eitaa logo
اندیشکده راهبردی نهضت عصر ظهور
1.9هزار دنبال‌کننده
20.2هزار عکس
15.8هزار ویدیو
165 فایل
👈به مدد الهی نابترین علوم ظاهر وباطن هستی که لازمه عصر ظهوراست را تقدیم مینمائیم 👈امید که همگی در زمینه سازی ظهور امام زمان عج موثرباشیم. 👈به منظور دریافت نظرات ارزشمند شما در خدمت خواهیم بود👇 👉 @modireandishkade 👉 @andishkadeh110 👉 @AdminAbolfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5936159091045957826.mp3
2.73M
الـ👈ـآن وقتشه! همین الآن که امام زمان نیست! تا خودتو به رنگِ ماندگارِ انتظـ🌸ـار، دربیاری! تاوقتی امامت وملاقات میکنی گَردِ خستگی جهاد روی روح و بدنت باشه👇 🌼اندیشکده راهبردی عصر ظهور🌼 https://eitaa.com/andishkadehasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍃🍃بسم الله الرحمن الرحیم🍃🍃 ✨عزیزان✨ 👈باید بدانیم شیطان دشمن قسم خورده ماست 👈و طبق کلام الله، خداوند تا روز معلوم به شیطان فرصت داده 👈و همچنین باید بدانیم دشمن قسم خورده ما برای اینکه آن روز فرا نرسد دست به هر کاری می‌زند 👈از طرفی آخرین حجت خدا در جبهه مقابل شیطان، بالغ بر هزار و صد سال در حال مجاهدت و مبارزه است 👈ما به عنوان منتظران آقا، در راه یاری لشکر خدا و کمک به زمینه سازی ظهور حضرت باید به اعمالمان و مبارزه با نفْس سرکشمان توجه ویژه ای داشته باشیم 👈اگر نفْسمان را آنطور که خدا می‌خواهد و مورد توجه حضرت حجت عج است بسازیم، قطع به یقین در قدم اول زمینه سازی ظهور نقش بزرگی را ایفا کرده ایم 🌼 اندیشکده راهبردی عصر ظهور🌼 https://eitaa.com/andishkadehasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘ 🎥 روزمان را با قرآن آغاز کنیم/ ترتیل صفحه ۴۹ قرآن کریم ( آیات ۲۸۳ تا ۲۸۶ سوره مبارکه بقره)  🍃🌹🍃 🌺 پیامبر (ص) خطاب به امام علی (ع) می‌فرمایند: «یاعَلی ! سَیِّدُ الکَلامِ القُرآنُ» ای علی! برترین سخن، قرآن است. (تفسیرابی الفتوح ۲/۳۱۹) 🎙 استاد: مرحوم منشاوی 🍀
✨﷽✨ ✅"داستانی واقعی و تکان دهنده از یک پزشک!" ✍توی بیمارستان فیروز آبادی دستیار دکتر مظفری بودم. روزی از روزها دکتر مظفری ناغافل صدایم کرد اتاق عمل و پیرمردی را نشان ‌دادن که باید پایش را بعلت عفونت می‌بریدیم. دکتر گفت که این بار من نظارت می‌کنم و شما عمل می‌کنید. به مچ پای بیمار اشاره کردم که یعنی از اینجا قطع کنم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای مچ را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!» بالای زانو را نشان دادم و دکتر گفت: «برو بالاتر!!!» تا اینکه وقتی به بالای ران رسیدم دکتر گفت که از اینجا ببر. عفونت از این جا بالاتر نرفته! لحن و عبارت «برو بالاتر» خاطره بسیار تلخی را در من زنده می‌كرد خیلی تلخ. دوران کودکی همزمان با اشغال ایران توسط متفقین در محله پامنار زندگی می‌کردیم. قحطی شده بود و گندم نایاب بود و نانوایی‌ها تعطیل. مردم ایران و تهران بشدت عذاب و گرسنگی می‌کشیدند که داستانش را همه می‌دانند. عده‌ای هم بودند که به هر قیمتی بود ارزاق‌شان را تهیه می‌کردند و عده‌ای از خدا بی‌خبر هم بودند که با احتکار از گرسنگی مردم سودجویی می‌کردند. شبی پدرم دستم را گرفت تا در خانه همسایه‌مان که دلال بود و گندم و جو می‌فروخت برویم و کمی از او گندم یا جو بخریم تا از گرسنگی نمیریم! پدرم هر قیمتی که می‌گفت همسایه دلال ما با لحن خاصی می‌گفت: «برو بالاتر...» «برو بالاتر...!!!» بعد از به هوش آمدن پیرمرد برای دیدنش رفتم. چقدر آشنا بود. وقتی از حال و روزش پرسیدم گفت: «بچه پامنار بودم.