اندیشه مقاومت
🔴مثل کسی میمونه که تعطیلات رسمیش خراب شده و از همین امروز صبح رفته سرکار و شروع کرده به جمع کردن گند
#یادآوری
🔴 صحنه ای دردناک در تاریخ ملت ایران‼️
⏪کریمی قدوسی؛ سرعت عمل روحانی هنگام جمع آوری سانتریفیوژها و گریه متخصصین هسته ای
🔴رئیس جمهور در روز اجرای برجام گروههای ویژهای را برای جمع آوری سانتریفیوژها سازماندهی کرده بودند و این اقدام در حالی عملیاتی شد که 40 الی 45 روز جمع آوری سانتریفیوژها به طول انجامید ،اما رئیس جمهور دستور داده بود تا گروه سازماندهی شده با سرعت عمل بالایی و صرف یک هفته 13 هزار سانتریفیوژ را جمع آوری کنند که ما مطلعیم در هنگام جمع آوری، این سانتریفیوژها را روی هم میریختند و متخصصین سایتهای هستهای با دیدن این صحنه #گریه میکردند.
🔻بنابراین این رفتار آقای روحانی بود که میخواست ثابت کند اهل اجرای برجام است و میخواست به سرعت به طرف غربی پیام دهد که ما به تعهدات خود پایبندیم.
🔻معتقدم و احتمال زیاد هم میدهم در همین دولت، رئیس جمهور دست به دامن رهبری خواهند شد و به ایشان خواهند گفت که بیایید و ما را از برجام نجات بدهید چراکه روز ملی آتش زدن برجام درو نیست و این روز در راه است
منبع:باشگاه خبرنگاران جوان
✍ انتشار حداکثری....
🔴کمی بیشتر دربارهی دستور دیروز رهبر انقلاب:
حسن روحانی به عنوان دبیر شورای عالی امنیت ملی از مهر ۸۲ تا آبان ۸۳ سه توافق را در تهران، بروکسل و پاریس با طرفهای اروپایی(انگلستان، فرانسه و آلمان) منعقد کرد. او علاوه بر تعلیق کامل غنی سازی حتی ایران را متعهد کرده بود که مونتاژ و آزمایش سانتریفیوژها را هم متوقف کند. ایران در این توافقات حتی از حق داشتن یک سانتریفوژ تحقیقاتی برای نشان دادن به دانشجوها هم منع شده بود و در عوض تقریبا هیچ چیزی دریافت نکرد.
#علی_لاریجانی توافقات حسن روحانی با اروپاییها را با اینجمله توصیف کرد: "مروارید دادیم، آبنبات چوبی گرفتیم!".
چند ماه بعد #رهبر_انقلاب با اشاره به بدعهدی غربیها و شکست توافقات، دستور از سرگیری غنیسازی و شکستن پلمپها را صادر کردند و ایرانی که از داشتن حتی یک سانتریفوژ منع شده بود طی چند سال به نوزدههزار سانتریفوژ و غنی سازی ۲۰ درصد رسید.
ولی باردیگر حسن روحانی سر رسید و با برجام، جمهوری اسلامی را به ۱۵ سال قبل برگرداند!
و حالا باز هم رهبری خود وارد میدان شده همان دستور را صادر کردهاند: #از_همین_فردا
دستور دیروز باز هم تکرار نقش آفرینی رهبری بود در بزنگاهی که ایران در آستانهی یک ورشکستگی بزرگ تاریخی قرار گرفته است.
🔶️حسن روحانی در دو مقطع حساس دوبار در بالاترین سطوح، ظرفیتهای کشور را به معطلی کشانده، او هر بار گفته کاری که کردم کاملا موفقیت آمیز بوده است!
حالا که بنا نیست از کفایت او در مدیریت کشور سخنی بگوییم لااقل از مجلس شورای اسلامی درباره کمّ و کیف نظارت بر دولت و عملکرد رئیس جمهور که میتوانیم سوال کنیم؟
#یامین_پور
#انرژی_هسته_ای
#تحریم
#برجام
#حسن_روحانی
#بیانیه_سعدآباد
🔴پشت پرده جنگ روانی جدید آشنا نیوزها علیه کمیته امداد
✍سعید درخشان
رسانه های ضدانقلاب هماهنگ با یک منافق نام آشنای داخلی برای انحراف افکار عمومی از افتضاح دله دزدی های سلبریتی ها در حادثه زلزله کرمانشاه حمله به کمیته امداد را در دستور کار قرار داده اند....
تصاویری پخش کرده اند که کمیته امداد در حال افطاری دادن به محرومان یک کشور دیگر است...
