✨سلام و نور
لینک شرکت در مسابقه مرحله اول وظایف منتظران ،بسته شده، قرعه کشی ولادت امام علی علیه السلام انجام میشه ✨
قرعه کشی پویش یا علی علیه السلام هم همزمان انجام خواهد شد.🤲
آنِ منی کُجا روے؟!
#نجف
به قول آیت اللّٰه كشميری: مرا ببرید نجف! من نجف بروم، همهی دردهایم درمان میشود.✨
هدایت شده از مسابقه رزین🍃💚
کارهای رزینی این کانال آب قند لازمه♥️🙊
من خودم شیفته هنرش شدم🌺😌
خیلی دلبره و جذاااب🌸😍
آمده ایم تا معنی حقیقی زیبایی را برایتان آشکار کنیم
انواع سفارشات رزینی،زیورآلات و... پذیرفته میشود با بهترین کیفیت و همچنین دوره های آموزشی جذاب با کمترین قیمت🍃
آدرس کانال 👇👇😍
https://eitaa.com/joinchat/947978442C9ca343c2a7
کد۶۳
🌷🍃
دخترها لطیفترند عزیزکم
برای همین است که هیچ قلبی نبوده که پریشان آن دخترکِ گوشوارِ قلبیِ صورتی پوش نشده باشد.
تو اما پسری، مردی.هشت سالت شده بود.
شاید از دو سه هفته قبل هی تویخانه میپرسیدی:
- دقیقا چند روز مونده تا تولدم؟
و بعد تاکید میکردی که دوست داری کیک تولدت پاری سن ژرمن باشد. هرچند مادرت شنیده بود که آرام به دوستت گفته بودی: من دیگه خیلی مسی رو دوست ندارم. شنیدم به اس.را.ییلی.ها کمک کرده.
و مادرت قند توی دلش آب شده.
شاید از اول هفته گفته بودی:
- مهمونی تولدم رو بندازید جمعه. آخه چهارشنبه با دوستام قرار گذاشتیم که حتما بریم پیش سردار.
و بعد چشمهایت برق زده بود که:
- لطفا تو کادوهام یه قمقمه چریکی و یه ساعت هوشمند هم باشه.
و برادرت زیر لب غر زده که چه کم توقع!
شاید سه شنبه شب بدخواب شده بودی. مادر را صدا کرده بودی و او آمده بود کنارت. دستهایت را گرفته بود و مثل این طور وقتها به پوستر حاج.ق که روبروی تختت زده بودی اشاره کرده و گفته: بیا ۵ تا صلوات واسه سردار بفرستیم. بعدش برات یکی از خاطرههاش میگم تا خوابت ببره عزیزدلم.
شاید صبح چهارشنبه دست مادرت را بوسیده بودی که:
-روزت مبارکمامان. دوست دارم وقتی بزرگ شدم، برات روز مادر یه انگشتر خوشگل بخرم. و مادرت سرت را بوسیده که : همین که گفتی به اندازهی گرفتن جواهرات سلطنتی شادم کرد. و هر دو خندیده بودید و نمیدانستید این بوسه آخرین هدیهی روز مادر توست.
شاید وقت رفتن پیش سردار زودتر از همه لباس پوشیده بودی و دویده بودی دم در. پدرت کاپشنات را برداشته بود و به زور تنات کرده بود که:
- هوا سوز داره پسرجون، سرما میخوری...
و نمیدانسته که تو تا ابد دیگر مریض نخواهی شد.
شاید دم موکبی توی صف ایستاده بودی و دوتا لیوان شربت گرفته بودی. یکی را همانجا خودت سرکشیده بودی و آن دیگری را به هزار زحمت رسانده بودی به مادر! هرچند نصف بیشترش ریخته بود اما معرفت آن دستهایی که شربت را رسانده بود قلب مادرت را گرم کرد.
هرچند نمیدانسته این آخرین چیزی است که از دستان مردانهی پسرش میگیرد.
شاید صدای انفجار که بلند شده...
آه صدای انفجار
وای از انفجار
رها کنم که اینجایش به واژه نمیآید.
تو پسری
شاید کسی برایت ننویسد.
اما میدانی جانم؟
مهم محبت اصیلی بود که تو در دلت داشتی
ومسیر درستی بود که تو در آن قدم گذاشتی
تو با همین ها توانستی لج آنهایی را که مسی بهشان کمک کرده بود در بیاوری. آدمهای خبیثی که سالهاست دستشان به خون بیگناه آلوده است...تو از مسی خیلی قویتر مرد!
تولدت میان آسمان مبارک قهرمان
نوشته حبیبه آقایی پور
13 دی ماه روز تولد امیرحسین افضلی بود، که در حادثه کرمان به شهادت رسید.
#کرمان
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨
🎥 طلا تویی نه اون چیزی که پیدا کردی!