‌ گندم و جو می‌فروختم. خیلی سال پیش. قبل از اینکه در شاه عبدالعظیم ساکن بشم...» دیگر تحمل بقیه صحبت‌هایش را نداشتم. خود را به حیاط بیمارستان رساندم. من باور داشتم که *«از مکافات عمل غافل مشو، گندم از گندم بروید جو ز جو»؛* اما به هیچ وجه انتظار نداشتم که چنین مکافاتی را به چشمم ببینم. خداوند در ایه ۷و۸ سوره زلزال می فرماید *فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ «7» وَ مَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا يَرَهُ* معنا: *پس هر كس به مقدار ذرّه‌اى كار نيك كرده باشد همان را ببيند. و هركس هم وزن ذره‌اى كار بد كرده باشد آن را ببيند.* کانال واتس آپ https://chat.whatsapp.com/DvShOBGDx8zEaktDR2GWzp ایتا https://eitaa.com/andishkadehasrezohour روبیکا https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*✨✷ًًُ͜͡ـ قدمگاه شهدا✷ًًُ͜͡ـ✨* ــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـ•ــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـ🍁ــَ۪۪ٜؓؔ معرفی شهید شهید ادواردو(مهدی)آنیلی *قسمت اول* *امروز به طور تخصصی در مورد شهیدی صحبت میکنیم که به قولی قید دنیا و ثروت را میزند که پای اعتقاداتش بایستد آن هم ثروتی افسانه ای* نهم ژوئن سال ۱۹۵۴، ادواردو – تنها پسر سناتور جیووانی آنیلی (ثروتمندترین مرد ایتالیا و اروپا در آن زمان) و پرنسس مارلّا کاراچّولو آنیلی – در کلینیکی در شهر نیویورک، به دنیا آمد. ادواردو همه چیز‎هایی را که دیگران فکر می ‎کنند داشتن آن‌‎ها خوشبختی می‎ آورد، داشت… اجدادش با راه‎اندازی کارخانه فیات در ایتالیا، صنعتی عظیم را بنیاد نهاده بودند و فعالیت های مختلف اقتصادی آنها، که هر روز شاخه‌های نو می‌داد، حالا تبدیل به یک امپراتوری عظیم شده بود و خانواده‌ی آنیلی، خاندان پادشاهی ایتالیا به حساب می‌آمدند. *گروه سرمایه‌گذاری اکسور، بخش عمده‌ی سهام گروه کارخانه‌جات اتومبیل‌سازی فیات، فراری، لامبورگینی، لانچیا، آلفارومئو و ایوِکو، به همراه چندین کارخانه تولید قطعات صنعتی، چند بانک خصوصی، شرکت‌های طراحی مد و لباس، روزنامه‌های پرتیراژ “لاستامپا” و “کوریره دلّاسرا”، باشگاه اتومبیل‌رانی فراری، باشگاه فوتبال یوونتوس و درصد بالایی از سهام چندین شرکت ساختمان‌سازی، راه‌سازی، تولید لوازم پزشکی و هلیکوپترسازی و… ـ که اگر بخواهی تمامشان را فقط نام ببری نفس کم می‌آوری – از جمله دارایی‌های این خانواده بودند. کارشناسان اقتصادی درآمد سالانه این خانواده را بالغ بر ۶۰ میلیارد دلار تخمین می‌زدند که حدود ۳ برابر درآمد نفتی جمهوری اسلامی ایران بود.* *این شبکه‌ی گسترده‌ی روابط تجاری، نفوذ فوق‌العاده‌ای را برای “جناب وکیل” (لقب پدر ادواردو) نه تنها در دولت ایتالیا، که در میان دولتها و صاحب منصبان خارجی نیز به وجود آورده بود. برای نمونه مصطفی غفاری ساروی در صفحه‌ی ۲۷ کتاب “هدیه‌ی مسیح” می‌نویسد: “روزی رئیس‌جمهور ایتالیا از جیووانی آنیلی، پدر ادواردو، وقتی برای ملاقات خواست، امّا او به بهانه سفر مهمی که در پیش داشت، با درخواست موافقت نکرد. رئیس‌جمهور اصرار کرد تا در حین سفر که به صورت زمینی و با اتومبیل انجام می‌شد، در خدمت وی باشد. بنابراین سناتور آنیلی او را در اتومبیل خود به حضور پذیرفت و خودروی رئیس‌جمهور به صورت اسکورت پشت سر خودروی آنیلی، که حالا میزبان رئیس‌جمهور بود، حرکت می‌کرد. در میانه‌ی راه سناتور از رئیس‌جمهور به دلیلی، رنجور و عصبانی شد و او را از اتومبیل خود پیاده کرد…” همچنین عکس های بسیاری از ملاقات‌های اختصاصی جیانی آنیلی با سران کشورهای دیگر و سفرهای تفریحی او و همسرش با خانواده‌ی جان اف کندی موجود هستند.