چند نکته:
افطاری کمیته امداد در فلسطین ازصدقات مردم فلسطین بوده نه ایران. بودجه فراملی کمیته از جیب همون کشور تامین میشود
این نهاد شرعا نمیتواند وجوهات رو برای مقاصدی غیراز آنچه خیّر خواسته خرج کنه(مگه زیباکلامه یا سلبریتیه؟) حتی اجازه ندارد صدقات یک استان رو ب استان دیگه منتقل کند
نکته اصلی داستان زمانی شروع شد که عناصر آلوده امنیتی هم طیف با یک شخص آشنا در جمع بندی خود به جایگاه و پایگاه سلبریتی ها برای سبد رایشان در انتخاباتها اشاره کرده بودند ،اما خیانت برخی از افراد این قشر به امانات مردم در قضیه کمکهای مردمی کرمانشاه و افشای آن توسط مسئولین امر ضربه سختی به این پایگاه رای نابخرد زد
لذا با هجمه به کمیته امداد درصدد انتقام برآمدند و هم اینکه چندصباحی افکار عمومی را از افتضاح برجام و ناکارآمدی مدیریتی خود منحرف کنند
کانال فقه و انقلاب🔸
http://eitaa.com/joinchat/2294677505C3e43612d07
🔴شکارچی های آمریکایی در ایران چه میکنند؟
✍تفریح شیک ۲ آمریکایی در منطقه حفاظت شده نیشابور
«شفیعی» فعال محیطزیست:
🔹این شکارچیان آمریکایی از یک تا چهار خرداد در منطقه حیدری نیشابور حضور داشتهاند و دو رأس قوچ اوریال شکار کردهاند.
🔹در این شکار، مدیرکل محیط زیست خراسان رضوی و یکی از تورگردانهای معروف شکار ایران نیز بههمراه این دو آمریکایی وارد منطقه شکار شدهاند.
🔴معاویـــه، توییـــــتر و تلگــــــرام
معاویه، #توییتر و #تلگرام نداشت، اما با جنگ روانیِ عمروعاص و رسانه هایش کاری کرد که اهل شام وقتی خبر #شهادت_علی در محراب عبادت را شنیدند، میگفتند: مگر علی #نماز هم میخواند!؟
معاویه نسلی را با #دروغ و بغض علی(ع) تربیت کرد، همانهایی که پس از عاشورا با ورود کاروان خاندان حسین(ع) به شهر شام فرزندان علی(ع) را کافر و خارجی می خواندند.
قدرت رسانه، آن هم رسانه ای که در خدمت #خواص_زیرک باشد از صدها لشکر بیشتر است.
🌷روایت صعصعهبنصوحان از لحظات آخر امام علی(ع)
✉️ علی برایم پیام فرستاده بود تا شاهد وصیتش باشم... پرسشی دلم را ویران کردهبود. نمیتوانستم نپرسم. جانم قرار پیدا نمیکرد. از سویی میدانستم که چنان پرسشی او را آزار میدهد. اما او پاسخی به من داد که خواب و آرام را از من گرفت. اکنون که او شهید شده است. تصویرش در برابر چشمانم ثابت مانده است و همان لبخند و همان واژههایی که گویی هزار بار صیقل خورده بودند. پرسیدم:
"ای امیرمومنان تو برتری یا👈آدم؟"
در چشمان پر مهرش شعلهای از شرم افروخته شد. نگاهاش را به سقف دوخت. نگاهی به پسران و دخترانش کرد که دورتادور او ایستاده بودند. سکوت معطر بود. همه منتظر بودیم تا واژهها مثل پرندههایی رنگارنگ از آشیانه دهانش بیرون آیند و فضا را پر کنند و ترانه بخوانند.
فرمود: از خودستایی بیزارم... سکوت کرد. ادامه داد: " اگر این آیه نبود که: "از نعمتهای پروردگارتان سخن بگویید." خاموش میماندم و سخنی نمیگفتم." بازهم سکوت کرد. شعلهی شرم در نگاهش میسوخت.
" آدم در بهشت عدن متنعم بود. تنها خداوند از او خواست که به خوشه گندم نزدیک نشود. شد و از گندم خورد. از دستور خداوند سرپیچید. به من گفته نشدهبود که نان گندم نخورم. اما گویی همان فرمان عتیق در گوشم زنگ میزد. گفتم من بار آن فرمان را در زندگیام بر دوش میگیرم.
صعصعه؛ ✋من در تمام عمرم به اختیار نان گندم نخوردهام." فرزنداش آهسته میگریستند. زینب چشم از علی بر نمیداشت.
