eitaa logo
اندیشکده راهبردی نهضت عصر ظهور
1.9هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
15.7هزار ویدیو
164 فایل
👈به مدد الهی نابترین علوم ظاهر وباطن هستی که لازمه عصر ظهوراست را تقدیم مینمائیم 👈امید که همگی در زمینه سازی ظهور امام زمان عج موثرباشیم. 👈به منظور دریافت نظرات ارزشمند شما در خدمت خواهیم بود👇 👉 @modireandishkade 👉 @andishkadeh110 👉 @AdminAbolfazl
مشاهده در ایتا
دانلود
*عدم امکان جلب رضایت مردم* لقمان حکیم برای اینکه فرزند خود را از توقع مدح و تمجید مردم رهایی بخشد و ضمیر او را از این اندیشه ناشدنی خالی کند، در وصیت خود به وی فرمود: دلبسته به رضای مردم و مدح و ذم آنان مباش که این نتیجه حاصل نمی شود، هر قدر هم آدمی در تحصیل آن بکوشد و نهایت درجه قدرت خویش را در تحقق بخشیدن به آن اعمال نماید. فرزند به لقمان گفت: معنای کلام شما چیست؟ دوست دارم برای آن مثال یا عملی را به من ارائه نمایی. پدر و پسر از منزل خارج شدند و درازگوشی را با خود آوردند. لقمان سوار شد و پسر پیاده پشت سرش حرکت می کرد. چند نفر در رهگذر به لقمان و فرزندش برخورد نمودند. گفتند: این مرد قسی القلب و کم عاطفه را ببین که خود سوار شده و بچه خویش را پیاده از پی خود می برد. لقمان به فرزند گفت: سخن اینان را شنیدی که سوار بودن من و پیاده بودن تو را بد، تلقی نمودند؟ به فرزند خود گفت: تو سوار شو و من پیاده می آیم. پسر سوار شد و لقمان پیاده به راه افتاد. طولی نکشید که عده ای در رهگذر رسیدند. گفتند: این چه پدر بدی است و این چه پسر بدی! اما بدی پدر از این جهت است که فرزند را خوب تربیت نکرده، او سوار است و پدر پیاده از پی اش می رود با آنکه پدر به احترام و سوار شدن شایسته تر است. پدر این پسر را عاق نموده و هر دو در کار خود بد کرده اند. لقمان گفت: سخن اینان را شنیدی؟ گفت: بلی! فرمود: اینک هر دو نفر سوار می شویم. سوار شدند. گروه دیگری رسیدند، گفتند: در دل این دو، رحمت و مودت نیست. این هر دو سوار شده اند، پشت حیوان را قطع می کنند و فوق طاقتش بر حیوان تحمیل نموده اند. لقمان به فرزند خود فرمود: شنیدی؟ عرض کرد: بلی! فرمود: اینک مرکب را خالی می بریم و خودمان پیاده راه را طی می کنیم. عده ای گذر کردند و گفتند: این عجیب است که خودشان پیاده می روند و مرکب را خالی رها کرده اند و هر دو را در این کار مذمت نمودند. در این موقع لقمان به فرزندش فرمود: آیا برای انسان با تدبیر به منظور جلب رضای مردم، محلی برای اعمال حیله و تدبیر باقی است؟ پس توجه خود را از آنان قطع نما و در اندیشه رضای خداوند باش! لقمان حکیم با یک عمل ساده به فرزند خود فهماند که نمی توان با رفتار خویش، رضایت خاطر مردم را جلب نمود، هر طور که قدم برداری، سخنی می گویند. بنابراین برای مدح و ذمّ این و آن میندیش و تنها متوجه رضای حضرت باری تعالی باش که معیار رستگاری و سعادت، خشنودی خداوند است. *آیه39سوره غافر👈اى قوم من! همانا اين زندگى دنيا كالايى (ناچيز) است و همانا آخرت، آن سراى پايدار است.* کانال واتس آپ https://chat.whatsapp.com/Eh3DyeT0S4P6iThgRQi6qd ایتا https://eitaa.com/andishkadehasrezohour روبیکا https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezoh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ به جز بحرین، چند جزیره را در زمان محمدرضا شاه پهلوی از دست دادیم⁉️ 👈سخنان شنیدنی کمال حبیب اللهی فرمانده نیروی دریایی پهلوی، از چگونگی تضعیف موقعیت ایران در خلیج فارس 🌼اندیشکده راهبردی عصر ظهور🌼 https://eitaa.com/andishkadehasrezohour ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️🎥 امروز ما درگیر موج‌های آخر آخرالزمانیم 🔻 دو صیحه قبل از ظهور اتفاق می‌افتد ⚠️چقدر من و شما آماده‌ایم برای ظهور؟ 