eitaa logo
اندیشه ورزان بصیرت راز
292 دنبال‌کننده
11.2هزار عکس
6.8هزار ویدیو
60 فایل
فرهنگی خبری مؤسسه قرآن وعترت دارالقرآن بصیرت راز ارتباط با ادمین https://eitaa.com/zkanaani_basiratraz
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 لعنت به همتون ▪️لعنت به این همه نفهمی. این همه هرزگی. لعنت به این همه اسکلی که از مجازی جمع کردید. همه چیز رو به بازی گرفتید. نه خط قرمزی دارید نه فهمی از خط قرمز. ▪️لعنت به «بوسیدن توی کوچه» که میخواهید آزاد و رها انجامش بدید. لعنت به «رقصیدن» روی خون بیگناهها که براتون عادی شده. لعنت به همتون که دنبال کثافتکاری توی «سلف سرویس» دانشگاه و «اراذل بازی» توی خط مقدم و جبهه جنگ آدمهای جدی و متعهدید یعنی دانشگاه. ▪️لعنت به ننه باباهاتون که تو مجازی ولتون کردن. لعنت به اون مسوول احمقی که هنوز نمیفهمه جوونهای کشورمون رو به چه مسلخی فرستادیم و برای حکمرانی مجازی تعلل میکنه. نمیفهمه امنیت ملی یعنی جوونهای کشورمون که بیست سی رو تو مجازی روشون اجرا کردن وقتی من و شما خواب بودیم یه آبم روش. ▪️لعنت به اون مدیری که به اسم دیوارکشی رای جمع کرد که طرح شکست خورده برجامش رو جلو ببره. همون برجام لعنتی که داداش دزدش رو کرده بود نیروی مخصوص خودش تو فرایند مذاکراتش. ▪️لعنت به همه خواصی که خفه خون گرفتند. لعنت به اون خواصی که علنا دستگاه امنیت رو متهم کردند.عذرخواهی هم نکردن. لعنت به همه سیاسیونی که هنوز گیجن و نمیدونن باید چی کار کنند. لعنت به اون مولوی ملعون نمک به حروم. ▪️حالا شاهچراغ به خاک و خون کشیده شد. لذت شعار «مرگ بر دیکتاتور» رو بچشید. شاهچراغ به خون کشیده شد که بفهمید تاوان بچه بازی و بازی بچه هاتون رو کی باید بده. شاهچراغ به خون کشیده شد تا اون موسیقی لعنتی «برای آزادی» رو بزنید و بکوبید و برقصید. شاهچراغ به خاک و خون کشیده شد که منظور دخترهای لخت و مکشوفه تو پایتخت ایران رو بفهمیم. ▪️بی شرفها، لعنت به همه ما که ریخته شدن خون مظلوم برامون عادی شده. عین خیالمون نیست. در حالیکه داشتیم دفاع میکردیم که فلانی خودش خودش رو کشت اون یکی سکته کرد و مرد. اون یکی ننه بابای چاخان دروغگوش رو نکردن و الا تقصیر ما نبود که مرد، ناگهان زن و بچه و پیر و جوونمون رو به خاک و خون کشیدن. کاش میمردیم و این صحنه ها رو نمیدیدیم😭. ✍ علی مهدیان
مسئله فهمیدن نیست مسئله دیر فهمیدن است تسلیت ‏گیجید هنوز؟ فصل تردید گذشت هر قصه که گفتید و شنیدید گذشت داعش به چراغ‌ سبزتان، هار شده از این‌همه خون چگونه خواهید گذشت @andishehraz
مماشات که بیش از حد شود این وضعیت پیش می‌آید صبر ما هم حدی دارد خدا نکند روزی برسد که کاسه صبر ما لبریز شود 🗣 حاج بابک @andishehraz
تمام شماهایی که در این چهل روز سطل آتش زدید، فحاشی کردید سلف ها را فتح کردید و نخبه بودنتان را به رخ کشیدید امشب را تا صبح آسوده بخوابید یک ایران عزادار مادران و کودکانی شد که در آغوش هم به شهادت رسیدند @andishehraz
۴۰ روز است نفس مردم رو بریدن که باید عزادار مرگ یک نفر باشید، امروز اما در شیراز بر سر خون ۱۵ نفر هم وطن و هم شهریشان می رقصند... @andishehraz
دیگر چه اتفاقی باید بیفتد تا قبول کنید با یک اغتشاش عادی-هیجانی مواجه نیستیم؟ بعداز شیراز، مردم کدام شهر باید به خاک وخون کشیده شوند؟ اغتشاش‌گران دستشان به این خونها آلوده است. ازاین پس، اغتشاشگران عوامل زمینه‌ساز عملیات تروریستی‌اند و شدیدترین وجه برخورد، ضروری است. ‎ حمید رسایی @andishehraz
@andishehraz در این آتش هر آنکس هیزمی ریخت شریک خون شیراز است امروز
کاش جمهوری اسلامی بگه تا کی باید جان و مال و ناموس‌ مردم در خطر باشه تا بالاخره نظام تصمیم بگیره این وضع رو جمع کنه؟ اگر دست و دلتون میلرزه بگید خود مردم بیان کارو تموم کنن 🗣آرمــا⅛ @andishehraz
📚حکایت طبیب و قصاب قصابی در حال کوبیدن ساطور بر استخوان گوسفند بود که تراشه‌ای از استخوان پرید گوشه چشمش. ساطور را گذاشت و ران گوشت را برداشت و به نزد طبیب رفت و ران گوشت را به او داد و خواست که چشمش را مداوا کند. طبیب ران گوشت را دید طمع او را برداشت و فکر کرد حالا که یکی به او محتاج شده باید بیشتر از پهلوی او بخورد بنابراین مرهمی روی زخم گذاشت و استخوان را نکشید. زخم موقتا آرام شد. قصاب به خانه رفت. فردا مجددا درد شروع شد به ناچار ران گوشتی برداشت و نزد طبیب رفت. باز هم طبیب ران گوشت را گرفت و همان کار دیروز را کرد تا چندین روز به همین منوال گذشت تا یک روز که قصاب به مطب مراجعه کرد طبیب نبود اما شاگرد طبیب در دکان بود قصاب مدتی منتظر شد اما طبیب نیامد. بالاخره موضوع را با شاگرد بیان کرد. شاگرد طبیب بعد از معاینه کوتاهی متوجه استخوان شد و با دو ناخن خود استخوان را از لای زخم کشید و مرهم گذاشت و قصاب رفت. بعد از مدتی طبیب آمد از شاگرد پرسید کسی مراجعه نکرد. گفت چرا قصاب‌باشی آمد. طبیب گفت تو چه کردی. شاگرد هم موضوع کشیدن استخوان را گفت. طبیب دودستی بر سرش زد و گفت: ای نادان آن زخم برای من نان داشت تو چطور استخوان را دیدی نان را ندیدی؟ گرچه لای زخم بودی استخوان لیک ای جان در کنارش بود نان... این حکایت برخی پزشکان امروز است @andishehraz