پرسیدم:" 👈ابراهیم؟"
فرمود:" ابراهیم در ملکوت آسمان،ها سیر کرد. خداوند ملکوت اسمانها و زمین، ملکوت هستی را به او نشان داد؛ اما جانش هنوز طمانینه و آرامش ایمان را نیافته بود. مثل نهالی نورس در برابر توفان تردید میلرزید.
از خداوند پرسید: "چگونه مردهها را زنده میکنی؟ خداوند در برابر پرسش او پرسش دیگری مطرح کرد. مگر ایمان نداری؟ گفت دارم؛ اما دیدن ایمانم آرزوست...
✋من در تمام عمرم هیچگاه غبار تردید و تشویش برخاطرم ننشست. اگر همه حجابها بر طرف شوند بر یقین و طمانینهی جانم اندکی افزوده نمیشود."
چشمهایش خندید. به دور دستی که در افق دید ما نبود نگاه میکرد.
پرسیدم:"👈نوح؟"
فرمود: "نوح در راه دعوت مردمش به راه خداوند بسیار آزار دید. عمر درازش سرشار از آزار و زخم زبان بود. و نیز زخمهایی که بر پیکرش مینشست. سرانجام دلش گرفت و بیتاب شد و مردم خود را نفرین کرد. از خداوند خواست که هیچ یک از کافران را بر زمین زنده مگذارد.
✋من هم بسیار آزار دیدم. کژیها و ناراستیها. زخم هایی که روح را میسوزانید. در هر دم به من زرداب درد نوشانیدند. بیتاب نشدم و همیشه از خداوند خواستم آنان را کمک کند. گفتم خدایا آنان را دریاب نمیدانند چه میکنند؛ نمیدانند چه میگویند."
پرسیدم:"👈موسی؟"
فرمود:" هنگامی که خداوند به موسی گفت: به نزد فرعون برو و او را به راه خداوند دعوت کن. موسی در دلش هراسی پدیدار شد. به خداوند گفت: من یکی از آنان را کشتهام. اکنون ترس جانم را دارم؛ مبادا مرا بکشند.
هنگامی که پیامبر به من گفت: به کعبه برو و بت،ها را بشکن. به خاطرم نیامد که ✋من بسیاری از سران قریش را کشتهام، ممکن است در اندیشه کشتنم برآیند؛ راحت و روان مثل ماهی در آب؛ رفتم و بتها را شکستم."
پرسیدم:"👈عیسی؟"
فرمود:" عیسی برادرم! هنگامی که مریمِ پاک، درد زایمان گرفت از حرم بیرون رفت تا در خارج بیتالمقدس کودکش به دنیا بیاید. مادرم فاطمه به درون حرم رفت.
✋من پسر کعبهام..."
از شوق میلرزیدم. اما آخرین پرسش رهایم نمیکرد. بر زبانم نمیگشت.
چشمانم را بستم و شتابزده پرسیدم:
اما👈محـمـد؟
علی لبخند زد، شکفته شد.گفت:
"✋من یکی از بندگان محمدم🌷"
دیگر بیتاب بودم. سر بر دامانش نهادم و گریستم...
✋دست بر شانهام گذاشت. درست مثل آن غروب غمانگیز جنگ جمل. هر دو برادرم زید و سبحان شهید شدهبودند. من هم زخمی بودم. تشنه و گریان. تصویر زید و سبحان با سیمایی خونین و خندان در برابرم بودند. سرود توحید می،خواندند.
علی دستم را فشرد و گفت:" صعصعه؛ آنها راحت شدند و ما سهم بیشتری از رنج را باید بر دوش بکشیم. شکیبا باش. تو تنهایی طولانی و غم انگیزی را در پیش روی داری...
🌘علی را شبانه و غریبانه دفن کردیم. چه میتوانستم بگویم؟
گفتم: خداوند تو را رحمت کند، ای امیرمومنان! خداوند در سینه تو بزرگ بود و تو به ذات او آگاه بودی…
✨ مشتی از خاک مزار علی را برداشتم. بوئیدم. بوسیدم و بر سر و رویم افشاندم. گریستم و به خاک گفتم: ای خاک! اگر می دانستی چه کسی را در بر گرفتی، هر گذرندهای نوای ناله و زاریات را میشنید.
ای مرگ! از من چه میخواهی؟ از آن چه هراس داشتم بر سرم آمد.
ای مرگ! اگر میگفتی که فدیه میپذیری جانم را فدای علی میکردم. ای روزگار! علی را از ما گرفتی، چه بد زمانهای هستی…
ناصر کاوه
دفاع همچنان باقیست