🌼اندیشکده راهبردی عصر ظهور🌼 https://eitaa.com/andishkadehasrezohour ✨✨✨✨✨✨✨✨✨ https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🛑لطفا کمی تامل.... كارت بانكيم رو به فروشنده دادم و باخيال راحت منتظر شدم تا كارت بكشه ، ولى در كمال تعجب ، دستگاه پيام داد : 👈موجودى كافى نمي‌باشد ! امكان نداشت ، خودم مي‌دونستم كه اقلا سه برابر مبلغى كه خريد كردم در كارتم پول دارم، با بي‌حوصلگى از فروشنده خواستم كه دوباره كارت بكشه و اين بار پيام آمد: 👈 رمز نامعتبر است اين بار فروشنده با بي‌حوصلگى گفت: لطفا نقداً پرداخت كنيد ، پول نقد همراه‌تون هست؟....فكر كنم كارتتون رو پيش موبايل‌تون گذاشتين كلاً سوخته در راه برگشت به خانه، مرتب اين جمله‌ى فروشنده در سرم صدا مي‌كرد👇 پول نقد همراهتون هست؟ خدايا ما در كارت اعمالمان كارهاى بسيارى داريم كه به اميد آنها هستيم مثلا عبادت‌هايى كه كرديم ، دستگيرى‌ها و انفاق‌هايى كه انجام داديم و .. 😣نكند در روز حساب و كتاب بگويند موجودى كافى نيست ، وما متعجبانه بگوييم : 😳مگر مي‌شود ؟! ❓ اين همه اعمالى كه فكر مي‌كرديم نيك هستند و انجام داديم چى شد؟؟؟؟ و بگويند اعمالتان را در كنار چيزهايى قرار داديد كه كلاً سوخت و از بين رفت ... کنارِ....... ✅نكند از ما بپرسند نقد با خودت چه آورده‌اى ؟ و ما كيسه‌مان تهى باشد ، دستمان خالى... راه این است 👇 باید اعمالمان را کنار چیزهای باارزش قراربدهیم پس بیائید👇 بامحبت و معرفتِ امام زمان علیه السلام نقدینگی خودمان رابالاببریم. الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَـــ الْفَـــرَج🤲 💚 ✨💚 💚✨ *سوره انبیاء آیه ۱۰۵👈«در زبور (حضرت داود پیغمبر) بعد از کتب آسمانى سابق نوشتیم که: زمین را بندگان صالح ما بارث میبرند».* و اینان قائم آل محمد و یاران او می‌باشند. *آیه8 سوره هود👈 «اگر عذاب را تا مدت معینى (ظهور امام زمان) بتأخیر بیاندازیم خواهند گفت چه چیز آن را باز داشت (و مانع ظهور امام زمان چیست؟) بدانید روزى که عذاب مى‏آید از آنها برداشته نمیشود، بلکه بر آنان فرود آمده و آنچه را استهزاء بآن میکردند خواهند دید».* کانال واتس آپ https://chat.whatsapp.com/Eh3DyeT0S4P6iThgRQi6qd ایتا https://eitaa.com/andishkadehasrezohour روبیکا https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezohour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*ته پیازو رنده رو پرت کردم توی سینک، اشک از چشم و چارم جاری بود. در یخچال رو باز کردم و تخم مرغ رو شکستم روی گوشت، روغن رو ریختم توی ماهیتابه و اولین کتلت رو کف دستم پهن کردم و خوابوندم کف تابه ، برای خودش جلز جلز خفیفی کرد که زنگ در رو زدند.* *پدرم بود. بازم نون تازه آورده بود. نه من و نه شوهرم حس و حال صف نونوایی نداشتیم.،،* *بابام می گفت:* *نون خوب خیلی مهمه ! من که بازنشسته ام، کاری ندارم ، هر وقت برای خودمون گرفتم برای شما هم میگیرم. در می زد و نون رو همون دم در می داد و می رفت. هیچ وقت هم بالا نمی اومد. هیچ وقت...* *دستم چرب بود، شوهرم در را باز کرد و دوید توی راه پله.* *پدرم را خیلی دوست داشت. کلا پدرم از اون جور آدمهاست که بیشتر آدمها دوستش دارند ، این البته زیاد شامل مادرم نمی شود ...* *صدای شوهرم از توی راه پله می اومد که به اصرار تعارف می کرد و پدر و مادرم را برای شام دعوت می کرد بالا.!!!* *برای یک لحظه خشکم زد...* *ما خانواده ی سرد و نچسبی هستیم. همدیگه رو نمی بوسیم، بغل نمی کنیم، قربون صدقه هم نمیریم و از همه مهم تر سرزده و بدون دعوت جایی نمیریم.