👈 محکوم مالیام، اومدم مرخصی
⏳۵۸ثانیه
#پیشنهاد_دانلود 🥲
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
✨
آقا سلام می دهم از جان و دل به تو🤚
تا اینکه بشنوم «و علیک السّلام» را …
یقین دارم صدایم را میشنوی
و سلامم را پاسخ میدهی✨
#امام_زمان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
'
هدایت شده از زیـٰارت رایگان امـٰام رضا «؏»
29.86M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دقایقی پیش ✨
زیارت نیابتی برای شما اعضاء❤️
زیارتتون قبول باشه 🤲
شهیده عارفه سلمانیپور
سنگ صبور مدرسه
گزارشی از سرکارخانم عادلی
#کرمان
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
آنِ منی کُجا روے؟!
☀️اخلاق مهدوی ☀️ 8⃣4⃣قسمت چهل و هشتم پیشنهاد مطالعه 👌👇
☀️اخلاق مهدوی ☀️
9⃣4⃣قسمت چهل و نهم
پیشنهاد مطالعه 👌👇
♥️🍃
9⃣4⃣ قسمت چهل و نهم
⬅️ادامه بحث رابطه با خود 👇
3⃣قسمت سوم← اوقات فراغت
🔹در ایام عید, ایام تابستان ، منی که می خواهم یک انسان منتظر باشم دیگر نباید وقتم را تلف کنم، 13 روز عید تعطیل هستم، 3 ماه تابستان تعطیل هستم، نخیر اینها چی هست. یک انسان منتظر از همه ی اوقات خودش باید استفاده کند برای علم آموزی!
👌برنامه بریزد 13 روز عید، چهار روز استراحت مطلق حالا چهار روز اول یا چهار روز آخر هر کدام که دلتان می خواهد، مثلا 9 روز دیگر که باقی می ماند من روزی 100 صفحه کتاب بخوانم، 100 صفحه کتاب که چیزی نیست می توانید راحت بخوانید، نترسید! انسان به راحتی می تواند یک روز صد صفحه کتاب را بخواند. 9 روز 900 صفحه ببین چه قدر می شود، وقتمان را تلف نکنیم.🚫
✅انسان منتظر برای اوقات فراغت خودش هم برنامه ریزی می کند👌، یقینا تفریح نیاز است، یقینا بیرون رفتن نیاز است، یقینا پارک رفتن و جنگل رفتن.. نیاز است، همه ی اینها هست ولی مدیریت کردن..
⚠️انسان منتظر از اوقات فراغت خودش باید استفاده ی بهینه انجام بدهد: 👇
1⃣- برنامه ریزی برای عبادت
چرا عبادت؟ نماز قضایمان پس چه؟ کسی که نماز قضا دارد، روزه ی قضا دارد، حق الله و حق الناس قضا شده دارد باید انجام بدهند یانه! برنامه ریزی برای بحث علم، علم آموزی و حتی کار چه اشکالی دارد..
2⃣- دوم محوریت خانواده
در این اوقات فراغت خانواده را هم قرار بدهد و با خانواده ی خودش باشد. روایت از پیغمبر "صلی الله علیه وآله وسلم" است در ″کتاب میزان الحکمة″ به راستی بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهتر باشد. در بحث های اوقات فراغت خانواده فراموش نشود.
3⃣- رعایت حلال و حرام
نگوییم که چون اوقات فراغت است تفریح است برویم به سمت کارهای حرام یا دورهم نشینی های حرام و امثالهم.. نه همه ی اینها بسیار مهم است که باید در بحث اوقات فراغت خوب توجه کنید.
▫️ادامه دارد ....
#امام_زمان #اخلاق_مهدوی
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
🌟✨✨
🌟✨
🌟
#پرسش_مهدوی
✍محل زندگي حضرت مهدي"علیه السلام "در دوره غيبت كجا است؟ آيا داستان جزيره خضرا واقعيت دارد؟
💢آنچه دربارة محل زندگي حضرت مهدي علیه السلام گفته مي شود، براساس حدس و گمان است؛ زيرا غيبت امام، خود دليل روشني بر آن است كه مکان شناخته شدهاي براي آن حضرت، وجود ندارد.
داستان جزيره خضرا كه در بحار الأنوار آمده است، اعتباري ندارد و عالمان و كارشناسان ديني، آن را رد كردهاند و دلائل سستي و بياعتباري آن را بيان كردهاند. در اين داستان، ادعا شده است كه امام مهدي علیه السلام و فرزندانش، در جزيره اي سبز و خرّم زندگي مي كنند. اين مطلب، با آنچه درباره امامان معصوم شنيده ايم ،از همراهي و همساني با شيعيان كه در سختي ها و رنج ها زندگي مي كنند، سازگاري ندارد.↩️ نيز اين داستان مشتمل بر مطالبي متناقض و متضاد است و در آن سخن از تحريف قرآن به ميان آمده است. به علاوه، راوي اين داستان نيز ناشناس است.
⚜مرحوم مجلسي، خود مي گويد داستان جزيره خضرا را در كتب معتبر نيافتم. مقابل داستان فوق، رواياتي داريم كه مي گويد آن حضرت، ميان مردم زندگي مي كند و در راه هاي آنها قدم مي گذارد و بر فرش هاي آنان، پا مي-نهد. اين ها، حاكي از حضور مداوم و مستمر حضرت در ميان شيعيان است.