* برای ادواردوی کوچک امّا مهم این بود که بداند این جلسات کاری پدر، پس کِی تمام می‌شود و چرا مادر بیشتر از اینکه همراه بچه‌ها باشد، با ستارگان مد و سینما مشغول است… ادواردو باشگاه یوونتوس و ورزشگاه خودشان و صندلی‌های اختصاصی خانواده را نمی خواست… فقط دلش می خواست وقتی پدر به او گفت شب آماده باشد تا با هم برای دیدن بازی یووه بروند، یادش نرود و او با شال گردن تیم آنقدر منتظر نماند که خوابش ببرد! از همان بچگی، نگاه ادواردو به دنیا همیشه متفاوت از پدر و مادرش بود… وقتی آخر هفته‌ها بچه‌های کارگران و کارمندان، به دستور پدر به خانه‌شان می‌آمدند تا با ادواردو و خواهرش مارگریتا بازی کنند و تنهاییشان را پر کنند، رفتار عجیب و دهانهای بازشان باعث شده بود ادواردو بفهمد که دنیای بیرون، با سیارکی که او در آن زندگی می‌کند فرق دارد! امّا او و خواهرش به این تفاوت ها توجّهی نداشتند و کلاس و طبقه‌بندی اجتماعی برایشان مهم نبود و مثلاً دوست صمیمی خواهر ادواردو، دختر آشپزشان بود… جورجو لِوی، خبرنگار ایتالیایی، از همان مدعوّین ویژه‌ی عمارت آنیلی در آن زمان، تعریف می‌کند که اندازه‌ ای تنها یکی از اتاق های آن خانه به اندازه‌  کل خانه‌ هر یک از مهمانان بوده است. *به هر ترتیب، سال های تحصیل در مدرسه‌ی ابتدایی “سن جوزپّه” در تورین که تمام شد، ادواردو به کالج “آتلانتیک” در انگلیس رفت و پس از اخذ دیپلم، برخلاف جریان فکری پدرش که او را برای ادامه تحصیل در رشته‌های صنعتی تشویق می‌نمود، برای اخذ مدرک دانشگاهی در رشته ادبیات مدرن به دانشگاه “پرینستون” نیویورک رفت؛ دانشگاهی برای ثروتمندان تا فرزندان تافته‌شان از سایرین جدا بافته شوند! و خداوند یکی از نقاط اوج داستان ادواردو را در کتابخانه همین دانشگاه قرار داده بود…* ادامه دارد.... https://chat.whatsapp.com/CcT4IxwUJp8HAjA4i5qVGI ایتا https://eitaa.com/andishkadehasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡ 🍁ــَ۪۪ٜؓؔইــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡ 🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌ ـ🍁ــَ۪۪ٜؓؔ *✨✷ًًُ͜͡ـ قدمگاه شهدا✷ًًُ͜͡ـ✨* ــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـ•ــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـــَ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٜ۪ٖٖٖٖؔٛٚؔٓ͜͡🍁ــَ۪۪ٜؓؔইٌـ🍁ــَ۪۪ٜؓؔ شهید ادواردو(مهدی) آنیلی *قسمت دوم* *پدر ادواردو کاتولیک و مادرش یهودی بود؛ او انجیل و تورات را خوانده و روح پرسشگر و حقیقت‌جویش قانع نشده بود. اتفاق سال ۱۹۷۴ را خودش اینطور تعریف می‌کند که: “در نیویورک که بودم، یک روز در کتابخانه قدم می‌زدم و کتاب ها را نگاه می‌کردم… چشمم افتاد به قرآن… کنجکاو شدم که ببینم در آن چه چیزی آمده‌ است. آنرا برداشتم و شروع کردم به ورق زدن و آیاتش را به انگلیسی خواندم. احساس کردم که این کلمات، کلماتی نورانی است و نمی‌تواند گفته‌ بشر باشد. خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم، آن را امانت گرفتم و بیشتر مطالعه کردم و احساس کردم که آن را می‌فهمم و قبول دارم…”* این مطالعه و بررسی ادامه می‌یابد تا دو سال بعد که روزی به یک مرکز اسلامی در نیویورک می ‎رود و آن‎جا شهادتین را می گوید و دوستانِ جدید و مسلمانش نام «هشام عزیز» را برایش برمی‌گزینند.   