* *اما خانواده ی شوهرم اینجوری نبودن، در می زدند ومیامدند تو،روزی هفده بار با هم تلفنی حرف می زدند؛ قربون صدقه هم می رفتند و قبیله ای بودند...* *برای همین هم شوهرم نمی فهمید که کاری که داشت می کرد مغایر اصول تربیتی من بود و هی اصرار می کرد، اصرار می کرد.* *آخر سر در باز شد و پدر مادرم وارد شدند.* *من اصلا خوشحال نشدم. خونه نا مرتب بود؛ خسته بودم.تازه از سر کار برگشته بودم، توی یخچال میوه نداشتیم...* *چیزهایی که الان وقتی فکرش را می کنم خنده دار به نظر میاد اما اون روز لعنتی خیلی مهم به نظر می رسید!!!* *شوهرم توی آشپزخونه اومد تا برای مهمان ها چای بریزد و اخم های درهم رفته ی من رو دید...* *پرسیدم:* *برای چی این قدر اصرار کردی؟* *گفت:* *خوب دیدم کتلت داریم گفتم با هم بخوریم...* *گفتم:* *ولی من این کتلت ها رو برای فردا هم درست می کردم...* *گفت:* *حالا مگه چی شده؟!؟!؟* *گفتم:* *چیزی نیست ؟؟؟ !!!* *در یخچال رو باز کردم و چند تا گوجه فرنگی رو با عصبانیت بیرون آوردم و زیر آب گرفتم...* *پدرم سرش رو توی آشپزخونه کرد و گفت:* *دختر جون، ببخشید که مزاحمت شدیم. میخوای نونها رو برات ببرم؟؟؟* *تازه یادم افتاد که حتی بهشون سلام هم نکرده بودم !!!* https://chat.whatsapp.com/Eh3DyeT0S4P6iThgRQi6qd *پدر و مادرم تمام شب عین دو تا جوجه کوچولو روی مبل کز کرده بودند...* *وقتی شام آماده شد،..* *پدرم یک کتلت بیشتر بر نداشت...* *مادرم به بهانه ی گیاه خواری چند قاشق سالاد کنار بشقابش ریخت و بازی بازی کرد...* *خورده و نخورده خداحافظی کردند و رفتند و این داستان فراموش شد و پانزده سال گذشت...* *پدر و مادرم هردو فوت کردند...* *چند روز پیش برای خودم کتلت درست می کردم که فکرش مثل برق ازسرم گذشت:::* *نکنه وقتی با شوهرم حرف می زدم پدرم صحبت های ما را شنیده بود؟؟؟* *نکنه برای همین شام نخورد؟؟؟* *از تصورش مهره های پشتم تیر می کشد و دردی مثل دشنه در دلم می نشیند...* *راستی چرا هیچ وقت برای اون نون سنگک ها ازش تشکر نکردم؟؟؟* *آخرین کتلت رو از روی ماهیتابه بر می دارم. یک قطره روغن می چکد توی ظرف و جلز محزونی می کند...* *واقعا چهار تا کتلت چه اهمیتی داشت؟؟؟!!!* *حقیقت مثل یک تکه آجر توی صورتم می خورد:::* *"من آدم زمختی هستم"* *زمختی یعنی:::* *ندانستن قدر لحظه ها،،،* *یعنی نفهمیدن اهمیت چیزها،،،* *یعنی توجه به جزییات احمقانه و ندیدن مهم ترین ها...* *حالا دیگه چه اهمیتی داشت وسط آشپزخانه ی خالی، چنگال به دست کنار ماهیتابه ای که بوی کتلت می داد، آه بکشم؟* *آخ. لعنتی، چقدر دلم تنگ شده براشون؛ ؛ ؛* *فقط… فقط اگر الان پدر و مادرم از در تو می آمدند، دیگه چه اهمیتی داشت خونه تمیز بود یا نه...* *میوه داشتیم یا نه...* *همه چیز کافی بود:* *من بودم و بوی عطر روسری مادرم، دست پدرم و نون سنگک . ..* *پدرم راست می گفت که:نون خوب خیلی مهمه...* *من این روزها هر قدر بخوام می تونم کتلت درست کنم، اما کسی زنگ این در را نخواهد زد، ،،* *کسی که توی دستهاش نون سنگک گرم و تازه و بی منتی بود که بوی مهربونی می داد.* *اما دیگه چه اهمیتی دارد؟ ؟؟* *چیزهایی هست که وقتی از دستش دادی اهمیتشو می فهمی...!!!* *زمخت نباشیم* *آیه 23سوره اسراء👈پروردگارت مقرّر داشت كه جز او را نپرستيد و به پدر و مادر نيكى كنيد. اگر يكى از آن دو يا هر دو نزد تو به پيرى رسيدند، به آنان «اف» مگو و آنان را از خود مران و با آنان سنجيده و بزرگوارانه سخن بگو.* *آیه151سوره انعام👈چيزى را با او شريك مگيريد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از ترس‌ تنگدستى نكشيد. ماييم كه به شما و آنان روزى مى‌دهيم،* و...... کانال
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
*چرا برای فرج حضرت مهدی(عج) دعا می کنیم؟* *امام صادق (علیه السلام) درباره نقش دعا در تعجیل فرج فرمودند:* *وقتی عذاب و سختی بر بنی اسرائیل طولانی شد، چهل روز به درگاه خدا گریه و ناله کردند. خداوند متعال به موسی و هارون وحی فرمود که آن ها را از دست فرعون نجات دهند و این در حالی بود که از چهارصد سال عذاب صدوهفتاد سال باقی مانده بود و خداوند به واسطه ی دعای بنی اسرائیل از آن صدوهفتاد سال صرف نظر نمود.* 🌹🕊️🌹🕊️🌹 🕊️🌹🕊️🌹 🌹🕊️ 🕊️ *●|قرار هرشب♡* *| اِلھى عَظُمَ الْبَلاَّءُ ...|* *💠 دعای فرج حضرت صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه)* *﷽* ✨ *✨إِلٰهِى عَظُــــمَ الْبَلاءُ، وَبَرِحَ الْخَفــــاءُ، وَانْكَــشَفَ الْغِطاءُ، وَانْقَطَعَ الرَّجاءُ، وَضاقَتِ الْأَرْضُ، وَمُنِعَتِ السَّماءُ، وَأَنْتَ الْمُسْتَعانُ، وَ إِلَيْكَ الْمُشْتَكىٰ، وَعَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَالرَّخاءِ✨* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *خدایا گرفتاری بزرگ شد و پوشیده آشکار گشت و پرده کنار رفت و امید بریده و زمین تنگ شده و از خیرات آسمان دریغ شده و پشتیبان تویی و شکایت تنها به سوی تو است، در سختی و آسانی فقط بر تو اعتماد است* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *✨اللّٰهُمَّ صَلِّ عَلىٰ مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ أُولِى الْأَمْرِ الَّذِينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ، وَعَرَّفْتَنا بِذَلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ، فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلاً قَرِيباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ✨* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *خدایا! بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست آن صاحبان فرمانی که اطاعتشان را بر ما واجب کردی و به این سبب مقامشان را به ما شناساندی، پس به حق ایشان به ما گشایش ده، گشایشی زود و نزدیک همچون چشم بر هم نهادن یا زودتر* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *✨يَا مُحَمَّدُ يَا عَلِىُّ، يَا عَلِىُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيانِى فَإِنَّكُما كافِيانِ، وَانْصُرانِى فَإِنَّكُما ناصِرانِ✨* *ای محمّد و ای علی، ای علی و ای محمّد، مرا کفایت کنید که تنها شما کفایت‌کنندگان من می‌باشید و یاری‌ام دهید که تنها شما یاری‌کنندگان من هستید* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *✨يَا مَوْلانا يَا صاحِبَ الزَّمانِ، الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ، أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى أَدْرِكْنِى، السَّاعَةَ السَّاعَةَ السّاعَةَ، الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ، يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَآلِهِ الطَّاهِرِينَ✨* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ *ای مولای ما ای صاحب زمان، فریادرس، فریادرس، فریادرس، مرا دریاب، مرا دریاب، مرا دریاب، اکنون، اکنون، اکنون، با شتاب، با شتاب، با شتاب، ای مهربان‌ترین مهربانان به حق محمّد و خاندان پاک او* ✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨✨ 🌹 🕊️🌹 🌹🕊️🌹 🕊️🌹🕊️🌹🕊️ . *╔═══❖•ೋ° °ೋ•❖═══╗* *𖣔︎ اندیشڪده راهبردی عصــر ظہور 𖣔︎* *╚═══❖•ೋ° °ೋ•❖═══╝* 🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹🕊️🌹 *کانال واتس اپ👇🏻*https://chat.whatsapp.com/E4r3TIgbc95422JmmUAjBc* *کانال ایتا* *https://eitaa.com/andishkadehasrezohour* *روبیکا* *https://rubika.ir/andishkadehnahzatasrezoh*