید: چرا سجده نمی‌کنی؟ شیطان که غرق غرور و خودخواهی بود گفت: هرگز برای بشری که او را از گل خشکیده آفریده‌ای، سجده نخواهم کرد. تو را از خاک و مرا از آتش آفریده‌ای و من از او بهترم. خدای تعالی فرمود: از این مقام خارج شو؛ چرا که غرورت باعث کفرت شد و تو رانده شده‌ای تا روز جزا لعنتم بر تو خواهد بود. شیطان کینه آدم را به دل گرفت و قصد کرد تا از فرزندان آدم انتقام بگیرد، بنابراین گفت: پروردگارا ! تا روزی که مردم برانگیخته می‌شوند. به من مهلت بده. خدا به او فرمود: تا وقت معلومی به تو مهلت دادم. شیطان گفت: چون تو مرا به واسطه سجده نکردن بر انسان گمراه کردی، من هم در روی زمین نعمت‌های مادی و گناهان شان را برای آنها زینت می‌دهم و همه را به غیر از بندگان خالصت گمراه می‌کنم. خدای تعالی برای تحقیر شیطان، و تقویت قلب جویندگان راه حق فرمود: اخلاص راهی راست و مستقیم است که تضمینش بر عهده من است. و تو بر بندگان من تسلطی نداری؛ مگر گمراهانی که شخصاً بخواهند از تو پیروی کنند. (سوره حجر ، آیه ۲۸ تا ۴۳) شرح این داستان در سوره‌های مختلف قرآن؛ مانند بقره، اعراف، حجر، ص آمده است.