او در مقطع دکترا، رشته‌ی فلسفه و ادیان شرق خواند و پس از اتمام دانشگاه به هند سفر کرد تا در زمینه‌های مورد علاقه اش، یعنی عرفان و ادیان شرقی، بیشتر تحقیق کند و در آنجا با ساتیا سای بابا نیز ملاقات کرد.   در این زمان فعالیت های بشردوستانه نیز انجام می‌داد و برای بهبود اوضاع مردم عادی در ایتالیا و در مخالفت با سیستم کاپیتالیستی نیز نظراتی ارائه می‌داد و سعی می‌کرد خانواده را با اسلام آشنا کند… امّا خانواده و اطرافیان که این روش و منش برایشان عجیب بود به حرف های او توجهی نداشتند و با او مخالفت نیز می‌کردند. *فروردین ۱۳۵۹ (۱۹۸۰)، محمدحسن قدیری ابیانه، که به‎ عنوان رایزن مطبوعاتی در سفارت ایران در ایتالیا کار می‌کرد در مناظره ‎ای با مسئولین مطبوعاتی سفارت‎خانه‌‎های آمریکا، عراق، یک خبرنگار ایتالیایی و یک مجری در شبکه دو تلویزیون ایتالیا شرکت می‌کند. قدیری ابیانه می‌گوید: “این زمانی بود که به ‎خاطر مساله گروگان‎گیری‌‎ ها اخبار ایران در اوج رسانه‌‎ها بود. گفتم حاضر به مناظره با دیپلمات‎ های آمریکا نیستم، مگر این‎که هر دو طرف به ‎عنوان خبرنگار برویم. عنوان برنامه به ‎نظرم «بحران خلیج‎فارس، خطری برای جهان» بود. من آن مناظره را این‎گونه آغاز کردم: “به نام خداوند بخشنده مهربان و به نام خداوند قوی‎تر از ناو‎های آمریکا” و بعد گفتم من این عنوانی را که شما برای برنامه انتخاب کردید، قبول ندارم. من می‎ گویم «سلطه‎ گری آمریکا خطری برای جهان» و مناظره را شروع کردم.” ادواردو این مناظره را می‌بیند…* *یک هفته بعد، سوار بر یک موتورسیکلت گازی دست دوم، به اقامتگاه کارکنان سفارت ایران می‌ رود و بدون این‎که خودش را معرفی کند، به نگهبان ایتالیایی می‌گوید “می‎ خواهم آقای «قدیری» را ببینم.”… قدیری ابیانه باقی ماجرا را اینگونه تعریف می‌کند: “در آن زمان من خیلی مشغله داشتم. برای همین گفتم به او بگویید فردا به سفارت بیاید تا با هم صحبت کنیم. ولی چون ممکن بود در آن‎جا او را بشناسند، نمی‎ خواست به آن‎جا بیاید. بنابراین پیغام داد به قدیری بگویید خداوند هر در بسته ‎ای را می‎گشاید و من به محض گرفتن این پیغام گفتم، او را به داخل راهنمایی کنید. به استقبالش رفتم. او جوان قدبلندی بود. خواستم خودش را معرفی کند. گفت من ادواردو آنیلی هستم. من بدون آن‎که انتظار جواب مثبتی داشته باشم، پرسیدم شما با آن خانواده معروف آنیلی نسبتی دارید؟ گفت بلی، من پسرش هستم. گفتم تو اگر واقعا پسر آنیلی هستی پس چرا با این موتور دست دوم آمده ‎ای؟ گفت این مال نگهبان‎مان است و من با این آمده ‎ام تا شناخته نشوم. من مصاحبه شما را دیدم و مسلمان هستم. گفتم چه زمان مسلمان شدی؟ گفت چهار سال قبل. شرح مسلمان شدنش را گفت. می‎ خواست که با هم دوست باشیم. از آن به بعد هر وقت که به شهر رم می ‎آمد – منزلش در شهر تورینو بود – به من هم سر می ‎زد- بعد از چند جلسه که با هم بودیم، شیعه شد. وقتی برایش راجع به تشیع توضیح دادم، خوشش آمد. بعد از شیعه شدن و ذکر شهادتین در نزد آقای فخرالدین حجازی، نام او را «مهدی» گذاشتیم.” ادواردو برای امنیت بیشتر امّا در مکاتباتش همچنان نام هشام عزیز را استفاده می‌کرد.* ادامه دارد.... کانال واتس آپ https://chat.whatsapp.com/CcT4IxwUJp8HAjA4i5qVGI ایتا https://eitaa.com/andishkadehasrezohour روبیکا https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا