eitaa logo
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
170 دنبال‌کننده
94 عکس
28 ویدیو
10 فایل
‌ اگر میخواهیم امیدوار باشیم اگر میخواهیم مأیوس نباشيم و بتوانیم پیش برویم و به تعبیری مرگ را نپذیریم، هلاکت را نپذیریم ✔️باید به تفکر پناه ببریم... 📍دانشگاه اصفهان @Andishkade_zoha_admin :ارتباط با ادمین
مشاهده در ایتا
دانلود
آدمی همیشه در مصاف فراموشی مغلوب بوده است انگار بند ناف انسان را با نسیان بریده اند اما... نکند تمام ماجرا بهانه بوده است تا آدم بتواند به یاد بیاورد به قول یک عزیز آدم ها سه دسته اند آدم هایی که چنان مغلوب فراموشی می شوند که حتی نمی دانند چیزی را از دست داده اند. آدم های دسته دوم کسانی هستند که گرچه در سوز فراموشی در گدازند اما از غم فراق دق می کنند اما کسانی هم هستند که چون نمی خواهند عهد به یاد آورده را از کف بدهند با یادگار یگانه می شوند و هر گاه اسم آن ها را بشنویم برقی از جلو چشممان می گذر تا حواسمان را جمع کنیم که ماجرای از یاد رفته ای داریم حاج قاسم سلیمانی یکی از آن مرد ها و روز تدفینش یکی از ایام الله بود روزی که همه حنجره هایمان یک ندا را فریاد می زد و همه دست هایمان یک کار را انجام می داد  و دل هایمان گام به گام همراه پاهایمان دنبال تابوت حاج قاسم می دوید و چشمانمان .... کدام روز مثل آن روز است ؟ شهادت می دهم که از مشرکان نخواهم بود و مگر حاج قاسم چه آرزویی جز یکپارچگی ما برای ساختن آینده ایران داشت ؟... و ما نیز منتظر هم هستیم... وعده ی ما دوشنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۲ 🔸 ساعت ۱۸ مکان: خیابان مسجد سید،خیابان ظهیرالاسلام کوچه شهید حیرت بن بست شکوفه سها،حسینیه شهید حججی جلسه حضوری است و امكان شنيدن زنده آن فراهم است. @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و پنجم سه‌شنبه ۵ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و پنجم سه‌شنبه ۵ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
هدایت شده از قلم،پارو
«به نام پرودگار حیات» مرگ و حیات مرگ و زندگی می‌گذرد ایام در این شهر ودر هر شهر دیگری می‌گذرد چون باید سپری شود اما اینکه چگونه می‌گذرد نیز مهم است اینجا اینجایی که ما هستیم همه و همه زنده اند یعنی می‌بینیم که مردم راه می‌روند حرف می‌زنند می‌خندد گریه می‌کنند و نشان از حرکت و بودن خود می‌دهند اما آیا هستند میخواهم بدانم که آیا واقعا هستند آیا فقط زنده اند یا حیات هم دارند شهر در عین زندگی مرگ است (هم از سکوت گریزان، هم از صدا بیزار چنین چرا دلتنگم؟! چنین چرا بیزار زمین از آمدن برف تازه خشنود است من از شلوغی بسیار رد پا بیزار قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا لبریز قدم زدم! ریه‌هایم شد از هوا بیزار اگرچه می‌گذریم از کنار هم آرام شما ز من متنفر، من از شما بیزار به مسجد آمدم و ناامید برگشتم دل از مشاهدهٔ تلخی ریا بیزار صدای قاری و گلدسته‌های پژمرده اذان مرده و دل‌های از خدا بیزار به خانه‌ام بروم؟ خانه از سکوت پر است سکوت می‌کند از زندگی مرا بیزار تمام خانه سکوت و تمام شهر صداست! از این سکوت گریزان، از آن صدا بیزار فاضل نظری) آیا شما جایی را سراغ دارین که حیات هم باشد من جایی را سراغ دارم جایی که این روزها بعد از مدت‌ها آمده تا حیات را معنا کند و آن را به تمام جهان هبه کند غزه و ملت بزرگ‌فلسطین نواری که شاید در این ایام خیلی ها آن را نوار مرگ نوار نیست و نابودی نامیدند اما در این نوار از دل ویرانی‌ها آبادی‌ها رشد میکند و نسیم بوی مرگ حیات می‌بخشد و و عزرائیل همچون دوستی قدیمی امانتش زندگی را می‌گیرد و حیات مییخشد حالا این نوار کوچک غزه تمام وجود و حیات است و جایی بیش از اینجا صفا ندارد شب ها با نور موشک و انفجارها شهر روشن میشود و روز ها بچه ها با صدای آژیر آمبولانس چشم به امید شهادت باز می‌کنند و شکر می‌کنند در اینکه در برابر این مصیبت خداوند صبر و مقاومتی بی‌نظیر را برایشان هدیه کرده است و شکر می‌کنند با قرآن ،گویا که قرآن آنجا دارد معنا می‌شود گویا نوار غزه شده زبان قرآن و در زیر سایه حق گویا قرآن ناطق شده است و اینجاس ظهور و بروز و حضور حیات انجاس که دشمن هرچه می‌خواهد تو را نابود و نیست کند تو باز هستی و حتی بیشتر از قبل مگر کسی شک دارد که شهید حاج قاسم کاری کرد که سردار حاج قاسم نکرد ‌و اینجا فرق حیات و زندگی را این شهید معنا میکند اگر به حیات برسیم پایانی برای خود متصور نیستیم ولی اگر به زندگی برسیم منتظر پایان تلخ مرگ هستیم. غزه زبان گویا قرآن حیات دارد و پایانی ندارد و هست و حیات دارد و حیات دارد و هست. @ghadr_e_aviny
. ...راه قدس از کربلای غزه وا گشته است... ...غَزِّه... شب پنجاه و هفتم پنج شنبه ۷ دی ماه ۱۴۰۲ ساعت ۲۰:۳۰ ﷽ ...قسم به آن لحظه... آه! مرگ خونین من! عزیز من! زیبای من! مشتاق دیدارت هستم... وقتی بوسه انفجار تو، تمام وجود مرا در خود محو می‌کند، دود می‌کند و می‌سوزاند. چقدر این لحظه را دوست دارم. آه... چقدر این منظره زیباست. خدایا! ۳۰ سال برای این لحظه تلاش کردم. برای این لحظه با تمام رقبای عشق در افتاده‌ام. زخم‌ها برداشته‌ام، واسطه‌ها فرستاده‌ام. چقدر این منظره زیباست! چقدر این لحظه را دوست دارم. لحظه ها متعلق به اوست، به دیدار او می رویم... گلستان شهدا اصفهان @soha_sima @andishkade_zoha_ir
قسم به آن لحظه.MP3
22.53M
🎙"قسم به آن لحظه" 🔸گفتگوی دانشجویی در یاد و تجدید عهد با ایام الله شهادت "حاج قاسم سلیمانی" ⏱زمان:۷۵دقیقه 📆دوشنبه ۴ دی ماه ۱۴۰۲ 📍سها،حسینیه شهید حججی @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
•●اندیشکده ضُحىٰ●•
آدمی همیشه در مصاف فراموشی مغلوب بوده است انگار بند ناف انسان را با نسیان بریده اند اما... نکند تم
✨به نام او «یاداشت استاد طاهرزاده بر جلسه قسم به آن لحظه» 🔸در این نشست بیش از پیش باور می‌کنیم که چگونه وقتی در کنار هم به گفتگو و به یک معنا به دیالوگ بنشینیم ، چه اندازه زیبا حقیقت در کلمات مان آن طور که بنده در گفتار عزیزان یافتم ، احساس می‌شود. به سخن خواهری می اندیشم که فرمود گریه‌اش نه از سر دلسوزی برای حاج قاسم بود و نه از آن جهت که او را از قبل می‌شنا خت ،ولی سخت به او نزدیک بود. قصه آشنایی در کنار همدیگر چه اندازه ما را به انتظاری میبرد برای حضور در امری دیگر. ✍استاد طاهرزاده @forsat_soha @andishkade_zoha_ir
💠 در محضر آقا محمد بیدآبادی 🔹با ارائه استاد طاهرزاده 📆پنجشنبه ۲۸ دی ماه ⏰ساعت ۹:۳۰ صبح 📍خیابان فیض سالن اجتماعات نگارستان امام خمینی(ره) @soha_sima
هدایت شده از قلم،پارو
بسم رب الشهدا و الصدیقین از این به بسم الله دلم میخواهد از خودم بگویم، از منِ قبل از کرمانم ، منی که بسیار دچار روزمرگی شده و ظواهر و اعتباریات برایش اصل شده بود همان منی که گول بازی های فریبنده ی دنیایی رو خورده بود و بازی های دنیا را کاملا جدی گرفته بود وقتی فهمیدم دانشگاه میخواهد کرمان ببرد ، نفس مطمئنه ام به من اطمینان داد که: خواجه سلام علیک گنج وفا یافتی دل به دلم نه که تو گمشده را یافتی هم تو سلام علیک هم تو علیک السلام طبل خدایی بزن کاین ز خدا یافتی پس مهیای سفر شدم تا گمشده ی خود را پیدا کنم ، وقتی به ورودی مزار رسیدم آنچنان هوای اربعینی مستم کرد که ناخودآگاه چشمانم را بارانی کرد ، آرام قدم برمیداشتم در اندیشه ی خود فرو رفته بودم که به راستی حاج قاسم تو چه گونه حیاتی برگزیدی که بعد از مرگت هم تا این اندازه زنده ای؟ و من که جسمم روی زمین حرکت میکند تا این حد و اندازه مرده ام؟ و راه میرفتم و میرفتم تا به عمود۲۸ ، موکب معجزه ی مقاومت رسیدم ، روایتگری هایشان را گوش کردم تا به غرفه ی آخر رسیدم ، یعنی بچه های شرکت بهیار صنعت و در آنجا بود که معجزه ی مقاومت برایم تجلی شد، نه اینکه فقط بخواهم بگویم چون پیشرفت در ساخت و تجهیزاتشان چشمگیر بود به این معجزه دست پیدا کردم ،نه ... بیشتر به خاطر آدم هایی بود که در این شرکت، جهاد گونه کار میکردند یکی از کارکنان این شرکت می‌گفت ما گاهی می‌شود که ۶ماه حقوق نمی‌گیریم و برای خدا و کشورمان کارمان میکنیم ، دوباره به خودم برگشتم چقدر برای خدا کار کرده ام؟ اصلا این ها چگونه انسان هایی هستند؟ مگر در این راه چه می‌بینند که ۶ماه حقوق نگرفتنشان را هم از عنایت خدا میبینند؟ چقدر این ها زنده اند حتی دستگاه هایی که ساخته بودند انگار که از من حیات بیشتری داشتند ...از موکب که بیرون آمدم حال دیگری داشتم ، خب مگر نه که من هم معلمم و رسالتی را برگزیده ام که پیامبران خدا عهده دار بوده اند؟ مگر نه که یک وظیفه ی تاریخی به دوش من است؟ مگر نه که ادعای به دوش کشیدن بار فرهنگی جامعه را دارم؟پس چرا هروقت کمی رفاهم کم شد انقدر غر زدم؟چند بار تا به حال شأن معلمی را پایین آوردم و از کسورات دانشگاهی حرف زدم؟ از حقوق کم گفتم؟ جوری حرف زدم که انگار در یک کارخانه ی ربات سازی مشغول به کارم و من هم کارفرما ی آنجا هستم و وظیفه ی من فقط این است که صبح به مدرسه بروم و ظهر طبق ساعت به خانه برگردم و کلی منت هم بر سر مملکت داشته باشم که من معلمش هستم، پس عشق من کو؟ اخلاق پیامبرگونه ی من کو؟ محبت و اخلاص و برای خدا کار کردن من کو؟ در همین احوال به آسمان کرمان نگاه کردم آن هم بدجور بغض کرده بود، احساس میکردم در های آسمان در حال گشودن است ، آری در های آسمان داشت باز میشد اما من وارد آسمان نشدم چون بدجور پاگیر زمین بودم ... و اما تو ای فائزه ی رحیمی ، خواهر شهید من ... تو وارد شدی ، فائزه جان میشود از مقاومت هایت برایم بگویی؟ میشود از آن حیات برتر بگویی که در این زمین پیدا کردی و از آسمانی ها شدی؟ چه به حاج قاسم گفتی که برگزیده شدی برای درس دادن مکتبش؟ خواهر جان برای من هم دعا کن زیرا که بی شهادت مرگ با خسران چه فرقی می کند... @ghadr_e_aviny
هدایت شده از قاب هشت
39.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🇵🇸 مجموعه روایت‌های مصور ندای قدس 🔺 قسمت دوم: دست خدا 🎞 نشانی فایل با کیفیت: https://www.aparat.com/v/E6rGY 🆔 @Jebhe_revayate_Quds 🆔 @ghabe_hasht
9.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسم او درمانده ام اما دوست ندارم آن را جار بزنم یا ببینم اما خبر ها گه گاه می رسد به گوش هایم میدانی خبر ها هستند همیشه گوش عالم را پر کرده اند این منم که بی خبرم آه هرچند دلم به نوشتن نیست و نمی داند چرا می نویسد در پی تغییر کسی نیستم نمی خواهم حرفی بزنم و تخاطبی کنم انگار نمی توانستم بگذرم یعنی اگر میگذشتم انگار همه چیز را تمام کرده بودم انگار مرده بودم نمی دانم دیندار نیستم حتی می ترسم بگویم العجل سخت می ترسم نام او را هم نمی برم می ترسم از خودم... خدایا مرا ببخش برای این فیلم