حضرت علي علیه السلام مي فرمايد: ⤵️
✅سوگند به خداي علي! حجت خدا، ميان مردم هست👌 و در راه ها گام بر مي دارد؛ به خانه هاي آنها سر مي زند و در شرق و غرب زمين، رفت و آمد مي كند. گفتار مردم را مي شنود و بر ايشان سلام مي كند و مي بيند و ديده نمي شود، تا وقت معين و وعده الهی.
📚آفتاب مهر
#امام_زمان #پرسش_مهدوی
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
'
🎥#کلیپ_تصویری
👈 «مرشد چلویی» به روایت استاد انصاریان
◽تصاویر برگرفته از مستند «مرشد چلویی» میباشد.
⏳۹۳ثانیه
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
'
🎥#کلیپ_مهدوی
📌هر حاجتی که مستجاب می شود
به واسطه ی امام زمان ارواحنا فداه است...
⏳۵۹ثانیه
#استاد_عالی #امام_زمان
#پیشنهاد_دانلود👌
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi
آنِ منی کُجا روے؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💙
بیحضورت هرچه کردیم زندگی زیبا نشد...
˹@anemanikojaravi˼
'
روایتی از خانم زهرا شریف دینی یکی از دوستان صمیمی شهیده بزرگوار فائزه رحیمی که ۱۵ سال با شهیده رفاقت و آشناییت داشتند:👇
شهیده کسی نبودند که وقتی مثلا کاری انجام میدادند در بوق و کرنا کنند و اعلام کنند. ایشون در دلشون شهادت رو میخواستند ولی هیچ وقت اعلام نمیکرد که مثلا بچه ها دعا کنید من شهید بشم یا از این صحبت ها.
ایشون هم سرکار میرفتند، هم درگیر کارهای فرهنگی بود، هم توی مثلا مترو مثلا این کارهای فرهنگی که برای حجاب انجام میدن، اون کار هارو انجام میداد و هم اینکه داخل یکی از این هیات های معروف خادمبود، انتظامات بود. مثلا زباله هارو جمع می کرد. یعنی در این حد خادم، واقعا خادم بودن و در عین حال که مثلا سر کار میرفتن اینکار فرهنگیشون رو هم دنبال میکردن.
خانم شریف دینی در صحبت با پدر شهیده فرمودند که:
پدرشون اصلا راضی نبودند که شهیده به این سفر بیان ولی ایشون اصرار داشتند که بابا من این سفر رو باید برم، باید برم و ایشون(پدر شهیده) نگران هم بودند که وقتی شهیده به این سفر میاد.
اتوبوس ها گفتم که با تاخیر حرکت کرده بود، رای میفتن میان سمت گلزار شهدا. وقتی میرسن گلزار شهدا بچه ها خیلی گشنشون بوده و اینها میرن سمت یک موکب، یک شربتی رو میخورند و به قول خودشون شربت شهادت رو میخورن و به دست شهیده برگه سلام را برسان رو میدن(یعنی یه برگه ای بوده که توش نوشته شده سلام مارم برسون یه برگه گویا شعاری چیزی بوده) این برگه که به دست حالا ایشون داده میشه(راوی)، میدن دست شهیده فائزه رحیمی. ایشون(راوی) به شهیده میگن: فائزه چرا اینقدر آروم راه میری؟ تند راه بیا که بریم. شهیده میگفتن که نه من پشتیبانم، نه من خادمم، من باید عقب وایستم که بچه ها برن جلو و حواسم بهشون باشه.
زمانی که من از شهیده جدا شدم، میرفتم سمت جلو که بچه ها داشتن حرکت میکردن و جلو جمعیت و عکس میگرفتم و بعد از اینکه صدای انفجار شنیدم همه فرار کردیم. چون به پای یکی از بچه هاهم ترکش خورده بود، مجبور صدیم کسی رو که ترکش خورده ببریم بیمارستان و درگیر این موضوع شدیم و فراموش کردیم که فائزه اصلا کجاست و ما فکر میکردیم حالش خوبه در حالی که اینطوری نبوده.
ما فکر میکنیم که ایشون زمان شهادت تنها بودن و کسی از ما شاهد این اتفاق نبوده
˹@anemanikojaravi˼
آنِ منی کُجا روے؟!
' روایتی از خانم زهرا شریف دینی یکی از دوستان صمیمی شهیده بزرگوار فائزه رحیمی که ۱۵ سال با شهیده رفا
قلبت سنگینی میکنه؟!
حقم داری
به چه می اندیشی...
تا یار که را خواهد..
میرسه صدای من_ستوده.mp3
18.71M
تو عشق دو سَربُردی حسین جان ...🚶♂
@anemanikojaravi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🕊
تو زندگی منی❤
پست خیلی دلی🚶♂
🕊⃝⃡♡
『➣••@anemanikojaravi